eitaa logo
واحد فرهنگی حوزه علمیه جامعة الامام المنتظر «عج»
149 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
213 فایل
انشاءالله با نشر این محتواها، رسالت طلبگی خود در فضای مجازی را به انجام برسانید. @vahedefarhangi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌺🌹🕊🌹🌺🌷 یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید. تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم ... گفتم خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود نوشته : شادی روح و
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔹رویای صادقه ۴ سال از چاپ کتاب((شاهرخ)) می‌گذشت. رفته بودم خدمت یکی از دوستان. آنجا یک طلبه‌ی جوان برای کاری آمده بود. در لابه لای صحبت های این طلبه حرفی از شهید شاهرخ زده شد. گوش های من با شنیدن اسم شاهرخ تیز شد! این طلبه جوان می گفت : من خیلی مدیون شاهرخ خستم!! تعجب کردم. این جوان سن و سالش به دوران دفاع مقدس هم نمی‌خورد چه رسد به اینکه با شاهرخ دوست باشد! طبق معمول جلو رفتم و سلام کردم. گفتم : ببخشید این جمله که گفتید مدیون شاهرخ هستید یعنی چه؟! جواب سلام را داد و گفت :ماجرا برمی‌گردد به چاپ اول کتاب 《شاهرخ 》. من به خاطر اسم کتاب و چیزهایی که شنیده بودم این کتاب را تهیه کردم.با خواندن این کتاب از شخصیت او خیلی خوشم آمد. آن روزها تابستان سال ۱۳۸۹ بود و من مشغول درس خواندن برای کنکور بودم. درس من خوب بود. شاگرد ممتاز دبیرستان بودم. امّا شک و دودلی خیلی من را اذیت می‌کرد‌ برخی دوستان مسجدی من می گفتند تو که بچه‌ی با استعدادی هستی و توانایی داری، به حوزه برو تا بتوانی مشکل دین مردم را حل کنی. دوستانم می‌گفتند : مملکت ما دیگر از لحاظ دکتر و مهندس اشباع شده ، چیزی که الان احتیاج داریم عالم دین است که بتواند با مردم خوب ارتباط بگیرد و نسل جوان را به سوی خدا بکشاند. خودم هم دوست داشتم به حوزه بروم اما شرایط جامعه و خانواده من را به سوی دانشگاه می کشاند. در همین افکار بودم که یکشنبه خواب عجیبی دیدم که در آن شاهرخ ضرغام راه را به من نشان داد!! رویای صادقه ای که مسیر زندگی من را تغییر داد. منتظر شنیدن بقیه صحبت‌هایش بودم. ایشان ادامه داد : آن شب در یک خیابان تاریک قدم می‌زدم. آنقدر تاریک که چشم ، چشم را نمی دید. نمی دانستم کجا بروم. نمی‌دانستم چه کنم. از دور درب یک مکان را دیدم که باز شد... نور شدیدی از این در به بیرون متصاعد شد. انگار این خانه پر از نور بود. با خوشحالی به آن سمت رفتم. خواستم وارد شوم که دیدم شخصی کنار در ایستاده... او دستش را جلوی راه من گرفت و اجازه ورود نداد. سرم را بالا آوردم دیدم چقدر چهره این مرد آشناست...!! بلافاصله او را شناختم... شاهرخ بود. با همان هیبتی که در زمان جنگ داشت. بعد دیدم شهید ابراهیم هادی نیز کنار او ایستاده. با هم بودند. شاهرخ رو به من کرد و گفت : پسر جان اینجا فقط طلبه ها را راه می دهند. صبح روز بعد... مسیر زندگی ام را مشخص کردم. با اینکه رتبه خوبی داشتم اما برای دانشگاه انتخاب رشته نکردم. من به جرگه شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) پیوستم و این را مدیون عنایت این شهید بزرگوار هستم. 📚✍🏻 شاهرخ ، حر انقلاب اسلامی/ انتشارات شهید ابراهیم هادی 💡 به ما بپیوندید : 🔸[ @dastan_jazzab ]🔸
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔹رویای صادقه ۴ سال از چاپ کتاب((شاهرخ)) می‌گذشت. رفته بودم خدمت یکی از دوستان. آنجا یک طلبه‌ی جوان برای کاری آمده بود. در لابه لای صحبت های این طلبه حرفی از شهید شاهرخ زده شد. گوش های من با شنیدن اسم شاهرخ تیز شد! این طلبه جوان می گفت : من خیلی مدیون شاهرخ خستم!! تعجب کردم. این جوان سن و سالش به دوران دفاع مقدس هم نمی‌خورد چه رسد به اینکه با شاهرخ دوست باشد! طبق معمول جلو رفتم و سلام کردم. گفتم : ببخشید این جمله که گفتید مدیون شاهرخ هستید یعنی چه؟! جواب سلام را داد و گفت :ماجرا برمی‌گردد به چاپ اول کتاب 《شاهرخ 》. من به خاطر اسم کتاب و چیزهایی که شنیده بودم این کتاب را تهیه کردم.با خواندن این کتاب از شخصیت او خیلی خوشم آمد. آن روزها تابستان سال ۱۳۸۹ بود و من مشغول درس خواندن برای کنکور بودم. درس من خوب بود. شاگرد ممتاز دبیرستان بودم. امّا شک و دودلی خیلی من را اذیت می‌کرد‌ برخی دوستان مسجدی من می گفتند تو که بچه‌ی با استعدادی هستی و توانایی داری، به حوزه برو تا بتوانی مشکل دین مردم را حل کنی. دوستانم می‌گفتند : مملکت ما دیگر از لحاظ دکتر و مهندس اشباع شده ، چیزی که الان احتیاج داریم عالم دین است که بتواند با مردم خوب ارتباط بگیرد و نسل جوان را به سوی خدا بکشاند. خودم هم دوست داشتم به حوزه بروم اما شرایط جامعه و خانواده من را به سوی دانشگاه می کشاند. در همین افکار بودم که یکشنبه خواب عجیبی دیدم که در آن شاهرخ ضرغام راه را به من نشان داد!! رویای صادقه ای که مسیر زندگی من را تغییر داد. منتظر شنیدن بقیه صحبت‌هایش بودم. ایشان ادامه داد : آن شب در یک خیابان تاریک قدم می‌زدم. آنقدر تاریک که چشم ، چشم را نمی دید. نمی دانستم کجا بروم. نمی‌دانستم چه کنم. از دور درب یک مکان را دیدم که باز شد... نور شدیدی از این در به بیرون متصاعد شد. انگار این خانه پر از نور بود. با خوشحالی به آن سمت رفتم. خواستم وارد شوم که دیدم شخصی کنار در ایستاده... او دستش را جلوی راه من گرفت و اجازه ورود نداد. سرم را بالا آوردم دیدم چقدر چهره این مرد آشناست...!! بلافاصله او را شناختم... شاهرخ بود. با همان هیبتی که در زمان جنگ داشت. بعد دیدم شهید ابراهیم هادی نیز کنار او ایستاده. با هم بودند. شاهرخ رو به من کرد و گفت : پسر جان اینجا فقط طلبه ها را راه می دهند. صبح روز بعد... مسیر زندگی ام را مشخص کردم. با اینکه رتبه خوبی داشتم اما برای دانشگاه انتخاب رشته نکردم. من به جرگه شاگردان مکتب امام صادق(علیه السلام) پیوستم و این را مدیون عنایت این شهید بزرگوار هستم. 📚✍🏻 شاهرخ ، حر انقلاب اسلامی/ انتشارات شهید ابراهیم هادی 💡 به ما بپیوندید : 🔸[ @dastan_jazzab ]🔸
بــنام خـدا 🥀 🇮🇷 «۲۲اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامی باد». کـــجایند آن ســـلحـشوران پــــیروز بـــــلا جــــویان بـــااحـــساس دیروز کــــجا رفـــت آن شــــهید راه قـــرآن مـــهنــــدس بـــاکری آن شـــیر غـران کــــجایند آن هــــمه ســردار بــــیدار خـــــریـداران بــــــــیدار ســـــر دار کــــجایـند آن کـــبو ترهای دلــــخون پــرستوهای مـــیمک فـــکه مــجنون چـــه شــد جـــان بر کفان با بصیرت کـــجا رفت آن هـــمه مـــردان غیرت کــجا رفت بــــاقـری هــــمت طــلائی شــــهید چـــمران و کــلهر کد خدایی بــه سـرشـــور وبه دل احـساس دارم بــه دیــده اشــک چــون الـماس دارم هـــوائی گـشته ام حـالم عجیب است چه گویم حس وحالم بس غریب است دلـــــم بــــگرفته یـــاران دل غـــمینم پـــریـشان گــــشته ام زار و حــــزینم فــــراتر از چــــهل ســــال است زارم ســــرود غــــصه و غــــم می نــگارم زمـــان جنگ هـــمه آمــــاده بـودیم هـــمه پـــیر و جـــوان رزمنده بودیم بـــه فـــکر جیب و سیم و زر نبودیم غـــــزل ها بـــهر مـــیهن می سرودیم هـــــمه اهــل وطـــن دلــپاک بـــودند بــه فـــکر حـــفظ آب و خـاک بودند بـــه مـــیدان عــــمل پـر زور بـــودیم چــــون از خـــط خیانت دور بـودیم خــــلاصه حـــــرف دل بــــسیار دارم در ایــن مــــحنت سرا غم می سپارم دوبـــاره اول مــهر اســـت و پـــــائیز ز عــشق و عـــــاشقی هــستیم لـبریز هــمه دم می زنــند از عـهد و پــیمان تـــو گـــوئی زنـده گشته پیر دوران و امـــا در عـــــــمل از ره جــــدائیم فــــریب کــاریم هــمه اهــل ریــائیم دلــم از گـــردش دوران کـــباب است دچــار مــحنت و رنج و عذاب است در ایـــن ایـــام بـــباید یـــا که مردن و یا نــون را به نــــرخ روز خــوردن _هـر آنـکس سینه سوز و صاف باشد _کــمی دل رحــــم و با انــصاف باشد در ایــن عـــصر و زمـــانه خوار گردد گــــرفتار غــــم بـــــسیار گــــردد در این دوران دوروئی پر فروغ است جـــماعت اکـــثرا اهل دروغ است مـــــنم فـــاخر غــــم دیرینه دارم هـــــزار و یـــک مـحن بــــر ســـــینه چـون نـقدم گــر کـنید اماده هستم زحـق دم می زنم تـــا زنـــده هـستم رجـــب بــاشد مــحرم یا که شــعبان نــگویـم جـــز حـــقیقت جــان یاران شعر:مـسلم فــرتوت فــاخر *آدرس کانال👇👇:* https://zil.ink/maddahanesf ■ *مقدمتان گرامی* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
⭕️ چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود شد😭 🔻مراقب خود، اطرافیان و مان باشیم. 👇👇👇 ♨️ آنروز صبح که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی می کند😳 خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد اول در خانه نامه اش را می نویسد که برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش میکنند برای همین موقع دستگیری میگوید مرا اعدام کنید اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با دینی با او تعامل می کنند تمام ذهنی اش به هم می ریزد بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند از زندگیش می پرسند برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم میکنند. آخر تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این برند، به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک برادرم را کشتم، مجید رضا میگوید چند به دلم مانده، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭 بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭 او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت دوتا جوان ما را شهید نکرد بلکه دوتا جوان را شهید کرد ویک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد ‏را تبدیل به یک کرد. مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم. دکتر اصغری نکاح روانشناس و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد 🆔 @pedarefetneh 🔜 🆔 @pedarefetneh2 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️عقب‌گرد هزینه‌های بی‌سابقه برای کل ملت دیگه بحث ،بحث سیاسی نیست! وقتِ قیام لله تمام وقت برای مردم ایران باید توضیح بدیم. به پویش تلفنی بپیوندید (فعلأ محرمانه_ویژه اطراف مطمئن) ✅هرتماس یک قطره روزانه حداقل با 20تماس نقش خودتون رو در جهش ایران ایفا کنیم. 📞 همین الان گوشی تلفن و بردار و زنگ بزن❗️❗️ 🇮🇷 ✳️ به کمپین گفتگوی تلفنی بیستکال! بپیوندید: ⬅️ ربات پویش جهت دریافت شماره: https://ble.ir/bistcall_jalily_bot ⬅️ سایت پویش جهت دریافت شماره: https://20call.drjalily.com/ ✅ با ما همراه باشید: @jalily_bistcall کانال های اطلاع رسانی: ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3601597257Ca2e7c23a52 بله: ble.ir/join/EkuoAWN3fr #خون موعظه کوتاه سید👇👇👇 🌺@Moezeh_koutah_seyyed🌺 ‌