واجب فراموش شده 🇵🇸
مهدی یاوران عزیز دعوتید به 👇 https://digipostal.ir/cjcomrt بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان✋
جمعه شبتون بخیر رفقا
اگه هنوز وقت نکردید اسمتون رو واسه جلسه آنلاین با استاد👨💻 ثبت کنید، سریع دست به کار بشید 🤳 که فقط دو روزه دیگه وقت دارید ها✌️
دیر میشه ها
حیفه ها
از ما گفتن بود
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 2⃣1⃣#قسمت_دوازدهم 💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبال
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
3⃣1⃣#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
💢 هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
💢زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
💢از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
💢دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
💢زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
💢همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
💢 نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
💢دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
💢همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
💢 یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
03-halo havaye shohada be mide raho nashon.mp3
4.19M
🎵 شور #شهدایی
🌺حال و هوای شهدا
🍃به ما میده راهو نشون
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
#بسیار_زیبا👌👌
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
♥️🍃♥️🌟♥️🍃♥️
🔷بعضےهآ را هر چقدر #بخوانے
خستہ نمےشوے
🔶بعضےهآ را هر چقدر گوش دهے🎶
#عادت نمےشوند
🔷بعضےهآ هرچہ #تڪرار شوند
باز بڪرندو دست نخورده😌
#مثل_شــهـدا .. ♥️
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshoe
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌤 صبح دمید و من به اذن نگاه بهاری ات دوباره #روییدم و در آسمان😍 محــبت بهشتی ات به امید عنایتت بال گشودم ...
💥که تو واسطه ی #آسمان و زمینی و من به یُمن ِ نفس های تــ🌹ـــوست که روزی می خورم ...
🌤 پس از کاستی ها چه باک وقتی رزقم به دست #کریمانه ی توست....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
✨#مادرانه✨
🌴بغض من #گریه😭 شد و راه #تماشا را بست
🌴از ت🌼و جز #منظره ای تار ندارم در یاد
#سلام_صبحتون_شهدایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🍃🌸
✍ آیتالله مجتهدی تهرانی:
"کسانی که به هر دری میزنند اما
کارشان درست نمیشود به خاطر
این است که نماز اول وقت نمیخوانند.
جوانها به شما توصیه میکنم،
اگر میخواهید هم دنیا داشته باشید هم آخرت، نماز اول وقت بخوانید.
🍃🌸
@Vajebefaramushshode
#استفتائات
🔹آقا حالا فهمیدیم خب امر به معروف و نهی از منکر وظیفه همگانی است،
علاوه بر مسئولین نظام، مردم باید انجام بدن؛
حالا اگر مسئولین قضایی یا انتظامی به وظایف خودشون عمل نکنند!
اونطور که باید و شاید، به مجازات مثلاً خاطیان نپردازند...!
مردم میتونن خودشون مثلا خودسرانه اقدام کنند، بریزن، بگیرن، بِبَندَن،
دخالت در وظیفه ماموران بکنن یا خیر؟
🔸حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در
اجوبه الإستفتائاتشون، سوال۱۰۶۳ فرمودند:
دخالت اشخاص در اموری که از وظایف نیروهای امنیتی و قضایی محسوب میشود، جایز نیست،
ولی مبادرت مردم به امر به معروف و نهی از منکر با رعایت حدود و شرایطش اشکال نداره.
🔸باز شبیه به این سوال از حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی، فرمودند:
"اگر اقدام مردم موجب هرج و مرج و اختلال نظام و درگیری نباشد و تبعات منفی بیشتری نباشد
مانعی ندارد"، خب جلوی معصیت دیگران رو بگیرن وَلُو بصورت عملی.
🔸حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی فرمودند:
از نظر شرعی، وظیفه تمام مومنین امر به معروف و نهی از منکر است،
اگه مواردی باشه که قانوناً نباید دخالت کنند،(قانون هم نه قانون هر کشور یا، قانونی که مجلس شورای اسلامی تصویب کرده، به تایید شورای نگهبان و قانون اساسی، فقها وحقوقدانان رسیده و این قانون اساسی جمهوری اسلامی شده) ،
اگر قانون میگه نباید دخالت کنن یا موجب هرج و مرج میشه، نباید برخلاف قانون وارد میدان امر به معروف و نهی از منکر شوند، لکن (ببینید حضرت آیت الله فاضل چه راهکاری میدن) ،
لکن کوتاهی مأمورین در انجام وظیفه شان را به مسئولان بالاترشان گزارش کنید،
(ببین خودش میشه امر به معروف دوباره) ، یا از مأمورین مطالبه کنید که چرا وظیفه تان را کوتاهی میکنید و انجام نمیدهید؟
🔸حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی فرمودند:
برخی مراتب امر به معروف توسط مردم اگه انجام بشه، موجب برهم خوردن نظم عمومی و فساد دیگه میشه، اینا رو نباید مردم دخالت کنند.
🔸و حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی فرمودند:
این دو فریضه بر همه واجب است، چه نیروی انتظامی برخورد با مفاسد به نحو جدی داشته باشد،
چه نداشته باشد، مردم باید امر به معروف و نهی از منکر کنند البته با رعایت شرایط و ضوابط شرعی.
⏪ فالجمله همشون بر یک نظر هستند
پس هیچ چیزی عزیزان مجوز نمیشه که اگر یه ماموری، مسئولی، جایی کوتاهی کرد؛
🍂بگیم ما خودمون پس میریم فلانی رو میکُشیم! پس ما خودمون میریم دستگیر میکنیم!
خودمون میریم ...،
🍃نخیر، باید #مطالبه_از_مسئولین کرد
🍃به مافوقشون #گزارش داد و در واقع اونها رو هم #امر_کرد به امر به معروف و نهی از منکر.
📚 استفتائات فریضتین (شرح استفتائات کاربردی مراجع معظم تقلید با موضوع امر به معروف) /استاد علی تقوی
#پرسش_و_پاسخ
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@Vajebefaramushshode
✅ نحوه ورود به جلسه آنلاین(یکشنبه 12 مرداد) استاد تقوی :
📣📣 ساعت شروع : 10 صبح فردا
1⃣ لینک ورود به جلسه، یک ربع قبل از شروع کلاس در دسترس خواهد بود
2⃣ روی لینک زده، چنین صفحه ای باز میشود
3⃣ روی کلمه میهمان بزنید تا وارد جلسه شوید
4⃣ سپس نام و نام خانوادگی خود را وارد کنید
⏪ اگر مرورگر گوشی شما به روز نیست حتما قبل از جلسه، یکی از مرورگرهایی که در پایین تصویر هست را توسط مایکت به روز یا نصب کنید..
با تشکر
@Vajebefaramushshode
#فقط_برای_خدا♥️
💠 باهم رفتیم به محل تولدش همه جا را نشان مان داد وگفت:
اگر روزی آقا به من اجازه بدهند از شغلم کناره بگیرم حتما به روستا برمیگردم و دوباره.......
#عکس_بازشود👆
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 3⃣1⃣#قسمت_سیزدهم 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
4⃣1⃣#قسمت_چهاردهم
💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست که جسم تقریباً بیجانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین افتادم.
💢گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر #مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
💢پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
💠 عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
💢در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط #عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست #داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای #اذان صبح در گوش جانم نشست.
💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود.
💢هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر #مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم.
💠 در تاریکی هنگام #سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
💢با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
💢عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه #وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
💢صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
💢صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که #آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
💢دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک #عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
💢 اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم #جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
💢و من میترسیدم تا آغاز عملیات #کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
•💛🌱💛🌱💛🌱💛🌱💛•
.
💥#شهادت
باراناست...؛🌨
همهازآن#بهرهمندند...؛
امافقطعدهیازآن#لذتمیبرند..✔️
#شهید_احمد_مهنه🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
✅ نحوه ورود به جلسه آنلاین(یکشنبه 12 مرداد) استاد تقوی :
📣📣 ساعت شروع : 10 صبح
1⃣ لینک ورود به جلسه 👇
https://www.skyroom.online/ch/mouod/hamayesh
2⃣ روی لینک بزنید، چنین صفحه ای باز میشود
3⃣ روی کلمه میهمان بزنید تا وارد کلاس شوید
4⃣ سپس نام و نام خانوادگی خود را وارد کنید
⏪ اگر مرورگر گوشی شما به روز نیست حتما قبل از جلسه، یکی از مرورگرهایی که در پایین تصویر هست را توسط مایکت به روز یا نصب کنید..
با تشکر
🔆 مولای من!
گناهانم از چشمانم میبارد؛ میشود که بیایی...؟!
#یاایهاالعزیز
❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️
@Vajebefaramushshode
🥀اگر #شهادت
🍀میخواهیدرزمنده زمانه خودباشید
شهادت را به اهل #درد مےدهند
یکی مثل این #شهید
#شهید_احمد_مشلب🌷
#سلام_روزتون_شهدایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
#تلنگر 🌷✨
💥چقدر به هم نزدیکند
📒 قربان " ، " غدیر " و " عاشورا "
📒 " قربان " : تعریف عهد الهی
📒 " غدیر " : اعلام عهد الهی
📒 " عاشورا " : امتحاندعهد الهی
و چقدر آمار #قبولی پایین است ❗️
♦️" نه فهمیدند عهد چیست ؟! "
♦️" نه فهمیدند عهد با کیست ؟! "
♦️" نه فهمیدند عهد را چگونه باید پاس داشت ⁉️ "
🔶خدایا ما را بر عهدمان #با امام زمانمان استوار ساز، تا مرگمان جاهلی نباشد...
از #عارفی پرسیدند از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟
او جواب داد :
🔷اگر برای #امام زمانت کاری می کنی، تبلیغی انجام میدهی یا خلاصه قدمی بر میداری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی، بدان که بیداری؛ و الّا اگر مجتهد هم باشی درخواب غفلتی !
سرخی گودال #قتلگاه کربلا از فراموشی غدیر بود
#آمر_به_معروف_و_ناهی_از_منکر_باشیم
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🌺 با سلام و عذرخواهی مجدد بابت مشکلی که در برگزاری کلاس امروز پیش آمد
جلسه آنلاین استاد تقوی به ساعت 5 تا 7 عصر امروز موکول شد 👇
لینک ورود :
https://www.skyroom.online/ch/mouod/hamayesh
سپاس از صبوری شما بزرگواران
🖋#حدیث_غدیر
🌹امام على (ع) می فرمایند:
(در این روز) به یکدیگر نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند.
به همدیگر نعمت خدا را تبریک بگوئید؛ همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عیدهاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته؛
اینگونه پاداشها جز در روز عید غدیر نخواهد بود.❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🎉😍۶ روز تا غـــدیر😍🎉
#غدیر
@Vajebefaramushshode