سفرنامه اربعین
بعد از کش و قوس فراوان وارد محوطه ی باز استقرار وسائط نقلیه شدیم متاسفانه یا ماشین نبود یا خیلی قیمتشون بالا بود...
کمی منتظر موندیم باز هم شیرین کاری بچه ها ول کن نبود با هر کی یه جوری سر صحبتو باز می کردن...
از دور یه تریلر به قول ما 18چرخ پیچ و تاب خوران میومد بدون سر و صدا و جلب توجه همه ی تیم رو خبردار کردیم که: "مجانا"! به نقطه ی مورد نظر که رسید به طرفه العینی روی تریلر بودیم...
جمعیت نسبتا خوبی سوار شد از بزرگ و کوچیک و خرد و کلان...
بعد از چند دقیقه هم ماشین شروع به حرکت کرد...
اول یه تکون شدید بعد لرزش هایی شبیه ویبره ی مستمر به طوری که همه به خنده افتادن چون شبیه یه نوع ر ق ص بود...حالا بماند خب اینم از تکون ...توی محوطه یا بهتر بگم محفظه ی تریار دو رفیق پیدا کردیم از طلبه های اصفهان که حاج مهدی تدینی رو میشناختن و یکم با هم حرف زدیم در مورد مسائل مهم کشور و منطقه صحبت های خوبی مطرح شد توی اون عقب تریلر یه دستگاه شارژ کننده همراه(پوربانک) از اخویم امانت گرفته بودم واسمون داستان شد
این دوستان اصفهانی دیدن ما گوشیمون به شارژه گفتن میشه مال ما رو هم بزنید خب با افتخار قبول کردیم و دادیم زدن به شارژ جلد چرمی شارژ کننده توجهشونو جلب کرد دوست عزیزم شاعر جوان محمدیوسف مرساق محمدی و البته ورزشکار عزیز بهشون گفت این تولید دزفوله و کار داخلیه خیلی خوششون اومده وراندازش کردن و خواستن بخرن ما گفتیم که تولید آزمایشی ولی اونا اصرار داشتن که بخرن خب مبلغ رو گفتیم و یوسف هم کمی بازار گرمی کرد اونام خریدن مام گفتیم این شماره ما اگه مشکلی داشت حتما زنگ بزنید اونام یه مقدار پول اضافه دادن چون تولید داخلی بود...
بالاخره به مقصد رسیدیمو و از بالای تریلر تقریبا 5متری اومدیم پایین به سلامت اینجا العماره بود و باید از اینجا می رفتیم به نجف شهر علی بن ابیطالب علیه السلام امیرالمومنین.
#سفرنامه
#اربعین
#مرساق
#العماره
#نجف
#شارژـکنندهـهمراه
#تریلر
به کانال متفاوت معرفی کتاب وارثین در پیامرسان های ایتا ،سروش و تلگرام بپیوندید:
@varesinbook