🔖 عمامه و فلسفه هایدگر!
✍🏻 #ادمین_کانال
⏱ سحرگاه هشتم بهمنماه۱۴۰۳
[قسمت ۱]
🔸 در جلسهای، عزیزی از سر دلسوزی ولی با تندی به بنده گفت: تو که لباس دین بر تن کردهای و پول امام زمان علیهالسلام را میگیری حق نداری تبلیغ هایدگر و نیچه و داوری اردکانی را بکنی!
🔹 این که با این رفتار آن جلسه به کجا کشید بماند؛ و این هم بماند که اصلا هایدگر و داوری و... نیازی به تبلیغ من ندارند و اساسا "همزبانی" با سخن متفکر، پاسداشت تفکر است نه تبلیغ شخصیت آن فیلسوف (به قول هایدگر: متفکر، شخصیت ندارد)
🔸 ولی در راه بازگشت به خانه به این فکر میکردم که: من در فضائی رشد کردم که اندیشه "حسبنا کتاب الله و روایات اهل البیت" حاکم بود. اصلا به عشق اینکه فقط قرآن و حدیث بخوانم طلبه شدم. آن عالِم بزرگواری هم که الگوی من برای ورود به طلبگی بود چنان غرق در روایات و قرآن بود که حتی میگفت از امام حسین علیهالسلام خجالت میکشم که روی منبر حرفی از فلاسفه و اندیشمندان غربی بزنم.
[ادامه دارد...]
🔺 @varastegi_ir
🔍 https://varastegi.ir/2953
๛ وارستگی ๛
🔖 عمامه و فلسفه هایدگر! ✍🏻 #ادمین_کانال ⏱ سحرگاه هشتم بهمنماه۱۴۰۳ [قسمت ۱] 🔸 در جلسهای، عزیز
[قسمت ۲]
🔸 کتابخانه من در اوائل طلبگی پر بود از تفسیر و روایات و نهایتا کتابهایی که با واسطهی کم به قرآن و حدیث مربوطند. البته خیلی طول نکشید که با فلسفه اسلامی آشنا شدم و از فضای نَقلی صرف، فاصله گرفتم و چندسال بعد هم با عرفان و سپس فلسفه معاصر آشنا شدم. اگر اشتباه نکنم نحوه آشناییام با فردید و هایدگر و... را در وویسی توی همین کانال به سمع همراهان رساندهام.
🔹 داشتم عرض میکردم که به این فکر بودم که با آن فضایی که در سال اول طلبگی داشتم حتی قوه خیالم توان تصور این را نداشت که در آینده قرار است عالَم یکپارچه نورِ انسِ با قرآن و حدیث را با تراوشات ذهنیِ فلسفی آن هم از نوع غربی آلوده کنم! نشخوار بافتههای غربی توسط طلبه؟! حاشا و کلّا!
🔸 این ۱۴سال طلبگی هر چه بود با فراز و نشیبهایش به اینجا و اکنون رسیدهاست. علت هرچه بوده کاری ندارم اما بینی و بینالله میتوانم بگویم دنبال حقیقت بودهام. من برای کتابهایی که میخوانم نه جایزه و مدرکی میگیرم و نه واحد درسی پاس میکنم و نه حتی میتوانم پُز آن را به بقیه بدهم (این جمله آخر را فقط طلبهها میفهمند. حرف زدن از هایدگر و نیچه و فوکو و... شاید توی دانشگاه یه کلاسی به انسان بده و لااقل بشه باهاش یه دکانی راه انداخت و اِظهار لِحیه کرد ولی توی حوزه جز اَنگِ انحراف و محرومیت، آورده دیگری ندارد)
🔹 شما میتوانید بهمن بگوئید در تشخیص مصداق اشتباه کردهای یا بگوئید به علت فلان گناه، عقلت قدرت تشخیص حق و باطل را از دست داده است ولی نمیتوانید بگوئید به دنبال حقیقت نبودهای و به فلان غرض به سمت این کتابها رفتهای. من به پای خودم سمت این کتابها نرفتم (همانطور که سالها فکرِ رفتن به سمت این بحثها را هم نمیکردم) ناگهان نوری تابید و برقی زد و من از دوردستها حس کردم گمشدهای اینجاست و به سمتش کشیده شدم. همان روزهای اول که این حس عجیب را تجربه کردم به رفیقم که با من همراه شده بود گفتم فلانی من نمیدانم انتهای این مسیر کجاست و چه چیزی در انتظار ماست فقط میدانم که نمیتوانم به سمتش نروم. مدام این شعر علامه طباطبایی در ذهنم میآمد:
من خَس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هـــم به دل دریا برد...
🔸 البته این را بگویم که این حال بعد از مدتی کمرنگ شد و کمکم حس کردم خودم باید راه بروم اما روزی از استادی پرسیدم چرا من که قبلا به فلان فضای روحی ارادت داشتم اکنون به چیز دیگری خیره شدهام و برایم جلوه کردهاست. چه اتفاقی دارد برای من میافتد؟ گوئی مبادی میلم دست خودم نیست!
فرمود: نه آن موقع و نه الان و نه هیچ وقت این خودت نبودهای که تعیین کنی چه فضایی برایت جلوه کند بلکه:
رشتهای بر گردنت افکنده دوست
میکشد آن جا که خاطرخواه ِاوست
🔹 اشتباه نکنید من ادعا نمیکنم سر رشته و ریسمانم به دست خدا یا فرشتهایست که مرا هدایت میکنم. این حرفها و ادعاها دیگر خریدار ندارد جز در بین پیرزنان و ساده لوحان. به چهرهٔ خام و جوان من هم نمیخورد که ادعای عرفانی بکنم. بحث سر اینها نیست. اصلا شما بگو ریسمان به دست شیطان یا اجنه افتاده و اگر دلتان خواست برایم دعا کنید که از این انحراف نجات یابم و هدایت شوم!
🔸 منظور این بود که من از سر تفنن سراغ کتابِ "درباره غرب" دکتر داوری یا "هستی و زمان" هایدگر نرفتهام که سرزنشم کنید و بگوئید با این عمامهات خجالت بکش!
🔹 من دقیقا از سر رسالت طلبگی (که طالب علم و حقیقت بودن است) فلسفه خواندم! من دقیقا به خاطر عمامهای که روی سرم است دغدغه دارم که به دیگر طلاب تذکر بدهم که اگر با سخن داوری اردکانی آشنا نشوید ممکن است در دام سهلانگاریها و بیهودهکاریها بیفتید.
اگر با غرب و غربزدگی آشنا نشوید...،
اگر ندانید چه نسبتی بین انقلاب اسلامی (یا بگو سنت) و مدرنیته برقرار است...،
اگر ندانید هویت طلبگی در عصر تکنیک گم شده است...،
اگر ندانید چرا و چگونه باید به فکر تجدید عهد عالَم دینی بود...،
اگر ندانید بر سر فقه و فقاهت در مواجهه با تجدد چه آمده است...،
اگر ندانید نیهیلیسم وارد خانهٔ جانِ ما شده است...،
اگر ندانید در برابر وزش بادِ بحرانِ مدرنیته چه کنید...،
اگر ندانید چه نیازی به توسعه دارید...،
اگر ندانید توسعهنیافتگی چه عالَمی است و صدها "اگر" دیگر، آنوقت معلوم نیست که از طلبگی و دین و معنویت چه باقی میماند.
[ادامه دارد...]
🔺 @varastegi_ir
🔍 https://varastegi.ir/2953
๛ وارستگی ๛
[قسمت ۲] 🔸 کتابخانه من در اوائل طلبگی پر بود از تفسیر و روایات و نهایتا کتابهایی که با واسطهی
[قسمت ۳]
🔸 خیلی جرئت میخواهد که یک "اگر" دیگر هم به این جملات اضافه کنیم و بگوئیم: حتی اگر میخواهی قرآن را بفهمی باید به تذکری که هایدگر میدهد توجه داشته باشی. اما من جرئت گفتنش را ندارم و اجازه بدهیم خودم را بیش از این در ذهن شما منحرف نکنم. هر وقت به اینجا میرسد ترجیح میدهم سخن اصغر طاهرزاده (آن استادِ تفسیر، حدیث، فلسفه و عرفان) را بازگو کنم که فرمود: ما امروز برای اینکه قرآن را بفهمیم، بیش از آنکه به نهجالبلاغه نیاز داشته باشیم به تذکرات هایدگر نیاز داریم (و التفات دارید که مراد از این نحوه سخن گفتن استاد این نیست که نهج البلاغه دیگر بهدرد نمیخورد و حرف هایدگر مهمتر است. در واقع ما دیگر نهجالبلاغه هم نمیتوانیم بخوانیم و حجاب متافیزیک دست ما را از سنت خودمان کوتاه کرده است. تذکر هایدگر مقدمهایست که بتوانیم سنت خودمان را بهتر بفهمیم و آماده شنیدن سخنان عرشی امیر بیان در نهجالبلاغه شویم)
🔹 دوست دیگری در پایان جلسه گفت از روی تجربه هشدار میدهم که این جلساتی که شما در قم برگزار میکنی جز دردسر و احتمالا توبیخ ثمره دیگری برایت ندارد. عرض کردم ادعا نمیکنم که برایم مهم نیست که چه بشود، چون فرد ضعیف النفسی هستم و ارادهام سست است و خیلی زود جا میزنم اما فعلا میدانم که اگر گوشی برای شنیدن پیدا کنم کنارش مینشینم تا با همدیگر "گوش" شویم و ببینیم آیا میتوانیم ندای وجود را از بین متون متفکران بشنویم؟
🔺 @varastegi_ir
🔍 https://varastegi.ir/2953
May 11
نه به میخانه مرا راه، نه در مسجد جا
یار را گو: سببی ساز که ارشاد شوم...
@varastegi_ir
#زبان_خانه_وجود
🔸 بدان که اعمال همه اعضا اثر کند در دل ولیکن زبان خاص تر است به دل. از برای آنکه ادا میکند از دل.
🔹 و هر چه در دل باشد از صورتها پس اقتضا چنان کند که هر کلمه را صورتیست در دل که به آن کلمه ماند.
🔸 اگر دروغ گوینده باشد صورتی دروغ در دل حاصل شود ، و روی دل کژ گردد بدان صورت و اگر سخنی در فضول باشد، یعنی در چیزی که مستغنی بود از آن، رویِ دل بدان سیاه شود و مفضی باشد به قساوت دل و عبارت کند از آن به مردن دل.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/2963
✍🏻 سعدالدّین محمد بن المؤید الحموی
📗 سکینة الصالحین ،ص ۱۲۱،۱۲۲
در اواخر جلسه پنج و اوائل جلسه ششم از سلسله جلسات متنخوانی کتاب "درباره غرب" بحثی مطرح شد تحت عنوان اشتباه حجاب و محجوب در غرب.
این بحث را دکتر داوری در تبیین بیان فردید که گفته بود "غرب مغرب حقیقت است" طرح میکنند. بسیاری از افراد وقتی این جمله فردید را میشنوند آن را به ذم غرب و دور بودن آن از حقیقت و عین هوا و هوس بودنش تأویل میبرند درحالی که نگاه دکتر داوری بسیار جامع و تاریخی است و همچون عرفا که به همه هستی حتی امور به ظاهر شر نگاه توحیدی دارند، غرب را سایه حق دانسته و سایه را داده حق.
در آن جلسات به نظر من رسید که شاید بتوان این حرف دکتر داوری را با مثال آینه در عرفان توضیح داد. بشر یونانی در ابتدای تاریخ غرب، زیرچشمی به حق تعرض میکند و چیزی مییابد ولی حجاب را با محجوب اشتباه میگیرد (اشتباهی که دکتر داوری تاکید میکند از سنخ اشتباهات فردی رایج نیست بلکه مقدم بر آن است. من اسم آن را اشتباه تاریخی میگذارم هرچند نهایتا کلمه اشتباه بار منفی دارد و باید کلمهای دیگر یافت که مقصود را بهتر برساند و از امور شخصی متمایز کند) در عرفان هم میگویند عارف گاهی به خلق نگاه میکند و حق را میبیند (یعنی خلق را آینه میگیرد) و گاهی حق آینه میشود تا خلق را بنگرد.
این مثال را در کنار حرف مرحوم یعقوبی قائنی در کتاب سفینه الصادقین (توحید نفس) در جلسات "درباره غرب" عرض کردم و دیگر اینجا تکرار نمیکنم.
امروز متنی از مرحوم استاد فردید دیدم که همین حرف را با مساله قرب نوافل و قرب فرائض تبیین میکنند:
لینک مطلب در سایت وارستگی:
https://varastegi.ir/2970
✍🏻 #ادمین_کانال
๛ وارستگی ๛
در اواخر جلسه پنج و اوائل جلسه ششم از سلسله جلسات متنخوانی کتاب "درباره غرب" بحثی مطرح شد تحت عنوان
💠 قرب نوافل بودن غرب در کلام فردید
🔍 https://varastegi.ir/2970
🔸 استاد فردید: من یک سوال دارم : بگوئید ببینم معنای Die Kehre چیست ؟
آقای میبدی: چون میدانم شما آنرا به "#گشت" برگردانده اید من هم میگویم " گشت" .
فردید – بله ، من با توجه به معنی این لفظ در نظر هیدگر آنرا به گشت ترجمه کرده ام . گشت از نحوی از " قرب به حق " به " قرب دیگر به حق".
میبدی – یا به تعبیر دیگر شما : گشت از بیش از دوهزار سال حوالت تاریخی به حوالت تاریخی دیگری که فراروی ما قرار دارد ؟
فردید – احسنت ، کاملا درست است . همین " گشت فکری هیدگر" است که کسانی چون #کارل_گرنیکی همکار #گوستاو_یونگ در تفسیر #میتولوژی آنرا به عنوان بزرگترین حادثه در تاریخ تفکر غرب تلقی کرده اند و تفسیر معنی این گشت از جانب این حقیر با توجه به همسخنی با هیدگر این است : گشت از #قرب_نوافل به #قرب_فرائض که از اصطلاحات #حکمت_معنوی اسلام است .
حالا ببینیم قرب نوافل و قرب فرائض کدام است ؟
گفته اند انسان " وقتی" روی به خلق دارد و پشت به حق و وقتی روی به حق دارد و پشت به خلق.
ادامه دارد...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
๛ وارستگی ๛
💠 قرب نوافل بودن غرب در کلام فردید 🔍 https://varastegi.ir/2970 🔸 استاد فردید: من یک سوال دارم :
ادامه مطلب قبل...
🔸 میبدی: ومنظور شما این است که روی به حق داشتن و پشت به خلق همان قرب فرائض است .
🔹 فردید: احسنت... و اما روی به خلق داشتن و پشت به حق داشتن هم قرب نوافل. البته قرب نوافل و فرائض به تعبیرات دیگری هم بیان شده مانند :
مشاهده "#کثرت_در_وحدت " و "#وحدت_در_کثرت " .
🔸 میبدی – همین جا یک نتیجه گیری میکنیم که فلسفه یونان و بدنبال آن تاریخ فلسفه #غرب چیزی جز قرب نوافل نیست . یعنی حق همواره غائب و خلق ظاهر بوده است.
🔹 فردید – بله از #افلاطون تا #هگل . از هگل تا #مارکس . از مارکس تا #سارتر....وقتی ما در قرب نوافل هستیم معنایش این است که خلق را در حق می بینیم . پس حق آینه میشود و "صورت" منعکس در آینه، " خلق" است .
در قرب فرائض "خلق" آینه میشود و صورت حق در این آینه مشهود و معلوم میگردد . یعنی خلق غائب میشود ، پنهان میشود و حق ظاهر و آشکار میگردد....
🔸 میبدی – پس به تعبیر شما در قرب نوافل حق حکم آلت و وسیله را دارد و در قرب فرائض برعکس خلق است که حکم آلت و وسیله را پیدا میکند.
🔹 فردید - ....پس ملاحظه میفرمائید که این "#آزادی" که پس از هگل مورد بحث قرار گرفت و سپس از جانب مارکس و مارکسیستها و همینطور از طرف #ژان_پل_سارتر در فلسفه #اگزیستانسسیالیسم ، از طرف #لوئی_استروس در #استروکتورالیسم و از طرف #رودلف_کارناب در مذهب نو تحصلی(#نئوپوزیتیویسم) و از جانب #هورکهایمر . #مارکوزه و #آدورنو ، و #هابرماس در #حوزه_فرانکفورت و از سوی دست چپی های نوخاسته مطرح گردید همه و همه به قرب نوافل تعلق دارد..... آنهم با غفلت تام و تمام از قرب فرائض .
آزادی بدان معنی که امروزجهان ما کم و بیش از آن دفاع میکند چیزی جز اصرار در قرب نوافل نیست و قرب نوافل یعنی پشت کردن به حق ، دفاع از #فرعونیت مطلق .
🔸 بنده در گفتگوی قبلی از #بایزید_بسطامی نقل قولی کردم . عرض کردم بایزید گفته است من سی سال خود را در حق میدیدم. اینک حق را در خودم می بینم. معنی این جمله این است که من سی سال در قرب نوافل بودم و #حق اینه بود، یعنی غائب بود. یعنی نهان بود. یعنی حضور نداشت و من که از خلق بودم، خودم را در این آینه مشاهده میکردم: یعنی در حق میدیدم:
《فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست / کفر است در این مذهب خودبینی و خودرائی》
اکنون پس از سی سال " گشت " عظیمی برای من دست داده است که خود را درحق می بینم . من آینه شدم. پنهان شدم و حق بدون واسطه برای من ظهور کرد.
🔹 در سیر تفکر غرب اینک قرب نوافل به حد نهائی خود رسیده است. اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر نمونه بارز آن است با فقدان #خود_آگاهی و ذکر و فکر. بنده با ساحت دوم یعنی ساحت خودآگاهی فلسفی است که از قرب فرائض دفاع میکنم ، آنهم بنام ساحت سوم یعنی #دل_آگاهی.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/2970
🎧 #برش_کوتاه
💠 طلب حضور و وجود در تفکر آمادهگر
🎙 حجتالاسلام نجات بخش
(خوانشی از مقاله "وقت چیست و چگونه تلف میشود" دکتر داوری اردکانی)
📥 دانلود از سایت وارستگی:
🔍 https://varastegi.ir/2979
๛ وارستگی ๛
🎧 #برش_کوتاه 💠 طلب حضور و وجود در تفکر آمادهگر 🎙 حجتالاسلام نجات بخش (خوانشی از مقاله "وقت چیست
طلب حضور و وجود در تفکر آمادهگر.mp3
8.79M
🎧 #برش_کوتاه
💠 طلب حضور و وجود در تفکر آمادهگر
🎙 حجتالاسلام نجات بخش
(خوانشی از مقاله "وقت چیست و چگونه تلف میشود" دکتر داوری اردکانی)
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/2979
سلام دوستان اپلیکیشن طاقچه تخفیفهای خیلی خوبی (بعضا تا ۹۰ درصد) روی کتابهاش گذاشته
نشرهای معروفی مثل چشمه و علمیفرهنگی و معرفت و... شامل این تخفیف شدهاند
اگر خواستید از این فرصت استفاده کنید