eitaa logo
کانال ورزش سه ✅ | فوتبال برتر |⚽✅🇮🇷ایران استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
11.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
56 فایل
🏳️کانال اخبار ورزشی درایتا✔️⚽⛹️. مدیریت: @kmylll جهت رزرو تبلیغ 👇 https://eitaa.com/joinchat/179306566C317ae49091 . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️ روزگاری درویشی بود که نه هزار دینار قرض داشت. او وصف محتسبی به نام بدرالدین عمر را شنید که در جود و سخاوت مانند دریا بود و در تبریز زندگی می کرد. درویش به سمت تبریز حرکت کرد تا از او کمک بگیرد اما وقتی به آن شهر رسید مردم به او گفتند محتسب درگذشته است. فقیر در غم فراق آن محتسب گریه ها کرد و ناله ها نمود به طوریکه در شهر زبانزد خاص و عام گشت. فقیر همه شهر را گشت و سرگذشت خود را به این و آن می گفت ولی از آن همه تلاش چیزی به دست نیاورد. مددکار شهر که به بینوایان رسیدگی می کرد مرد فقیر را پیدا کرد و با خود به خانه اش برد. حکایت ها برایش از گشایش هایی که دیده بود گفت تا اینکه به خواب رفتند. محتسب به خواب مددکار آمد و به او گفت هرچه می گفتی من می شنیدم ولی دستوری نداشتم که پاسخ بگویم اما حالا بشنو که من می دانستم مهمانی به دیدن من می آید و مقروض است. من چند قطعه گوهر برای او کنار گذاشته بودم اما اجل مهلتم نداد که خود آن ها را به او بدهم. آن گوهرها را به او بدهید تا مهمانم با دل مجروح برنگردد. از آن ها دین خود را بدهد و بقیه اش را هم خرج کند و مرا هم در دعایش متذکر شود. در حضور آفتاب خوش مساغ رهنمایی جستن از نور چراغ بی گمان ترک ادب باشد ز ما کفر نعمت باشد و @ajaebejahan
✨﷽✨ ✍مردی مزرعه‌ای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانه‌اش ذخیره کرد تا نزدیک عید گران‌تر شود و آن‌ها را بفروشد. دزدی شب به انباری او زد و تمام آفتابگردان‌ها را برد و در ته یکی از گونی‌ها، کمی از آفتابگردان‌ها را رها کرد و دست نوشته‌ای به این مضمون گذاشت: «زحمت یک‌ساله‌ات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرف‌شان کنی؛ برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!» در روایت آمده است، هر روز فرشته‌ای بین زمین و آسمان ندا می‌دهد: ای مردم بسازید برای ویران شدن، و بزایید برای مردن، و بگذارید دنیا را و بگذرید از مال دنیا برای بردن. هر ساله جمع می‌کنیم و دزدِ نفس با خوردن و خوابیدن؛ تمام زحمات‌مان را از ما می‌گیرد و می‌دزدد و ما آسوده برای سالِ بعد کار می‌کنیم و دو دستی نتیجۀ زحمات و تلاش‌مان را تحویل سارق ایام می‌دهیم و روزِ مرگ، می‌بینیم چیزی برای خودمان باقی نگذاشته‌ایم و دریغ از هیچ انفاق و بخشش و عمل صالحی!!! ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @ajaebejahan
✏️ مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت. مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید. روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره نهصد گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت": دیگر از تو کره نمی‌خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن نهصد گرم است." مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:" ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم." @ajaebejahan
✏️ پادشاهی با نوکرش در کشتی نشست تا سفر کند ، از آنجا که آن نوکر نخستین بار بود که دریا را می دید و تا آن وقت رنجهای دریانوردی را ندیده بود ، از ترس به گریه و زاری و لرزه افتاد و بی تابی کرد ، هرچه او را دلداری دادند آرام نگرفت ، ناآرامی او باعث شد که آسایش شاه را بر هم زد ، اطرافیان شاه در فکر چاره جویی بودند ، تا اینکه حکیمی به شاه گفت : اگر فرمان دهی من او را به طریقی آرام و خاموش می کنم . شاه گفت :" اگر چنین کنی نهایت لطف را به من نموده ای." حکیم گفت : "فرمان بده نوکر را به دریا بیندازند. "شاه چنین فرمانی را صادر کرد. او را به دریا افکندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا سرانجام موی سرش را گرفتند و به داخل کشتی کشیدند. او در گوشه ای از کشتی خاموش نشست و دیگر چیزی نگفت . شاه از این دستور حکیم تعجب کرد و از او پرسید : "حکمت این کار چه بود که موجب آرامش غلام گردید ؟ " حکیم جواب داد : "او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت کشتی را نمی دانست ، همچنین قدر عافیت را آن کس داند که قبلا گرفتار مصیبت گردد." ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است فرق است میان آن که یارش در بر تا آن که دو چشم انتظارش بر در منبع ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @ajaebejahan
روزی سقراط حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است؛ علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم ... سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت کننده است! سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود! سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم ... سقراط گفت: همه‌ی این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @ajaebejahan
🔸امام علی ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ در حضور هفت گروه، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی: 🌸✨۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ. 🌸✨٢-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ 🌸✨۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ 🌸✨۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن 🌸✨۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن 🌸✨۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ 🌸✨۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ 📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷ ➫ @ajaebejahan
شهیدانه🌹 خدایا! کمک کن تا با این پشت خمیده از گناهان مسئولیتم را بر دوش کشم و به آن‌جا که مقرر کردی برسم، که به جز این در خسران و زیانم! خدایا! این بنده کوچک و ضعیف را کمک کن، کمکش کن راهی را که پا به آن گذاشته به آخر برساند..:) 🌷 یاد شهدا @ajaebejahan
✅دعای مومن در حق برادر مومنش ✍️امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می‌شود: برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است) این در حالی است که اگر برای خودش دعا می‌کرد، فقط به اندازه همان یک دعایش به او داده می‌شد. پس دعای تضمین شده‌ای که صد هزار برابر آن داده می‌شود، بهتر است از دعایی (دعای شخص دعاکننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود. 📚من لا یحضره الفقیه، ج2، ص212 @ajaebejahan
📚داستان کوتاه بهلول و قیمت پادشاهی هارون روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرعه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حبس البول مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @ajaebejahan
✨﷽✨ ✍دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویل‌شان می‌دادند. پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت که آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقراء برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.» ‌‌‌‌ @ajaebejahan