مردی که دستانش با فتیله و دود، توٱم و آغشته به نفت چراغ بود ولی وقتی کنارش مینشستی تا با یک استکان و نعلبکی #نوستالژیکش پذیرایی شوی چای او بوی دوستی میداد،ناب به #شیرینی_زندگی
«۱»
🍃🥀🍃
۱۲ شهریور ۱۳۱۶ زمین شهرمان در دل پر مهر کویرش صدای کودکی را شنیدکه تک فرزند و باقیات و صالحات پدری شد که فقط یک سال و اندی آن تازه قدم به دنیا گذاشته از محبت پدر نوشید و سپس عمر آفتاب پدر غروب کرد. برای او نام رجبعلی را انتخاب کردند و با مادر سه سالگی را به پایان رسانده بود که به علت ازدواج مادرش راهی دیار تهران میشوند.پسرک قد نکشیده از همان کودکی وارد عرصه ی کار و تلاش میشود و به دلایلی از تحصیل و کسب علم باز میماند. ایشان فقط یکماه در مکتب خانه های قدیم درس یا اکابر میخواند و به اصطلاح با سواد میشود . او با اشتیاق فراوانی که به آموخن و یادگیری بیشتر داشت خود خواندن و نوشتن را ادامه میدهد به طوریکه بعدها حتی #قرآن را به زیبایی هرچه تمام روخوانی میکرده است . صوت و لحن زیبای نوجوان کویری همه را متعجب و حیران زده میکند. به گفته ی خودش درکودکی بخاطر صدای خوش و زیبایش حسادت ها به اوشروع میشودتا جاییکه اشاره میکند پنهانی سرمه و چیزهای دیگر به او خورانده بودند تا صدای خوبش از دست برود .و غافل از این بودند این نوجوان انتخاب شده است تا با لحن و صوت خویش در آینده مداح اهل بیت «ع » باشد .
#رجبعلی_علیزاده در تهران، بزرگ میشود و با تک دختر ارباب محمود خرم آبادی ازدواج کرده و آنجا تشکیل زندگی میدهد. سالها میگذرندتا اینکه بعد از تولد پنجمین فرزندش تصمیم به بازگشت میگیرد .
آبادی پدری
ادامه دارد .
هیچستانم