#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت #شصت_و_دوم
راوی : استاد محمد شاهی و برادر شهید
تهدیدش کرده بودند گفته بودند تورا ترور می کنیم.حتی به محل کار احمد آقا زنگ زده بودند و گفته بودند تورا می کشیم!
امده بود مسجد و برای بچه ها صحبت کرد. تقریبا اوایل تابستان 64 بود ان زمان احمد آقا در اوج مسائل معنوی بود.
بعد از جلسه برای من و یکی از بچهها گفت:
ظاهرا تقدیر بر شهادت من است.توی همین چند روز اینده!
خیلی تعجب کردیم .ان موقع ما چهارده ساله بودیم.
گفتیم احمد آقا یعنی چی؟شما ک جبهه نیستی؟
گفت:بله،اما من در تهران شهید می شوم.به دست منافقین...
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب #عارفانه( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
@valiyeasreejvarkola