#به_سبک_شهدا
✅ شهید مصطفی چمران
🔰 یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم.
داخل ماشین، هدیهای به من داد ( اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم)
🌺 خیلی خوشحال شدم و همانجا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت.
👈 من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت:
«بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.»
👌 از آن وقت روسری گذاشتم و مانده.
♨️ من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآوری موسسه؟!
📌اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد (خودم متوجه میشدم) مرا به بچهها نزدیک کند.
🔹میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند.
انشاءالله خودمان یادش میدهیم.»
⭕️ نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آنچنانیاند!
⏪ اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت.
او مرا مثل یک بچه کوچک، قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد.
نُه ماه … نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.
🌸به نقل از خانم غاده، همسر شهید دکتر چمران
#همه_آمر_باشيم
#امر_به_معروف_به_روش_صحیح
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
بازی با روان کنکوریها در شب امتحان
بازی با روان کنکوریها در شب امتحان
🔹اینکه کنکور باید با تأخیر برگزار میشد یا سر همین موعد مقرر از پیش تعیین شده بهترین زمان برای اجرای آن بود، مسئلهای است تخصصی که قاعدتاً باید ستاد ملی مبارزه با کرونا در مشورت با سازمان سنجش و سایر نهادهای مرتبط تعیین تکلیف میکرد.
🔹پس از کشوقوسهای فراوان چند هفتهای، بالاخره خبر آمد که تصمیم نهایی برای اجرای کنکور در روز ۳۱ مرداد تعلق گرفته است.
🔹و این در حالی است که همین شب گذشته خبر آمده بود که کنکور یک ماه عقب افتاده است.
برخی نمایندگان پیگیر در این زمینه هم حتی توییت زدند و خبر دادند که پیگیریشان نتیجه داده است!
🔹همچنان باید تاکید کرد اینکه کنکور باید همین ۳۱ مرداد برگزار شود یا خیر یک تصمیم کارشناسی است که به هرحال گرفته شده، اما آیا نباید به کنکوریها حق داد که از این کشوقوسها و اخبار ضدونقیض ناراحت باشند؟
🔹آنها که این پروسه بسیار سنگین و استرسآور کنکور را درک کردهاند نیک میدانند که افزوده شدن معادله ده مجهولی زمان اجرای کنکور و دهها خبر ضدونقیض تعویق یا عدم تعویق کنکور چگونه میتواند به امنیت روانی آنها در این روزهای حساس پایانی ماراتن کنکور ضربه بزند.
🔹ای کاش پروسه تصمیمگیری کنکور به لحاظ اطلاعرسانی بسیار بهتر از این مدیریت میشد.
@Vajebefaramushshode
💢 #شبهه :🔎
⁉️ سوال:
چرا حجاب اجباری است در ایران
حتی برای #خارجی ها؟؟ 😳
✅جواب:👇
⚛ اولا:حجاب مهمتره یا نماز؟😳
مطمئنا نماز.☝️
پس چرا نماز در سطح جامعه اجباری نیست؟
مگر ارزشش بالاتر از حجاب نیست؟😳
بله ارزش نماز بالاتره👌
ولی☝️
#فردیه√
اما حجاب #عمومیه☝️
پس به حجاب سعی کنید
که به عنوان یک کار #ارزشی نگاه نکنید.⛔️
حجاب برای این است که جامعه #امنیت داشته باشه ،پس باید اجباری باشه.☝️☺️
چون عمومیه ولی نماز فردی حتی اگر ما یک کشور مسلمان نبودیم.
باید حجاب در کشورمان اجباری می بود.
پس هرکس با هر تفکری باید به آن عمل کند.☺️
⚛ دوما:شما برای منزل خود که یک واحد بسیار کوچک از یک اجتماع بزرگ میباشد قاعده و مقرراتی دارید.⛔️🚫🚯🚷
مثلا میگین کسی با کفش تو خونه نیاد.🚫
چرا اونجا نمیگین حق انتخاب رو میخوام به
مهمونا بدم؟؟؟؟؟؟ 😳😳
یا الان فروش مواد مخدر جرمه😰
چرا نمیگین باید فروش مواد ازاد باشه هرکی هر کی خواست میخره هرکی نخوواست نمیخره؟؟؟ 😳
برای تمام اداره جات و مؤسسات و کارخانهها آییننامهای نگاشته شده و هر روز اجرا میشود.
جالب اینجاست که ممالک دیگر نیز برای خود مقرراتی دارند. ☝️ مثلاً بیشتر کشورهای غربی نمیگذارند فرد با چادر در سطح شهر تردد نماید. 😕😔
در کشور ایران نیز این یکی از مقررات است😉 که هرگاه کسی بخواهد داخل این کشور شود باید به مقرراتی پایبند باشد ✋ که ازجمله آنها حجاب است👌☺️
♨️ البته در کنار ده ها چیز دیگر هست که آن هم جزء مقررات ایران است .
@Vajebefaramushshode
"تو نہ شما"
شمایم تو نمے شد
مزاحمها یکـ بہ یکـ بلاکـ !
خودمانے ها تکـ بہ تکـ تذکر
استیکر گل و بوسہ و بغل کہ ابدا !!!
خانوم و آقا؛
احسنتـ و سپاس ورد زبانم..
مےنازیدم و مےبالیدم بہ این رفتار
مچ میگرفتم از دخترکان و مثال میزدم خود را..!
محکم بودم و قوے..
اسمم شده بودے دخترے کہ پا نمے دهد!
مثل لباس رسمے؛سنگین و رنگین..
پر شده بود در من تکبر و غرور افراطے
دستـ کم گرفتہ بودم شیطان را..
مجازے شد لباس راحتیہ خانگیم!
ساده و سبکـ و ارزان!
حراج شد حیایم..
سبکـ شد رفتارم...
رفتـ لبخند ریز و آمد قهقہ هاے مستانہ شیطانے...
فحش هاے مد روز هم کہ بماند!
غرور بیجا و تکبر کہ آمد
لباس رسمے ام شد آویزان چوبـ لباسے
لباس تنم شد لباس راحتے
بہ همین راحتے!!!
#حیا_در_کلام
#حیا_در_رفتار
@Vajebefaramushshode
💠وقتی دلت 💔تنگ میشه ...
وقتی حسی شبیه #تنهایی دست به گلوت میذاره ...
#وقتی حال دلت 🌧بارونیه ...
♨️بغض💔 داری اما فرو میخوریش
گوشی رو دست #میگیری یهو باز میکنی
میبینی برات نشونه فرستاده تا بگه
کنارتم غصه چرا ...
💠میگه مگه شده تا #حالا تنهات بذاریم
بعد میبینی اسم آیدی کسی که برات #ارسال کرده تا بذاری کانال عین حال دل💓 تو " دلتنگ #شهداست" ...
♨️دلت میخواد بری زیر #سقف آسمون
باصدای بلند زار بزنی😭 #دلتنگیاتو تا شاید #دستشو برداره این بغض سنگین از روی گلوت ...
💠تو همیشه کنار منی #داداشم
همیشه میرسونی خودت رو
که بگی #یادت هستم ...
که بگی اگر تو نمیتونی بیای دیدنم
خب یه بارم من میام #اشکالی نداره ...
♨️چه خوبه که شب 🌙جمعه
پیش "ارباب(ع)" یاد ما بودی ...
حتی این بار که ننوشته 📝بودم برات
شب جمعه #شهدا رایاد کنید تا ... 😭
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🗓 ۲۴ ذیالحجه #روزمبـاهلـه
❶ روز عیـد بزرگ مباهلـه
❷ سالروز بخشش انگشتر در رکوع
و نزول آیه ولایت "اِنَّما وَلیّکُم"
سوره مائده، آیه ۵۵
❸ سالروز نزول آیه تطهیر و صدور
حدیث شریف کساء در جریان مباهله
❹ سالروز نزول سوره مبارکه انسان
در شأن پنج تن آل عبا علیهم السلام
↩️ ۲۴ ذیالحجه سالروز #مـباهلـه ↪️
پیامبر عظیم الشأن اسـلام
و روز اثبـات حقانیـت
دیـن مبیـن اسـلام گــرامی بـاد
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 5⃣2⃣#قسمت_بیست_وپنجم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
6⃣2⃣#قسمت_بیست_وششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
💢از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💢 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💢 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💢 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💢 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💢 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
@Vajebefaramushshode
1_59083912.mp3
3.92M
🎵 #صوت_شهدایی
🍃این ساعت و این ثانیه
🍃دور حسین مهمانیه
🎤 #سیدرضا_نریمانی
👈 #ویژه_شب_جمعه👌
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
شهید ، شهید می شود
ما مُرده ها هم ، خواهیم مُرد ...
هر آنطور که زندگی کنیم
هم آنطور می رویم ..!
.
شهیدانه زندگی کنیم ..!
#شبتون_شهدایی
@Vajebefaramushshode
🔹️بسم اللّه الرّحمن الرّحیم🔹️
🔰 همـــایـــش مجازی و بزرگ #جدید_الورودها
❓چگونه با امر به معروف و نهی از منکر، امام زمان عجل الله را یاری کنیم ؟
آشنایی با واجبی که عمل به آن زمینه ساز ظهور است و پاسخ به سوالاتی از جمله:
❓چرا باید امر به معروف کنیم؟
❓امر به معروف با این همه فساد مگر اثر دارد؟
❓اگر امر به معروف نکنیم و به همه سلیقهها احترام بذاریم چه بدی دارد؟
❓امر به معروف مگه فقط حجاب است؟
و ...
سخنران: استاد ارجمند کشوری آقای علی تقوی مدرس حوزه و دانشگاه
زمان:
یکشنبه ۲۶ مرداد ساعت ۱۹_۱۷
جهت ثبت نام مشخصات زیر را فقط به یکی از آیدی ها
در پیامرسانهای ایتا، سروش یا بله بفرستید⬇️
✅نام و نام خانوادگی
✅شماره تماس
ثبت نام برادران:
@Man_yek_Basiji_hastam
ثبت نام خواهران:
@mersad31379
@nafiseh_mehrnzhad
@M_Eidi_Mehrabi_R
#بی_تفاوت_نباشیم
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#با هرنفسی
سلام ڪردن #عشق 💖اسٺ
#آقا بہ ت✨و
#احترام ڪردن عشق💕 اسٺ
اسم قشنگٺ 🌸
بہ #میان چون آید😍
#از روے ادب
قیام ڪردن #عشق اسٺ
السلام علیڪ یا بقیة الله
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
#دلانھ..🌸🦋
🌦درد #فراق ساده مداوا نمےشود❌
باید به هم رسید💞 وَاِلّا نمیشود
🌤دلتنگ💔ِ
روزهاۍبودنِ #حاجقاسم ...
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
☘شورآمدنت شیرینی زندگی ام☘
🍃متی ترانا و نراک؟
کی رسد روزی که
شما، ما را
ما که
مردِ انتظار نبودیم...
را ببینی
و ما نیز شما را؟
🍃أین سبب المتصل
بین الارض والسماء...
🍃شمائید ،
که خاکیان وافلاکیان را ،
به هم وصل میکنید..!
وگرنه
🍂ما که غل و زنجیر شده بودیم
در زندان دنیا...
و هر روز بیشتر غرق میشدیم
در باتلاق هوی و هوس...
🍃یابن یس،
.. والذاریات..!
..
🍂ما،
به سوزانی و تاریکی جهنم دنیا،
خو گرفته بودیم..
نفهمیدیم ،
که چه شد..،
ولی
چشم که گشودیم، دیدیم...
🍃دلهامان،
مجنون و شیدای شماست،
🍃و دستانمان
گره خورده در دستان مهربانتان...
🍃و لبهامان
العجل العجل گویان...
🍂ما...
دنیاپرستان بی نوا کجا؟
و..
سوز ندبه و اشک و دعا کجا..؟
💫بارقه ای از نور وجودتان
اگر بر جان ناقابل ما بتابد
دگرگونمان میسازد
🌞بتاب ای آفتاب فروزان صبح امید
🍃اللهم عجل فی فرج مولانا🍃
🍃صاحب العصر والزمان🍃
#جمعه_های_انتظار
@Vajebefaramushshode
🦋 "امر به معروف کن تا از اهل معروف باشی"
▫️"و أمر بالمعروف تکن من أهله"
📚نهج البلاغه، نامه ۳۱
@Vajebefaramushshode
#موانع_نهی_از_منکر
⭕️جوسازی و جو زدگی
🔻علاقمندان به اجرای اعمال خلاف و ناپسند، با هر انگیزه ای که باشد، در صدد فضاسازی بر می آیند تا پوششی امن برای خلافکاری های خود بیابند و از مزاحمت وجدان عمومی در امان باشند، برای همین زمینه پذیرش اعمال و کردار خود را فرآهم می آورند و هر گونه اقدام و تلاش آمران به معروف و ناهیان از منکر را خنثی و یا به حداقلِ کاربرد می رسانند.
🔻همین فرآیندِ پدیده جوسازی، باعث می شود معمولاً توده های عمومی را گرفتار و مشغول می سازد و آنان را به سکوت عملی وا می دارد. لذا آنان از ترس رسوایی، تمسخر، ملامت و... در مقابل منکرات و ترک واجبات سکوت می کنند.
👌از این روی؛ امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام سفارش می کند:
"امر به معروف کن تا اهل آن شوی ... و مبادا در این راه از جوسازی و ملامت گران تأثیر بپذیری و برای حق هر جا که لازم بود در موج های خطر فرو برو.
شناخت خود را از دین عمیق تر کن و مقاومت در برابر ناملایمات را خوی خویش ساز ."
📚نهج البلاغه نامه ۳۱
@Vajebefaramushshode
غروب جمعه مرا بی قرار می نامند
تویی که آمدنت را بهار می نامند
بیا که بی تو یمین را یسار می نامند
که سیب و گندممان را انار می نامند
🌥اللهم عجل لولیڪ الفرج🌥
#من_ماسک_میزنم
@Vajebefaramushshode