فهم بشر جدید از خود.MP3
28.11M
🎧 عنوان: فهم بشر جدید از خود
🎙 استاد طاهرزاده
⏱ ۳۹ دقيقه
▪️ نشستی دوستانه با اعضای هیئت تحریریه مجله «سوره»
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
❓سوال: در مورد حضرت اباذر در روایت دارد که «لَو عَلِمَ أَبُوذَر مَا فِي قَلبِ سَلمان لَقَتَله» (اگر اباذر آنچه در قلب سلمان است را میدانست، او را میکشت) چرا اباذر سلمان را تکفیر میکرد؟ بر چه اساسی؟
🔸 جواب: چون ابوذر در یک پایهای از ایمان است و از یک راه رفته است، ابوذر صدق داشت، گذشت داشت، دنیاگریزی داشت و راههای خاص برای رفتن داشت و سلمان معنای دیگری و راه دیگری است. جناب سلمان با علم و با معارف رفته است و روشن شده است.
🔹 سلمان جنب اهل بیت (علیهم السلام) قرار دارد و همهی مسائل را میداند اما جناب اباذر با زهد و با دنیاگریزی رفته است، این حالات خود را دارد، آن حالات خود را دارد. جناب اباذر این نوع حرکت را نداشته است.
🔸 هر کدام در پلهای از ایمان قرار داشتند و نسبت پلهی هشتم ایمان تا دهم نسبت بین هشت تا ده نیست که بگوئیم دو پله فاصله است بلکه نسبت بین هر پله نسبت بین زمین و آسمان است که این بخشی از پلهی آن است. در این مقایسه خیلی خلط است.
🔹 با این چینشی که بعضی بین مراتب ایمان میکنند ما فکر میکنیم بین کسی که در مرتبه هشت است، با آن کسی که مرتبه نُه گفته اند یک عدد فاصله است که فقط کافی است پای خود را از اینجا بردارد و آنجا بگذارد؛ این نیست. آنکه در یک مرحله بالاتر است یک شخصیت دیگری است، ابزار حرکتی او ابزار دیگری است.
🔸 این روایت نمیگوید که اگر اباذر سِیر میکرد و در حد سلمان میرسید او را می کشت؛ نه بلکه می گوید اگر اباذر یک دفعه سر خزینة الجواهر حضرت سلمان میرسید آن وقت برای او قابل تحمل نبود. چون که از حد خود دارد به آنجا نگاه میکند؛ لذا برای او مشکل میشود، یعنی از پایهی هشتم یک سِری جواهرات سلمانی را میبیند و لذا اذیت میشود. همین یک پایه کافی است که عدم تحمل را از دانی به عالی موجب بشود.
🔹 اصلاً رسیدن به خدا «بعدد أنفاس الخلائق» (به تعداد مخلوقات الهی) راه دارد. او راه دیگری داشته است و این راه دیگری دارد. اهل بیت این مطلب را نسبت به مقام سلمانی مدام اشاره میکردند. حضرت ابوذر هم بزرگ بوده اما او یک نوع از میوهی این شجرهی طیبه است ولی سلمان یک چیز دیگر است، یک سبک دیگر است، داشتههای او چیزهای دیگر است، راه او راه دیگری بوده است، نصیب او، بلندی روح او خیلی متفاوت بوده است.
🔸 این روایت از روایات پیچیده اهل بیت (علیهم السلام) است که خود آن ترجمه و تفسیر میخواهد ولی این را میخواهم عرض کنم که مسیر حرکتی این دو (اباذر و سلمان) [که فرض شد یکی در پایه هشتم و دیگری نهم است] از پایهی یکم تا پایهی هشتم کاملا با هم مشترک نیستند بلکه او از پایهی یکم یک مسیر رفته است و این از پایهی یکم یک مسیر دیگر رفته است.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 حاج شیخ جعفر ناصری
🔻 تمام تلاش هایدگر حذر داشتن از «ارجاع هستنده به هستندهٔ دیگر» است که در همان ابتدای «هستی و زمان» به بیانی خطابی فریاد میزند:
🔸 «نخستین گام فلسفی در فهم مسئله هستی در این نهفته است که "از افسانه سرایی برحذر باشیم"، یعنی برای تبیین خاستگاه هستنده به مثابهٔ هستنده آن را به هستندهٔ دیگر ارجاع ندهیم چنانکه گویی هستی خصلت یک هستنده ممکن را داشته باشد»
🔹 عبارتِ «از داستان سرایی و موتوس برحذر باشیم» از متن محاوره سوفیستس افلاطون است که هایدگر رندانه نقل کرده است. این شعار بر سردر فلسفهٔ هایدگری اعم از متقدم و متاخر نصب شده است: هرگونه تبیین موجود با ارجاع آن به موجود دیگر صرفا بیانی داستانی و موثوس است برای فهماندن مسئله هستی به عوام. زیرا ذهن کودکانه جز چشم موجودبین ندارد لذا ناچار برای نوعی انتقال مسئله هستی باید به وجود خصلتی انتیک و موجودگونه بخشید.
🔸 و نخستین گام در فلسفه ورزی به عقیدهٔ هایدگر اجتناب از همین امر یعنی خروج از میدان مغناطیسی موثوس و تمرکز بر ایستادگی در جاذبهٔ میدان لوگوس است. آنچه در هایدگر حقیقتا هایدگری است و از همین ابتدا متعاطیان تفکر او را میتوان به دو دسته تقسیم کرد همین است که دسته اول به این افسانه سرایی تن میدهند و دسته دیگر از آن تن میزنند.
🔹 به محض اینکه هستیِ هستنده یا خودِ هستی دارای خصلتی از نوع هستندهٔ ممکن "mögliche Seiende" مانند خدا و زئوس و ایده و اراده و... دانسته شود وارد قلمرو سنت متافیزیکی شدهایم و هایدگر را از متفکرِ عبورکننده از متافیزیک به یکی از نقاط پایان متافیزیک تنزل داده ایم (هایدگر گاه نیچه گاه هگل گاه شلینگ را آخرین متفکر در چهارچوب متافیزیک میداند که این "نقطهٔ پایان" میتواند مصادیق دیگری نیز داشته باشد)
🔸 کسانی مانند گادامر ضرورتا هایدگر را به یکی از همین نقاط پایانی متافیزیک تنزل میدهند زیرا گویی ضرورتا عبور از میتوس و افسانه سرایی ناممکن است و هستی هرگز به زبان غیر روایی و شعری در نخواهد آمد. اما هایدگر آشکارا چنین زبانی را (اندره اشپراخه: زبانِ دیگر را) ممکن و متعلق به تفکر بنیادین آینده میداند. که گویی فراتر از تمایز میتوس-لوگوس قرار دارد. تاکید بر امکان این زبان مهمترین خصلت انقلابی اندیشه هایدگر است زیرا عملا گسستن از زبانِ تاکنونی را ممکن میداند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 ا.ر.ر
๛ وارستگی ๛
🔻 تمام تلاش هایدگر حذر داشتن از «ارجاع هستنده به هستندهٔ دیگر» است که در همان ابتدای «هستی و
امشب با یکی از رفقا سر این متن بیش از یکساعت صحبت کردیم. به نظرم خیلی جای خوبی است برای ماندن و گفتگو کردن و...
امیدوارم مجالی فراهم بشه برای تفصیل بیشتر...
🎞 🧠 مستند فلسفی:
🎥 «انسان و ابعاد وجودیاش»
📺 دانلود از سایت وارستگی
📥 https://varastegi.ir/2891
🔸 کاری از سیمای هنر و اندیشه
⏱ زمان: ۶۷ دقیقه
🔺 @varastegi_ir
๛ وارستگی ๛
🎞 🧠 مستند فلسفی: 🎥 «انسان و ابعاد وجودیاش» 📺 دانلود از سایت وارستگی 📥 https://varastegi.ir/2
👆🏻اوائل سال ۱۴۰۱ مشغول مباحثه «هستی و زمان» هایدگر بودیم که یکی از دوستان برای فهم بهتر بحث #دازاین توصیه کرد این مستند را ببینم.
بار اول که دیدم تقریبا هیچ چیز نفهمیدم جز اینکه: «میخواست یه حرف خیلی مهم بزنه» ولی من گیج شده بودم.
چهار بار فیلم را دیدم و با دوستان گفتگو کردم اما آخرش گفتم باید با خود سازنده صحبت کنم.
و این شروع آشناییام با آقای فاطمی و مسیری شد که فهم و درک دیگری از فلسفه معاصر برایم رقم خورد.
گفتگوهایی که درباره این مستند با سازنده داشتیم:
https://eitaa.com/sr_fatemy/37
https://eitaa.com/sr_fatemy/38
https://eitaa.com/sr_fatemy/39
🔖 عمامه و فلسفه هایدگر!
✍🏻 #ادمین_کانال
⏱ سحرگاه هشتم بهمنماه۱۴۰۳
[قسمت ۱]
🔸 در جلسهای، عزیزی از سر دلسوزی ولی با تندی به بنده گفت: تو که لباس دین بر تن کردهای و پول امام زمان علیهالسلام را میگیری حق نداری تبلیغ هایدگر و نیچه و داوری اردکانی را بکنی!
🔹 این که با این رفتار آن جلسه به کجا کشید بماند؛ و این هم بماند که اصلا هایدگر و داوری و... نیازی به تبلیغ من ندارند و اساسا "همزبانی" با سخن متفکر، پاسداشت تفکر است نه تبلیغ شخصیت آن فیلسوف (به قول هایدگر: متفکر، شخصیت ندارد)
🔸 ولی در راه بازگشت به خانه به این فکر میکردم که: من در فضائی رشد کردم که اندیشه "حسبنا کتاب الله و روایات اهل البیت" حاکم بود. اصلا به عشق اینکه فقط قرآن و حدیث بخوانم طلبه شدم. آن عالِم بزرگواری هم که الگوی من برای ورود به طلبگی بود چنان غرق در روایات و قرآن بود که حتی میگفت از امام حسین علیهالسلام خجالت میکشم که روی منبر حرفی از فلاسفه و اندیشمندان غربی بزنم.
[ادامه دارد...]
🔺 @varastegi_ir
🔍 https://varastegi.ir/2953
๛ وارستگی ๛
🔖 عمامه و فلسفه هایدگر! ✍🏻 #ادمین_کانال ⏱ سحرگاه هشتم بهمنماه۱۴۰۳ [قسمت ۱] 🔸 در جلسهای، عزیز
[قسمت ۲]
🔸 کتابخانه من در اوائل طلبگی پر بود از تفسیر و روایات و نهایتا کتابهایی که با واسطهی کم به قرآن و حدیث مربوطند. البته خیلی طول نکشید که با فلسفه اسلامی آشنا شدم و از فضای نَقلی صرف، فاصله گرفتم و چندسال بعد هم با عرفان و سپس فلسفه معاصر آشنا شدم. اگر اشتباه نکنم نحوه آشناییام با فردید و هایدگر و... را در وویسی توی همین کانال به سمع همراهان رساندهام.
🔹 داشتم عرض میکردم که به این فکر بودم که با آن فضایی که در سال اول طلبگی داشتم حتی قوه خیالم توان تصور این را نداشت که در آینده قرار است عالَم یکپارچه نورِ انسِ با قرآن و حدیث را با تراوشات ذهنیِ فلسفی آن هم از نوع غربی آلوده کنم! نشخوار بافتههای غربی توسط طلبه؟! حاشا و کلّا!
🔸 این ۱۴سال طلبگی هر چه بود با فراز و نشیبهایش به اینجا و اکنون رسیدهاست. علت هرچه بوده کاری ندارم اما بینی و بینالله میتوانم بگویم دنبال حقیقت بودهام. من برای کتابهایی که میخوانم نه جایزه و مدرکی میگیرم و نه واحد درسی پاس میکنم و نه حتی میتوانم پُز آن را به بقیه بدهم (این جمله آخر را فقط طلبهها میفهمند. حرف زدن از هایدگر و نیچه و فوکو و... شاید توی دانشگاه یه کلاسی به انسان بده و لااقل بشه باهاش یه دکانی راه انداخت و اِظهار لِحیه کرد ولی توی حوزه جز اَنگِ انحراف و محرومیت، آورده دیگری ندارد)
🔹 شما میتوانید بهمن بگوئید در تشخیص مصداق اشتباه کردهای یا بگوئید به علت فلان گناه، عقلت قدرت تشخیص حق و باطل را از دست داده است ولی نمیتوانید بگوئید به دنبال حقیقت نبودهای و به فلان غرض به سمت این کتابها رفتهای. من به پای خودم سمت این کتابها نرفتم (همانطور که سالها فکرِ رفتن به سمت این بحثها را هم نمیکردم) ناگهان نوری تابید و برقی زد و من از دوردستها حس کردم گمشدهای اینجاست و به سمتش کشیده شدم. همان روزهای اول که این حس عجیب را تجربه کردم به رفیقم که با من همراه شده بود گفتم فلانی من نمیدانم انتهای این مسیر کجاست و چه چیزی در انتظار ماست فقط میدانم که نمیتوانم به سمتش نروم. مدام این شعر علامه طباطبایی در ذهنم میآمد:
من خَس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هـــم به دل دریا برد...
🔸 البته این را بگویم که این حال بعد از مدتی کمرنگ شد و کمکم حس کردم خودم باید راه بروم اما روزی از استادی پرسیدم چرا من که قبلا به فلان فضای روحی ارادت داشتم اکنون به چیز دیگری خیره شدهام و برایم جلوه کردهاست. چه اتفاقی دارد برای من میافتد؟ گوئی مبادی میلم دست خودم نیست!
فرمود: نه آن موقع و نه الان و نه هیچ وقت این خودت نبودهای که تعیین کنی چه فضایی برایت جلوه کند بلکه:
رشتهای بر گردنت افکنده دوست
میکشد آن جا که خاطرخواه ِاوست
🔹 اشتباه نکنید من ادعا نمیکنم سر رشته و ریسمانم به دست خدا یا فرشتهایست که مرا هدایت میکنم. این حرفها و ادعاها دیگر خریدار ندارد جز در بین پیرزنان و ساده لوحان. به چهرهٔ خام و جوان من هم نمیخورد که ادعای عرفانی بکنم. بحث سر اینها نیست. اصلا شما بگو ریسمان به دست شیطان یا اجنه افتاده و اگر دلتان خواست برایم دعا کنید که از این انحراف نجات یابم و هدایت شوم!
🔸 منظور این بود که من از سر تفنن سراغ کتابِ "درباره غرب" دکتر داوری یا "هستی و زمان" هایدگر نرفتهام که سرزنشم کنید و بگوئید با این عمامهات خجالت بکش!
🔹 من دقیقا از سر رسالت طلبگی (که طالب علم و حقیقت بودن است) فلسفه خواندم! من دقیقا به خاطر عمامهای که روی سرم است دغدغه دارم که به دیگر طلاب تذکر بدهم که اگر با سخن داوری اردکانی آشنا نشوید ممکن است در دام سهلانگاریها و بیهودهکاریها بیفتید.
اگر با غرب و غربزدگی آشنا نشوید...،
اگر ندانید چه نسبتی بین انقلاب اسلامی (یا بگو سنت) و مدرنیته برقرار است...،
اگر ندانید هویت طلبگی در عصر تکنیک گم شده است...،
اگر ندانید چرا و چگونه باید به فکر تجدید عهد عالَم دینی بود...،
اگر ندانید بر سر فقه و فقاهت در مواجهه با تجدد چه آمده است...،
اگر ندانید نیهیلیسم وارد خانهٔ جانِ ما شده است...،
اگر ندانید در برابر وزش بادِ بحرانِ مدرنیته چه کنید...،
اگر ندانید چه نیازی به توسعه دارید...،
اگر ندانید توسعهنیافتگی چه عالَمی است و صدها "اگر" دیگر، آنوقت معلوم نیست که از طلبگی و دین و معنویت چه باقی میماند.
[ادامه دارد...]
🔺 @varastegi_ir
🔍 https://varastegi.ir/2953
๛ وارستگی ๛
[قسمت ۲] 🔸 کتابخانه من در اوائل طلبگی پر بود از تفسیر و روایات و نهایتا کتابهایی که با واسطهی
[قسمت ۳]
🔸 خیلی جرئت میخواهد که یک "اگر" دیگر هم به این جملات اضافه کنیم و بگوئیم: حتی اگر میخواهی قرآن را بفهمی باید به تذکری که هایدگر میدهد توجه داشته باشی. اما من جرئت گفتنش را ندارم و اجازه بدهیم خودم را بیش از این در ذهن شما منحرف نکنم. هر وقت به اینجا میرسد ترجیح میدهم سخن اصغر طاهرزاده (آن استادِ تفسیر، حدیث، فلسفه و عرفان) را بازگو کنم که فرمود: ما امروز برای اینکه قرآن را بفهمیم، بیش از آنکه به نهجالبلاغه نیاز داشته باشیم به تذکرات هایدگر نیاز داریم (و التفات دارید که مراد از این نحوه سخن گفتن استاد این نیست که نهج البلاغه دیگر بهدرد نمیخورد و حرف هایدگر مهمتر است. در واقع ما دیگر نهجالبلاغه هم نمیتوانیم بخوانیم و حجاب متافیزیک دست ما را از سنت خودمان کوتاه کرده است. تذکر هایدگر مقدمهایست که بتوانیم سنت خودمان را بهتر بفهمیم و آماده شنیدن سخنان عرشی امیر بیان در نهجالبلاغه شویم)
🔹 دوست دیگری در پایان جلسه گفت از روی تجربه هشدار میدهم که این جلساتی که شما در قم برگزار میکنی جز دردسر و احتمالا توبیخ ثمره دیگری برایت ندارد. عرض کردم ادعا نمیکنم که برایم مهم نیست که چه بشود، چون فرد ضعیف النفسی هستم و ارادهام سست است و خیلی زود جا میزنم اما فعلا میدانم که اگر گوشی برای شنیدن پیدا کنم کنارش مینشینم تا با همدیگر "گوش" شویم و ببینیم آیا میتوانیم ندای وجود را از بین متون متفکران بشنویم؟
🔺 @varastegi_ir
🔍 https://varastegi.ir/2953
May 11
نه به میخانه مرا راه، نه در مسجد جا
یار را گو: سببی ساز که ارشاد شوم...
@varastegi_ir
#زبان_خانه_وجود
🔸 بدان که اعمال همه اعضا اثر کند در دل ولیکن زبان خاص تر است به دل. از برای آنکه ادا میکند از دل.
🔹 و هر چه در دل باشد از صورتها پس اقتضا چنان کند که هر کلمه را صورتیست در دل که به آن کلمه ماند.
🔸 اگر دروغ گوینده باشد صورتی دروغ در دل حاصل شود ، و روی دل کژ گردد بدان صورت و اگر سخنی در فضول باشد، یعنی در چیزی که مستغنی بود از آن، رویِ دل بدان سیاه شود و مفضی باشد به قساوت دل و عبارت کند از آن به مردن دل.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/2963
✍🏻 سعدالدّین محمد بن المؤید الحموی
📗 سکینة الصالحین ،ص ۱۲۱،۱۲۲