eitaa logo
«وحــــیــد♥رهـــــبــانـــی»
195 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
68 فایل
فعال ترین چنل وحیــدرهبانی در ایتا «•گاندو•» ❤ تاریخ چنلمون ۱۴۰۰/۵/۴ لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16510995265877 . ایدی مدیر @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
عزیزان بزار ی چیزی دیگه بگم این رمان با اجازه مدیر گذاشتم😊
اینجا شهادت معنی عشقه🖤 این سرزمین تو عشق استاده🖤 جایی که هر سو تیر میباره🖤 سینه سپر کردن جگر میخواد🖤 از جون گذشتن اخر عشقه🖤 پس عاشقی خیلی هنر میخواد🖤 نظرات راجب بدیاخوب بودن رمان 👇👇 @boshra8 نظرات راجب تایپ رمان 👇👇 @kosar8676 لینک رمان از جون گذشتن اخر عشقه 👇👇 @romanoo
فال گاندویی کدوم رو بیشتر دوست داری دایی:وحید رهبانی❤️ زن دایی:علی افشار🧡 خاله:پندار اکبری 💚 عمه:مجید نوروزی💙 عمو:اشکان دلاوری💜 زن عمو:سوگل تهماسبی💝 کدوم ایموجی رو بیشتر دوست داری 😘:توی خیابان 🤩:توی رستوران 😜:روی پل هوایی 😍:توی خندوانه 😅:توی پاریس 😔:داخل بیمارستان چند بار رفتی سینما 1و2.. میگه چقدر باحالی😘 2و3... میگه بازیگر خوبی میشی 😜 4و5... میگه بیا گاندو 😀 سایر.... بهت گل میده❤️ https://harfeto.timefriend.net/16451229990685
چشم هر کی رمان مینویسه بیا پی وی تا برنامه ریزی کنیم
در امار ۱۰ برنامه ایتا پلاس در امار ۱۵پرداخت ایتا با چالش در امار ۲۰برنامه رایگان در امار ۲۵پرداخت ایتا @A_h_j_H
سلام دوستان صبح جمعه تون بخیر 😘😘😘😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ زهرا خانم :اگر اجازه بدید عروس و داماد باهم برن بیرون محمد :بله چرا که نه 😁 سعید :دست شما درد نکنه 😊😁 محمد:فقط آقا سعید تا چند ساعت اداره باش 🤨 سعید:😕😕🙁🙁 محمد:شوخی کردم 😄😄 سعید:(سعید داشت میرفت ) محمد:سعید سعید :جانم آقا محمد:شوخی کردم گفتم شوخی کردما شوخی نکردم 😏🤨 سعید :یعنی آقا بیام اداره 🙁 محمد :بله دیگه کلی کار داریم سعید :چشم😔😕 محمد:آفرین مراقب باش...حالا برو 😁 سعید :چشم ....خدانکهدار (داخل ماشین ) سعید:خب فاطمه خانم...بابک ناهار موافقید فاطمه:بله چرا که نه آقا سعید سعید:پس بریم‌که خیلی گشنمه 😋 فاطمه:شکمو 😂 سعید:😂😂😂 (رستوران ) فاطمه :آقا سعید سعید:جانم فاطمه :راستش می خواستم یک چیزی بگم سعید:جانم بگو فاطمه :منو دوست داری😔 سعید :اگر دوست نداشتم اینجا چیکار می کردم 😍❤️ فاطمه :😁😁 سعید:توچی 😁 فاطمه :من چی سعید :منو دوست داری؟؟ فاطمه :نه 😔 سعید :نه 😳 فاطمه :شوخی کردم بابا 🤣🤣 قیافشو نگاه 😂😂 سعید :ترسیدم 😂😂😂 اوه...اوه دیر شد الان آقا محمد توببخم میکنه فاطمه:حالا نمیشه امروز نری سعید :دیدی که مرخصی نداد 😔 فاطمه :😕🙁 سعید:شرمنده یک وقت دیگه میریم بیرون فاطمه :نه اشکالی نداره بلاخره کاره دیگه سعید :بفرمایید سوار شید فاطمه: خیلی ممنون 😁 فقط آقا سعید...با این لباس ها میری اداره سعید :اره دیگه تا برم خانه دیر میشه مادر راهم آقا محمد زحمت کشیدند رسوندند فاطمه :زهرا خانم رحمتند....همیشه دوست داشتم با زهرا خانم زندگی کنم خیلی مهربونه 😍یجورایی مثل مادر خودم می مونه سعید :فاطمه خانم فاطمه :جانم😁 سعید:میدونی که توی این اوضاع نمیشه خانه خرید....راستش فاطمه:راستش چی؟؟ سعید :اگر تو راضی باشی....بریم منزلی که منو مامان زهرا زندگی می کنیم فاطمه :چیییییی😳 آنچه خواهید خواند: ناراحت شدی 😔😔 ممکنه 🤨 مامان زهراااا😱😱😱😱😱😱 سعیددددد🥺🥺🥺 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ فاطمه:چیییی😳 سعید:ناراحت شدی😔 فاطمه:این که عالیه 😍 سعید :😳😳 فاطمه :چه خوب منم دیگه حوصله ام سر نمیره میرم پیش مامان زهرا 😁😍چه خوب سعید :خداروشکر 😁 فاطمه :الان هم منو بگذار میرم پیشش سعید:چشم (چند دقیقه بعد) سعید: بفرماید فاطمه خانم...اینک کلید که پشت در نمونید...مامان زهرا پاش درد می‌کنه م فاطمه :بله ممنون 😁مراقب خودت باش سعید:چشم...شماهم همینطور 😁 فاطمه:خدانگهدار تون سعید :خداحافظ😁 فاطمه :(درو باز کرد رفت داخل) مامان زهرا....زهرا خانم....کجایین....ما..مان زهرا.....زهرا خانمممممم(جیغ)😱😱😱😱😱 (سایت ) سعید:سلام...سلام داوود:به به آقا سعید شیرینی چی هست 😁 سعید:دامادیم 😁 فرشید:پس مبارکه...رفتی قاطی مرغا 😁😂😂😂 رسول :به به شیرینی 😋حالا مناسبتش چیه داوود:دامادی آقا سعید 😁 رسول:نباید بگی خودم میومدم ساقدشت میشدم 😂😂😂 سعید:بی مزه 😒😒 محمد :اینجا چخبره🤨 رسول :داریم شیرینی دامادی اقاسعید را میخوریم 😃 محمد :پس این شیرینی خوردن داره 😁 رسول:چجورم 😂😂 سعید :(تلفنش زنگ خورد📱)کم نمک بریز 😁😁 سعید :📱جانم فاطمه :سعیددددد🥺🥺🥺 سعید :فاطمه چی شدههه فاطمه :مامان زهرا 😭😭😭😭 سعید:مادرم چیییی😱 فاطمه:بیمارستان 😭😭😭😭 سعید :بیمارستان برای چی 😱😱 فاطمه :فقط بیا...می خواد تورو ببینه 😭😭😭😭 سعید :باشه...باشه الان میام😫😩 آقا به یک مرخصی میدید محمد:مرخصی.‌....مرخصی برای چی🤨 سعید:مثل اینکه حال مادرم خوب نیست 😔 محمد:ای وای..باشه سعید جان برو سعید:خدانگهدار 😔 (بیمارستان) سعید :سلامم خانم خسته نباشید پرستار:ممنون سعید:بیماری به اسم زهرا..... فاطمه :سعیددد🥺🥺 سعید :فاطمه جان...چی شده😨 فاطمه :سکته... کرده 😭😭😭 بی تابی تورو می کنه می خواد ببیندت سعید :کجاست 😩 فاطمه :آی سیو 😭 آنچه خواهید خواند: مامان جان 😭😭😭 متاسفانم 😔😔😔 قربونت داداش😔😔😞😞 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️