eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام شهدای شهر ونک
125 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
36 فایل
1_اطلاع رسانی برنامه ها 2_ گزارش های صوتی و تصویری 3_ نشر معارف اسلام و انقلاب اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شیر در خیال پیروزی شیری گرسنه از میان تپه‌های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد سپس در حالی که شکمی از غذا درمی آورد، 🦁 هرازگاهی یکبار سرش را بالا میگرفت و مستانه نعره می کشیدصیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود صدای نعره های مستانه شیر را شنید و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد...🏹 هنگامی که مست پیروزی هستیم بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم غرور، منجلاب موفقیت است موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت مقدمه گستاخی است!
💠 👈شکر نعمت روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند، خیلی او را صدا می زند اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند، کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود. بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد، بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید. این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار ا نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید. اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند به خداوند روی می آوریم. بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد. 🔻
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 پادشاه از وزیرش می‌پرسد: چرا همیشه خدمتکارم از من خوشحال‌تره؟ در حالی که هیچ‌چی نداره و منِ پادشاه که همه چی دارم، حال و روز خوبی ندارم؟ وزیر گفت: سرورم شما باید قاعده ۵۰٪ رو امتحان کنید! پادشاه گفت: قاعده ۵۰٪ چیه؟ وزیر گفت: ۵۰ سکه طلا در کیسه‌ای گذاشته و شب پشت اتاق خدمتکار بگذار و بنویس این ۱۰۰ دینار هدیه‌ایست برای تو سپس در را ببند و نگاه کن چه اتفاقی رخ می‌دهد! پادشاه همین کار رو انجام داد خدمتکار کیسه را برداشت و موقعی که به داخل خونه برد، سکه‌ها رو شمرد، متوجه شد ۵۰ سکه کمه پیش خود فکر کرد که نکنه موقع داخل آوردن ریخته همراه با خانواده‌اش کل شب را دنبال آن ۵۰ سکه طلا گشتند و چیزی پیدا نکردند خدمتکار ناراحت شد از اینکه ۵۰ سکه رو گم کرده پریشانی به سراغش اومد با آنکه اون‌ همه سکه‌ در اختیار داشت روز بعد وقتی پیش پادشاه رسید چهره‌ای درهم و ناراحت داشت و مثل روزهای قبل شاد و خوشحال نبود پادشاه فهمید که معنی قاعده ۵۰٪ چیه بله، قاعده اینه: همه ما ۵۰% نعمت در اختیار داریم که خداوند بهمون هدیه داده اصلأ خصلت دنیا اینه که ۵۰٪ نداشته باشیم یکی ماشین داره، سلامتی نداره یکی خونه داره، فرزندان بدی داره یکی پول داره، اهلبیت رو ندارن یکی فرزند داره، خواب نداره اما همه ما دنبال پنجاه درصدی هستیم که به نظر خودمون مفقود شده!!! 😳 و در تمام ادوار زندگیمون دنبال اون ۵۰٪ گمشده می‌گردیم و فراموش کردیم که چه نعمت‌های دیگه ای در اختیار داریم... 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 یک داستان جذاب و خواندنی در کانال خودتون 📚✍🏻 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 @salllam
💠 👈سزای وطن فروش می گویند روزی برای سلطان كبكی را آوردند كه یک پا داشت! فروشنده برای فروشش قیمت زیاد می خواست! سلطان حكمت قیمت زیاد كبک را جویا شد. فروشنده گفت: وقتی دام پهن می كنیم برای كبک ها، این كبک را نزدیک دامها رها می كنم! آواز خوش سر می دهد و كبک های دیگر به سراغش می آیند و در این وقت در دام گرفتار می شوند! هر بار كه كبک را برای شكار ببریم، حتما تعدادی زیاد كبک گرفتار دام می شوند! سلطان امر به خریدن كرد و خواستار كبک شد! چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تیغی بر گردن كبک زد و سرش را جدا كرد! فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بی جان كبک را می دید، گفت: ای سلطان این كبک را چرا سر بریدید!؟ سلطان گفت: هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، باید سرش جدا شود! کانال و حال خوش, http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠 👈 قدر فرصت‌های ناب را بدانیم ✍️یکی از مفسران قرآن کریم می‌گوید: مانده بودم «لفی خسر» را چگونه معنا کنم، از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم بروم سراغ سوره‌های دیگر تا فرجی شود. نقل می‌کند: روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی با التماس فراوان به مردم می‌گوید: مردم رحم کنید به کسی که سرمایه‌اش در حال آب شدن هست و داره نابود میشه، نگاه کردم دیدم او یخ فروش است و یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن و او التماس می‌کند از مردم که از من یخ بخرید. من معنای «لفی خسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم؛ ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است اما قدر این نعمت‌ها و فرصت‌های ناب را نمی‌دانیم و درک نمی‌کنیم مگر زمانی که دیر می‌شود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند در حال مستاصل شد. از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو از درخت سالم پایین بیایم... قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم. قدری پایین تر آمد وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آنها را خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم. وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم غلط زیادی که جریمه ندارد. این حکایت بعضی از ما آدمهاست... 🍃 🌺🍃 ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی در کانال قم زیبا📚✍🏻 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 http://eitaa.com/joinchat/1056899072C2528af41ae
🔺هر انتخاب، یک عاشورا❗️ ▫️در هزاران عاشورای فردی به کدام طرف پیوسته ایم؟ سپاه حسین علیه السلام یا لشکر یزید؟! ▪️قرن هاست که می گوییم: "ای کاش روز عاشورا در کنارت بودیم، حسین جان!" و آن گاه با نوحه ای جانسوز، گریه سر می دهیم و به پهنای صورت، اشک می ریزیم و حسرت مان را تکرار می کنیم: "ای کاش روز عاشورا در کنارت بودیم، حسین جان!" ▫️عاشورا اما مکرر در مکرر، هر لحظه بازآفرینی می شود بی آنکه حواسمان باشد. گو اینکه تصور می کنیم عاشورا در 61 هجری تمام شد و آنان که وسعت دید بیشتری دارند، هر جا جنگ مسلحانه ای بین حق و باطل باشد را عاشورا می دانند و چنین می پندارند که تکرار عاشورا، فقط در هنگامه چنین نبردی است. ▪️واقعیت اما، شاید چیز دیگری است. ما چه در صلح و چه در جنگ، هر روز و هر روز، در بطن عاشوراییم، ما هر لحظه در حال انتخاب هستیم که در سپاه حسین علیه السلام باشیم یا در لشکر یزید و شمر و عبیدالله و ابن سعد و حرمله. ▫️حسین علیه السلام ، قبل از آغاز عاشورا، آنگاه که به او پیشنهاد بیعت با یزید داده شد، انتخابش را کرد و سخنی گفت که برای همیشه تاریخ ماندگار شد: مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح می کند! اینک به استناد همین انتخاب و همین یک جمله، همه ما هر روز، بارها عاشوراهای کوچکی را در حد و اندازه زندگی هایمان تجربه می کنیم. ▪️بسیاری مان در این عاشوراها، یکراست سراغ لشکر یزید می رویم و به آنها می پیوندیم و بسیاری دیگر نیز حسینی می شویم و گروهی نیز یک پایمان در بارگاه عبیدالله است و پای دیگرمان در خیمه گاه اباعبدالله علیه السلام . ▫️عاشوراهای ما، انتخاب هایی است که لحظه های عمرمان را فرا گرفته است. راننده تاکسی‌ای که می تواند از نا آشنایی مسافرش به مسیر سوء استفاده کند، کارمندی که در معرض گرفتن رشوه قرار دارد، بانکداری که می تواند با دستکاری در حساب ها اختلاس کند، قاضی‌ای که قدرت دارد حقی را جابجا کند، روزنامه نگاری که برای جلب بیشتر مخاطب بین تیتر درست و غلط انتخاب می کند، مدیری که در استخدام بین متخصص کارآمد و آشنای ناکارآمد مردد است، تولید کننده ای که می تواند مشخصات نادرست برای معرفی محصولش بنویسد، سیاستمداری که برای رأی آوردن، بین حفظ حرمت یا آبروریزی مخیر است و بین راست و دروغ انتخاب می کند و همه و همه در معرض انتخاب های روزانه هستند. ▪️در این میان، کسی که نمی تواند از چند رأی، از مبلغی پول، از یک پست اداری یا از تعدادی مخاطب بگذرد، چگونه می تواند ادعا کند که اگر در روز عاشورا بود، از جانش می گذشت؟! ▫️بزرگ ترین کار امام حسین علیه السلام در عاشورا، انتخاب درست بود، انتخاب بین عزت و ذلت؛ و ما هر لحظه در معرض انتخاب هستیم. انتخاب بین عزت و ذلت، حلال و حرام، مردانگی و نامردی، مردم داری و مردم آزاری، حسن خلق یا بداخلاقی، راستگویی یا دروغ، احقاق حق یا حق خوری و ... ▪️هر انتخابی در هر لحظه ای از زندگی، یک عاشورای کوچک است؛ این است که گفته اند و چه زیبا هم گفته اند که "کل یوم عاشور و کل ارض کربلا". 🔻راستی، شما در آخرین عاشورای زندگی تان، کدام سمت رفتید؟ ✍️ جعفر محمدی کانال و حال خوش, http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
(هركي نخونه از دستش رفته ، واقعا از دستش رفته) روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند . پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند : چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد. امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند : پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد . و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد. مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور . حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند . خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند. در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟ رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ». فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت». خداوندا به حق علی علیه السلام گره از کار ما بگشا جلاءالعیون علامه مجلسی هر کی این مطلب را خوند و به دلش نشست اگه دوست داشت به عشق 14معصوم واسه گروهاي ديگه بفرسته خدایا:هر کی این پست راکپی کرد حاجت روا بفرما اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. میدونی اگه کپی کنی چند هزار تا صلوات فرستاده میشه؟ اگه خسیس نیستی به همه ی گروها بفرست به نیت شادی دل آقا امام زمان عج و رفع بیماری ها و بلا ها ❣️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اخلاقی و آموزنده