#فراخوان
👣 سخت است ، خیلی سخت ؛ وقتی ببینی نزدیک ترین دوستانت سیاه نمایی میکنن تا تو نفهمی!!
🖤 وقتی عده ای کم، از کارشان میگذارند و عده ای مشکلات را بهانه میکنند !!
به راستی مگر کسی هست که مشکل نداشته باشد؟!
💘 برخی گوئی هیچ وظیفه ای ندارند؛ دوستی به کنار
حتی در قبال دین !!
🔺 آه از کسانی که خوب کار میکنند اما ...
...حتما حکایت گاو نُه مَن شیرده را شنیده اید ....
🙄 هیچ نگویم بهتر است
😔 گاهی خیلی احساس تنهایی میکنم وقتی کسی نیست تا حتی با او درد دل کنم؛
آری - کسی پیدا میشود اما شاید غیبتشان میشود که نمیگویم . . .
🔥 دلم پر از بغض هائیست که کسی نشنود بهتر است
✅ هنوز هستند اما کاش بیشتر بودند کسانی که خوب و بی حاشیه کار میکنند . . .
#کمک
#تنهایی
💔 آیا کسی هست⁉️
✍ بسم الله . . .
@Vajebefaramushshode
💠وقتی دلت 💔تنگ میشه ...
وقتی حسی شبیه #تنهایی دست به گلوت میذاره ...
#وقتی حال دلت 🌧بارونیه ...
♨️بغض💔 داری اما فرو میخوریش
گوشی رو دست #میگیری یهو باز میکنی
میبینی برات نشونه فرستاده تا بگه
کنارتم غصه چرا ...
💠میگه مگه شده تا #حالا تنهات بذاریم
بعد میبینی اسم آیدی کسی که برات #ارسال کرده تا بذاری کانال عین حال دل💓 تو " دلتنگ #شهداست" ...
♨️دلت میخواد بری زیر #سقف آسمون
باصدای بلند زار بزنی😭 #دلتنگیاتو تا شاید #دستشو برداره این بغض سنگین از روی گلوت ...
💠تو همیشه کنار منی #داداشم
همیشه میرسونی خودت رو
که بگی #یادت هستم ...
که بگی اگر تو نمیتونی بیای دیدنم
خب یه بارم من میام #اشکالی نداره ...
♨️چه خوبه که شب 🌙جمعه
پیش "ارباب(ع)" یاد ما بودی ...
حتی این بار که ننوشته 📝بودم برات
شب جمعه #شهدا رایاد کنید تا ... 😭
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی 🌥 #آفتاب_در_حجاب 1⃣ #قسمت_اول 🏴پرتو اول🏴 💢پریشان و آشفته از خواب پریدى
📚 #رمان_واقعی_مهفومی_بصیرتی
⛅️ #افتاب_در_حجاب
2⃣ #قسمت_دوم
💢وطوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است. از جا کنده مى شوى، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه #حسین مى رسانى. حسین🚩 در آرامشى بى نظیر پیش روى خیمه نشسته است.
🖤نه، انگار خوابیده است. شمشیر را بر زمین #عمود کرده، دو دست را بر قبضه شمشیر گره زده، پیشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است. نه فریاد و هلهله دشمن؛ که آه سنگین تو او را از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى کند.
💢 پیش از اینکه برادر به سُنت همیشه خویش، پیش پاى تو برخیزد، تو در مقابل او زانو مى زنى، دو دست بر شانه هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشکار مى گویى: مى شنوى برادر⁉️ این صداى هلهله دشمن است که به خیمه هاى ما نزدیک مى شود. فرمانده #مکّارشان فریاد مى زند: اى لشکر خدا بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید
🖤 #حسین بازوان تو را به مهر در میان دستهایشان مى فشارد و با آرامشى به وسعت یک اقیانوس، نگاه در نگاه تو مى دوزد و زیر لب آنچنان که تو بشنوى زمزمه مى کند: پیش پاى تو پیامبر آمده بود اینجا، به خواب من. و فرمود که زمان آن قصه فرا رسیده است. همان که تو الان #خوابش را مرور مى کردى و فرمود که به نزد ما مى آیى. به همین #زودى
💢 و تو لحظه اى چشم برهم مى گذارى و حضور بیرحم #طوفان را احساس مى کنى که زیر پایت خالى مى شود و اولین
شکافها بر تنها شاخه دست آویز تو رخ مى نماید و بى اختیار فریاد مى کشى:
واى بر من😭 حسین، دو دستش را بر گونه هاى تو مى گذارد، سرت را به سینه اش مى فشارد و در گوشت زمزمه مى کند:
🖤واى بر تو نیست خواهرم❌ واى بر دشمنان توست. تو غریق دریاى رحمتى. #صبور باش عزیز دلم♥️ چه آرامشى دارد سینه #برادر، چه فتوحى مى بخشد، چه اطمینانى جارى مى کند. انگار در آیینه سینه اش مى بینى که از ازل خدا براى تو #تنهایى را رقم زده است تا تماما به او تعلق پیدا کنى
💢 تا دست از همه بشویى، تا یکه شناس او بشوى. همه تکیه گاههاى تو باید فرو بریزد، همه پیوندهاى تو باید بریده شود، همه دست آویزهاى تو باید بشکند، همه تعلقات تو باید گشوده شود.
🖤تا فقط به او #تکیه کنى، فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنى و این دل بى نظیرت را فقط جایگاه او کنى. تا عهدى را که با همه کودکى ات بسته اى، با همه بزرگى ات پایش بایستى:
پدر گفت: بگو یک!
💢و تو تازه زبان باز کرده بودى و پدر به تو اعداد را مى آموخت. کودکانه و شیرین گفتى: یک! و پدر گفت: بگو #نگفتى! پدر تکرار کرد: بگو دو دخترم. #نگفتى! و درپى سومین بار، چشمهاى معصومت را به پدر دوختى و گفتى:
🖤بابا! زبانى که به یک گشوده شد، چگونه مى تواند با دو #دمسازى کند؟
و حالا بناست توبمانى و همان #یک! همان یک جاودانه و #ماندگار. بایست بر سر حرفت "زینب" که این هنوز اول عشق 💖است
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣1⃣#قسمت_هفدهم 💢 قصه غریبى است این #ماجراى #عطش....و
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣1⃣#قسمت_هجدهم
💢 زندگى بدون ابوالفضل ، میان #تهى است و آسمان🌫 و زمین ،...
بى قمر بنى هاشم ، #تاریک و #ظلمانى است. نه ، نه ، عباس نباید از تشنگى بچه ها باخبر شود.... این تنها #رازعالم_هستى است که باید از او مخفى شود.... اما مگر او با گفتن و شنیدن ، خبردار مى شود؟!
دل 💗او #آینه_آفرینش است....
و آینه ، تصویر خویش را انتخاب نمى کند.
🖤مگر همین دیشب🌙 نبود که تو براى سرکشى به خیمه 🏕هاى خودى از خیمه خودت در آمدى و از دور عباس را، استوار و #باصلابت در کار محافظت از خیمه ها دیدى؟!مگر نه وقتى تو از دلت گذشت که چه علمدار خوبى دارد برادرم !از میان #زمزمه هاى او با خودش شنیدى که :چه مولاى خوبى دارم من.
💢 مگر نه وقتى تو از دلت 💞گذشت که چه برادر خوبى دارد برادرم !
#شنیدى که :من نه برادر، که خدمتگزار حسینم وزندگى ام در بندگى #حسین معنا مى شود.آرى ، دل عباس به آسمان آبى و بى ابر مى ماند...پرواز 🦋هیچ پرنده خیالى در نظرگاه دلش مخفى نمى ماند.چگونه مى توان #رازى به این #عظمت را از عباس مخفى کرد؟!
همیشه خدا انگار نبض عباس با عطش حسین مى زده است.
🖤انگار پیش از آنکه #لب و #دهان حسین ، تشنگى را احساس کند، #قلب عباس ، از آن خبر مى داده است..
اکنون که روز تشنگى است ، چگونه ممکن است او از عطش حسین و بچه هاى جبهه حسین بى خبر بماند؟!
بى خبر نمى ماند. بى خبر نمانده است .
همین خبر است که او را از صبح🌤 مثل مرغ سرکنده کرده است . همین خبر است که او را میان خیمه و میدان ، هاجروار به سعى و هروله واداشته است.
#او_معدن_و_سرچشمه_ادب_است...
او کسى نیست که با سماجت از امام چیزى طلب کند.
💢 او کسى است که به احتمال پاسخ
منفى ، از اصل مطلب مى گذرد.
اما این خواهش ، این مطلب ، این تقاضا، خواسته اى #متفاوت بوده است.
این خود او بوده است که در میان دو سوى دلش ، در تعارض مانده بوده است . با خود عجب کلنجار سختى داشته است . عباس ؛ میان دو خواسته ، میان دو عشق ، 🌷میان دو ایثار.
هرم عطش بچه ها، او را از کنار خیمه کنده است و به محضر امام کشانده است تا از او #رخصت بگیرد و براى #آوردن_آب ، دل به دریاى دشمن بزند.
🖤اما به آنجا که رسیده است و #تنهایى امام را در مقابل این #سپاه_عظیم دیده است ، #طاقت نیاورده است و تقاضاى خویش را فرو خورده و بازگشته است.
بار دیگر وقتى کودکان را دیده است که پیراهنهاى خود را بالا زده اند و شکم به رطوبت جاى مشک پیشین سپرده اند،
تا هرم تشنگى را فرو بنشانند،...
بار دیگر وقتى...
💢 هر بار از خیمه ⛺️به قصد طرح تقاضاى خویش با امام گریخته است...
و به آنجا که رسیده است ، #فلسفه_حیات خویش را به یاد آورده است... و به #بهانه_زیستن خویش نگریسته است و در آینه هستى خویش نگاه کرده است و دیده است که همه عمرش را براى همین امروز زندگى کرده است ؛ #براى_دفاع_ازحسین پا به این جهان گذاشته است...
🖤و براى #علمدارى او رنج این هبوط را پذیرا گشته است . او لحظه هاى همه عمر خویش را تا رسیدن امروز شمرده است... و امروز چگونه مى تواند #لحظاتى را بى حسین سپرى کند، #حتى به قصد آوردن آب💧 ، براى بچه هاى حسین.
اما در این سعى آخر..
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🌙★🌙★🌙★🌙
.
♥️چشم پاک #دختری از جمله ای تر ★مانده است
♥چشم های #پاکش اما
خیره بر در #مانده است😔
★روی دیوار اتاق کوچک #تنهایی اش
♥️عکس 🖼بابایش کنار شعر مادر مانده است
#تقدیم_به_فرزندان_شهدا
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
.
#شبهه🤔
ای بااااباااا من در تربیت بچه خودم ماندم حالا بروم دیگری را درست کنم یا مسئولین را درست کنم⁉️😒😣
#پاسخ🔍
شنیده اید میگویند حرف ملای ده را کسی نمیخواند❓یک ضرب المثل است. حرف بزرگ ده را کسی نمیخواند😑
گاهی وقتها دیده اید مثلا حاج آقای این #مسجد #دهه_محرم میرود آن مسجد سخنرانی میکند حاج آقای آن مسجد را دعوت میکند مسجد خودش بیاید سخنرانی کند⁉️
چرا بعضی #روحانیون این کار را میکنند⁉️
چون وقتی کسی دیگر می آید حرف میزند این همان #همیشگی نیست😃
خب حالا ممکنه بچه، حرف مامان و بابا را آنقدری که باید شاید نخرد🙃
مامانم هست دیگه❗️ بابام هست دیگه❗️ ولی وقتی #غریبه ای هم همان مطلب را #تذکر داد، طرف میفهمد نه بابا من فکر میکردم افکار مامان بابام قدیمی هست، سنتی بیخودی میخواهند گیر بدهند😒
بعد میبیند همه دارند میگویند همین را😳
میبیند مامان بابا در تربیت تنها نیست😩
عزیزم! پسرم! دخترم! گلم! ببین همه دارند همین حرف رامیگویند، همه میگویند #دروغ_نگو، همه میگویند #آشغال_نریز❌
معلم میگوید، معلم فیزیک میگوید، #مربی_باشگاه بگوید، غریبه رهگذر در خیابون بگوید، کاسب محل میگوید، آقای ریشو میگوید، اون آقای ریش نداره میگوید، خانم مانتویی میگوید، خانم چادری بگوید، اصلاح طلب بگوید، اصول گرا، پرسپولیسی بگوید، استقلالی بگوید ووو..
این طرف ببیند نه بابا همه با هر نگاهی دارند همین حرف را به من میزنند🧐 پس مامانم #راست میگوید، بابام #راست میگوید🙄
ولی وقتی مامان بابای خودم حرفی را میزنند خیلی حساب نمیکنم، دیگری بگوید حساب میکنم🤓
چرا چون از بس پدر و مادر امر و نهی کرده اند تأثیرش کم شده عادی شده، #پدر_مادر روزمره شده خدای ناکرده برایمان
حالا همه شما باید در تربیت فرزند من به من کمک کنید، چون حرف من برایش #عادی شده، ولی شماها که رهگذر، غریبه، معلم، هم محل، هستید بگید این حرف شماها را میخرد💶💰
منم متقابلا قول میدهم در #تربیت بچه شما به شما کمک کنم. هر کسی در تربیت فرزند دیگری به اوکمک کند. اصلا کی گفته قرار است که مامان و بابا بچه شان را به تنهایی تربیت کنند❓ما و شما اگر خوب تربیت شدیم مطمئن باشید نتیجه این است که همان حرفی که از #پدر_مادر میشنیدیم از دیگرانی هم شنیدیم همان #امر_و_نهی ها را، همان #دعوتها را و فهمیدیم که خب پس پدر راست میگوید🤭
شعرش چیست ⁉️ توی ده #شلمرود، حسنی تک و تنها بود، باباش هر چی میگفت بریم حموم، ناخناتو بگیر، موهاتو #اصلاح کن هر چی میگفت این گوش نمیداد🙉
میگفت پدر است دیگر...😌
ولی وقتی دید #فلفلی تذکر میده، #قلقلی باهاش بازی نمیکنه، الاغه بهش سواری نمیده🐴 غازه تحویلش نمیگیره🦆
همه میگن، موی بلند، روی سیاه، وا بیا برو حموم 🛁🚿
دیگه لازم نشد باباش دو بار بگه😉 #ضمانت اجرایی حرف پدر و مادر در #تربیت_فرزند، این است که همه بگن👌مگه شما عموها و داییها و عمه ها و خاله های این بچه نیستید⁉️
(إنما المؤمنون اخوه)چرا #تذکر بهش نمیدهید⁉️
چرا همونجور که دلم برای بچه خودم می سوزد، دلم برای بچه دیگران نمیسوزه؟؟ 🤨
تا دل آنها هم متقابلا برای بچه من بسوزد💔
مشکل الان پدر مادرها این است که میخواهند خودشان #تنهایی بچه را #تربیت کنند، نمیشود🤷🏻♂ که تربیت هم کار بسیار سختی است و همین هم باعث شده خیلیها دیگه ترک بکنند🤦🏻♂🤦🏻♂🤦🏻♂
✍برگرفته از سخنان دکتر علی تقوی استاد حوزه و دانشگاه در برنامه تلویزیونی معروفی نو
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
به ما بپیوندید👇
•❥🌼━┅┄┄
@Vajebefaramushshode