بعد از مدتها که حوصله سینما رفتن نداشتم، امروز دل را به دریا زدم و روزه سینمایی ام را با #ماجرای_نیمروز_رد_خون افطار کردم.
فیلم خوب و خوشساختی بود. فیلمنامهاش عالی بود، بازیها قشنگ بودند و...
اما چیزی که در همه مدت فیلم توی ذهنم وول میخورد، #سیانور (ساخت بهروز شعیبی، سال ۹۵) بود. یعنی دلم میخواست اسم فیلم را میگذاشتند سیانور۲ رد خون.
این شباهت البته فقط بهخاطر قرابت موضوعی و پرداخت به گروهگ منافقین نبود.
برجسته کردنِ زنهای منافق وجه مشترک این دو فیلم بود. یادم هست در یادداشتی که همانوقتها برای #سیانور نوشته بودم، گفتهبودم از بهروز شعیبی متشکرم به خاطر نگاه زنانه به زن.
رد خون بیشتر داستانِ زنهاییست که در سازمان عنکبوتی منافقین تا ردههای بالای فرماندهی پیشروی کردهاند. سالها با هر گونه ابراز احساس آنها مقابله شده، هر روز موظف بودهاند با احساساتِ زنانه و مادرانهی خود بجنگند. و هر روز مردتر بشوند. و هر چند افتخار آن فرمانده زن هم این باشد که، بعد از برادر مسعود، خواهر مریم بالاترین جایگاه را در سازمان دارد و این را اتفاقی بینظیر بداند.
اما چالش بزرگِ این افتخار پوشالی آنجاییست که یکی از همین زنها در سختترین شرایط که حتی مرگش قطعیست، آنقدر زنانه شوهرش را صدا میزند و مادرانه پسرش را به او میسپارد که یکتنه با همان تنِ نیمهجانش تمام دیسیپلینهای تشکیلاتی سازمان را برای مردواره کردنِ زنان عضوش فرو میریزد.
از انطرف هم سیما، زنی که هفت سال از دختر و همسرش جدا بوده، وقتی وارد شهرهای غربی میشود،
👇👇👇
آنقدر مادر هست و آنقدر زن هست که نتواند دلسوزیاش را برای دخترکوچولوی کُرد آواره پنهان کند و در آن شرایط مادر دخترک را پیدا میکند و به او میسپاردش. که ناگهان آتش عشق مادریاش بار دیگر از زیر خاکسترهای خواهر مریم زبانه بکشد و او را برای پیدا کردنِ دخترکش راهی کوه و بیابان کند...
ردخون هم مثل سیانور میگوید، زنها چریکبِشو نیستند. زنها ریحانهاند، ریحانه...
*گریمِ صورت بهنوش طباطبایی (بازیگر نقش سیما) بسیار عالی بود که قرار بود نشان بدهد مردواره شدنِ زن حتی اگر از چهرهی او هم روح و محبت مادرانه را ربودهباشد، عشق مادری را از دل نمیتواند بیرون کند.
#ماجرای_نیمروز_رد_خون
#زن
#فمنیسم
#مادر
#مادرانه
#الگوی_سوم
🆔 @vaqeiattahaqiqat