دیشب آخر شب سمت اتوبان بعثت یه ماشین شروع کرد کنارم بوق زدن و دست تکون دادن، شیشه رو دادم پایین یارو گفت: لاستیک عقبت شُل شده داره در میاد، سریع بزن بغل تا چپ نکردی.
منم هول شدم و با استرس سریع زدم بغل و ماشین رو دم خروجی اتوبان نگه داشتم.
یارو هم ده متر جلوتر از من نگه داشت.
همونطوری هول هولی تا اومدم پیاده بشم خیلی اتفاقی از توی آینه دیدم یه پراید هم ده دوازده متر عقب تر از من وایستاد و دوتا گولاخ ازش پیاده شدن و یه چیزی شبیه قمه هم توی دستشون بود.
فهمیدم که ماجرای لاستیک الکیه و برنامه اینا خفت گیریه.
سریع ماشین رو استارت زدم و گازشو گرفتم.
مَرده هم در حالی که فحش میداد سعی کرد خودشو بندازه جلوی ماشین و نذاره برم ولی توجهی نکردم.
اونی هم که پشتم بود قمه رو پرت کرد سمت ماشین که خورد به سپر عقب و روش یکم خط و خش انداخت.
امروز توی گروه رفقام این ماجرا رو فرستادم و یکیشون گفت پسر عموش رو هم اینطوری خفت کردن
#صرفا_جهت_اطلاع
🌀 @vahab313