#خاطره
💎 روزه بدون سحری گرفتم تا منو برای سحر بیدار کنند
🔹پدر و مادرم چون فک میکردند من توان #روزه ندارم، وقتی نه ساله شدم برای سحری بیدارم نمیکردند.
🔹یک شب با اصرار زیاد و التماس، بیدارم کردند! فرداش تا ظهر یادم بود روزهام ولی موقع برگشت از مدرسه دوستم به من خوراکی تعارف کرد و من چون یادم نبود ازش گرفتم! داشتم میخوردم که ناگهان یادم اومد روزهام! از شدت ناراحتی همه خوراکی از دستم ریخت روی زمین.
🔹وقتی رسیدم خونه از پدر و مادرم پرسیدم، آنها چون دلشون نمیخواست روزه را ادامه بدم گفتند روزهی تو باطل شد! من هم روزه را خوردم.
🔹دیگه سحری بیدارم نمیکردند. دیدم اینجوری نمیشه! سال بعد، نیمه شعبان بدون سحری، روزه گرفتم. پدر و مادرم همش اصرار میکردند که نمیتونی حالت بد میشه باید روزه را بخوری. دیدم گناه دارن ازشون قول گرفتم ماه رمضون، سحرها بیدارم کنند، گفتم اگه بیدارم نکنید بی سحری روزه میگیرم و اون روز روزهام خوردم. اونا هم دیگه از اون سال، همیشه بیدارم میکردند.
🔹هنوز بعد سالها ماه رمضونا کابوس اون روز که یادم نبود و روزهام را خوردم را میبینم و دیگه هیچ وقت، روزه بودن، یادم نرفته.
🗯️ خاطره از دختری به نام حلما
@varmetoon