✅آيتالله انصاری همدانی(ره) خطاب به آيتالله نجابت(ره):
🔻«دیدی چقدر مشکل! این راه عشق است، یعنی باید همه چیز را فدا کنی خودت را هم باید فدا کنی، تا برسی!
🔻آدم تا از خودش نگذره محاله برسه.
🔻تا وقتی انسان خود پرسته محال خدا پرست بشه، و این عشق است که راه را هموار می کند.
@varesoon
💠آيت الله شيخ مجتبی قزوينی(ره):
🔸راه نجات و رسيدن به مقاصد عاليه، تقوي و توسل به ائمه هدي، خاصه حضرت وليعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ميباشد؛
▫️مکرر اين دو کلمه را توضيح دادهام:
1⃣مواظبت و مراقبت کامل در فعل واجبات و ترک محرمات بايد داشته باشيد.
2⃣نماز توسل به وليعصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را که هر وقت ميشود خواند، مکرر با توجه تام بخوان! در هر امر مهمي بخوان تا نتيجه بگيري.
🔸«من دق باباً و لج ولج؛ کسي که در خانه شخصي بزرگ را بکوبد و جديت کند، داخل خواهد شد»
@varesoon
✨السَّلامُ عَلَى القَاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِی، المَضروبِ عَلَى هامَتِهِ المَسلُوبِ لَامَتُهُ✨
🥀روضه روز سیزدهم
✍️ دست هاي مبارک سیدالشهدا را مي بوسيد و التماس رخصت مي کرد.
وقتی دید رخصت نمي دهد به پاي عمو افتاد و پاي حضرت را مي بوسيد ، که به من رخصت بده.
سیدالشهدا سلام الله علیه فرمود: «يا ولدي! أتمشي برجلک الي الموت؟»
فرزندم! آيا مي خواهي با پاي خود به جهت کشته شدن بروي؟
عرض کرد:
«و کيف يا عم! و أنت بين الأعداء وحيدا غريبا، [لم تجد محاميا و لا صديقا] روحي لروحک الفداء، و نفسي لنفسک الوقاء»
عمو جان! چگونه نروم و حال آن که مي بينم تو را که تنها و غريب در ميان دشمناني، [نه دوستي و نه ياوري داري ] روحم فداي روح تو و جانم سپر بلاي جان تو
📚 ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ ج ۴۵ ﻣﻬﻴﺞ ﺍﻟﺄﺣﺰﺍﻥ ص ۱۶۴
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
از تنم چند تن درست کنید
بیسر و بیبدن درست کنید
سنگ را بر تنم تراش دهید
تا عقیق یمن درست کنید
زرهی تن نکردهام تا خوب
از لباسم کفن درست کنید
سیزده مرتبه مرا بکشید
سیزده تا حسن درست کنید
آنقدر قد کشیدهام که نشد
کفنی قدّ من درست کنید
#لبیک_یا_داعی_الله
#ما_روزه_را_به_نام_تو_افطار_میکنیم
#سی_روز_سی_روضه
@veresoon
❓آیا با مبنای رجالی و فهرستی آشنا هستید؟
🔹 آیا روش قدماء اصحاب در حدیث رجالی بوده یا فهرستی؟
🔹 ادعای قائلین به روش فهرستی چیست؟
🔹 چه نقد هایی به این روش وارد است؟
✅ برای پاسخ به سوالات بالا وارد کانال تخصصی طلاب شوید
https://eitaa.com/joinchat/1992818820Ceb4024734a
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صل الله علیک یا مولای یا اباعبدالله الحسین
کفن که دست مرا بست....!!!
لحظاتی کوتاه پای روضه، روضهخوان جوان حضرت سیدالشهداء (صلواتاللهعلیه) مرحوم حسین آقا بختیاری
شادی روح مطهرش صلواتی قرائت بفرمایید
رحم الله من نادی یا حسین (علیهالسلام)
@varesoon
🌘 ماه رمضان را قدر بدانید
✏️ حضرت آیت الله خامنهای:
قدر این ماه رمضانی را که الان در آن هستیم، بدانیم. هزاران هزار ماه رمضان در طول تاریخ آمده و رفته؛ هزاران هزار ماه رمضان خواهد آمد که من و شما در آن ماه رمضان نیستیم...
توفیق به ما داده شده که حالا بیست ماه، سی ماه، پنجاه ماه، شصت ماه رمضان را از دورهی تکلیف تا آخر عمرمان در بین این مجموعهی ماه رمضانهای تاریخ [حضور] داشته باشیم؛ خب، همینها را قدر بدانیم.
@varesoon
تشرف آیت الله سید جمالالدین گلپایگانی و گرفتن سکه از صاحب الزمان (عج)
حجتالاسلام والمسلمین سید حسین هاشمینژاد در شب نهم ماه مبارک رمضان در حسینیه بیتالرقیه (سلام الله علیها) به تشرف آیتالله سید جمالالدین گلپایگانی به امام زمان(عج) اشاره کرد که در ادامه میخوانید:
شب جمعه ای مصادف شده بود با عرفه و ایشان (آیتالله گلپایگانی) خودشان را رسانده بود به کربلا کنار صحن امام حسین(ع) یک جایی را پیدا کرده بود آنجا نشسته بود.
حرم خیلی شلوغ و ازدحام زیاد بود. میفرمایند همانطور که مشغول ذکر بود فشار جمعیت آزردهاش کرده بود. دید که آقا سیدی خیلی خوش سیما بغل دستش ایستادند.
به ایشان سلام کردند بعد فرمودند که آقا سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم؟
آیتالله گلپایگانی عرض کردند: آقا دوست دارم اما نمیشود.
فرمودند که بیا،دنبال آن بزرگوار راه افتادم میگویدکوچه باز شد خیلی راحت، اصلاً فشاری نیست ازدحامی نیست جمعیتی نیست.
رسیدیم درب حرم اذن دخول خواندند و آوردند مرا
پای ضریح زیارت خواندند.
خلاصهاش را عرض میکنم :
آن آقا سید خوش سیما دست کردند در جیبشان و یک سکهای به من دادند گرفتم این را تو دستم
یک مرتبه دیدم ایشان نیستند.
جمعیت مرا پرت کرد از حرم بیرون، صحن هم ازدحام بود
باز دوباره رفتم یک گوشهای به زحمت پیدا کردم و خلاصه وضع لباس هم بهم خورده بود و اما دستم را سفت نگه داشته بودم وقتی دستمو باز کردم دیدم که
یک سکه است و رویش نوشته شده یا صاحبالزمان(عج)
فرزند ایشان میفرمودند: بابام به این سکه خیلی علاقه داشت، باید هم علاقه داشته باشد.
یک کیسه درست کرده بود مخصوص این سکه این را گذاشته بود درون ،جیبش هر وقت وضو میگرفت در میآورد میبوسید به چشمهایش میکشید هدیه آقا را میگذاشت درون جیبش
می فرمودند:
یکی از این سفرها که بابام می رفت کربلا چند نفر
همراهش بودند. قافلهای رفته بودند با پای پیاده یکی از همراهان طلبه ای بود.
دل درد شدیدی ،گرفت هر چه دوا دادند، قرص دادند، نبات دادند اثر نکرد این برای اهل قافله تولید زحمت کرده بود.
بابام فرموده بود یک کاسه آب آوردند و سکه حضرت را در آورد و زد توی ،آب متبرکش کرد گفت
بخور، آن هم خورد و خوب شد.
در یک لحظه مثل آبی که روی آتش ریخته باشند.
طلبه اصرار کرد به ایشان که قصه
چی است. این چه سری بود؟!
آخر انقدر اصرار کرد تا ماجرا را گفته بود که ظاهراً ما خدمت آقا رسیدیدم و حضرت این سکه را مرحمت فرمودند.
آن بنده خدا اهل معنویت نبود. با دستش اشاره کرد گفت برو بابا، سید این حرفها چی است میزنی!! مثل خیلیها که میگویند این حرفها چی است که میزنید
منزل بعدی رسیدند.
پدرم وضو گرفت مثل همیشه کیسه را از جیبش
درآورد.
دید سر کیسه بسته شده است گره را باز کرد. دید سکه یا صاحب الزمان(عج) داخلش نیست رفت که رفت که رفت....هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و زبانش دوختند.
@darmahzarolama
@varesoon
✳️ نقل است که:
رفتم نزد شیخ انصاری، عرض کردم: فلان سیّد که از طایفهٔ نجبا و فضلا[ی] عصر است بسیار مضطر شده و عیال او در حال وضع حمل است، مرحمتی دربارهٔ او بفرمائید.
شیخ فرمود: هیچ در نزد من نیست بهجز قدری وجه به جهت صوم و صلات. خوب است دو سال عبادت به جهت او بدهم.
عرض کردم: فلانی آقازاده است، از ذو[ی]البیوت است، چنین کارها نکرده، و علاوه محصّل است و منافات با کار او دارد.
شیخ تأمّل نموده و فرمود: پس من دو سال عبادت خودم به جا میآورم از جهت صاحب وجه، و هشت تومان اجرت آن را به جهت آن سیّد ببرید.
و چنان نمود.
▫️ و این عمل از او صادر شد در زمانی که تدریس داشته و جواب استفتاء مردم را میداده و نماز جماعت میفرموده و عیادت مَرضیٰ و رفتوآمد با مردم و مطالعه و تشییع جنائز و رفتن بر درِ خانهٔ فقرا و عبادات شخصيّهٔ خود و ضبط مال فقرا و ایصالش به آنها و اصلاح مفاسد عامّه و غیرہ و غیره و غیره را داشته.
✅ «با آنکه این مقدار وجوه از اطراف عالم به خدمتش میآمد، معذلك چون از دنیا رفت ورثهٔ ايشان قادر بر اقامهٔ مجلس عزایش نشدند و یکی از خیّرین متقبّلِ آن شد. بلکه تمام ترکهٔ ایشان را به حساب آوردند هفده قران شد!»