#عاشقانه
🌺فقط خدا...🌺
🔰اول ، حسن خودش را معرفی
كردو بعد مسائل كلی مطرح شد و
ايشان تمام تاكيدشان روی مسائل
اخلاقی بود. يادم نمیرود ؛ قبل از
اينكه واردجلسه شوم؛وضو گرفتم
و دو ركعت نـــماز خواندم.گفتم:
خدايا ! خودت از نيت من باخبری
هر طور خودت صلاح میدانی اين
كار را به سرانجام برسان!
بعدها در دست نوشته های او هم
خواندم كه نوشته بود:
برای جلسه خواستگاری با وضو
وارد شدم و تمام كارها را به خدا
سپردم.
🔷راوی:همسرشهیدحسن باقری
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
🌿نان پنیر و سبزی...🌿
هرکاری کردیم که غذای عروسی
مثل رسم معمول باشد، موافقت
نکرد. حتی موافق درست کردن
برنج هم نبود. گفت:
چه کسی را گول میزنیم؟
خودمان رایا دیگران را؟اگرقرار
است این مجلس راشلوغش
کنیم،پس چراخرید عروسیمان
را آن قدر ساده گرفتیم؟
وقتی احساس کرد کاملاً مجاب
نشدهام، گفت: مطمئن باش این
طور بریز وبپاشها اسراف است
و خدا راضی نیست و تو از من
نخواه که بر خلاف خواست خدا
عمل کنم.
برای آنشب استاندار وهمکارانش
در سپاه و...را دعوت کرده بود.
فکر می کنید شام چه دادیم؟نان
و پنیر! همین.البته سبزی هم بود.
دل تو دلم نبودکه برخوردمهمانان
با این شام چگونه است؟ وقتی
دیدم همکارانش بهبه و چهچه
میکنند و او را به خاطر سادگی
شامی که داده، تحسین میکنند،
نفس راحتی کشیدم. دوستانش
می گفتند:
حمیدبا این کارش به مادرس داد.
🔶راوی:
همسر شهید حمید ایرانمنش
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
💠دعا کن...
🌷حمید روحیهای لطیف ودوست
داشتنی داشت.همیشه وقتی در
کارهای منزل کمکم میکرد از او
تشکر میکردم اما میگفت این
حرفهای یک همسربه همسرش
نیست، شما باید بهترین دعا را
در حق من کنید، باید دعا کنید
شهید شوم.
🔶راوی:همسر شهید مدافع حرم
حمید سیاهکالی
✅ @vaslekhooban
1_25281502.mp3
زمان:
حجم:
8.54M
#عاشقانه
🌹خودِمَن بدرقه ت کردم عزیزم
خودَم بندای پوتینت و بَستم ...
همونجا فَهمیدم شَهید میشی
که ظرف آب افتاد از تو دستم
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
🌹هدیه ای برای من🌹
🌺درشب عقدقرار بر این شده
بود که ناصر یک قاب قرآن طلا
به همراه یک زنجیر طلا به من
هدیه دهد. اما در آخرین دقایق
نظرش تغییر یافته بود و گفته
بود:
من خودم قرآن راهدیه میدهم.
اما آن شب فراموش میکند که
این کار را انجام دهد. بعد از
شهادت آن قرآن را در جیب
اورکت ایشان پیدا کردیم،
جملاتی که در صفحۀ اول آن
نوشته بود همه را متأثر کرد.
اولاً لفظ شهیدپرور را به من
منتسب کرده بودند و این که
شایدمدت این ازدواج طولانی
نباشد…
آری او می دانست که در این
دنیا ماندنی نیست.
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
☘آشپزخانه شیک!☘
🔷شروع زندگی مان ساده بود.
دوتا اتاق اجاره کرده بودیم که
نه آشپزخانه داشت، نه حمام.
کنار دَرِ یکی از اتاق ها ، یک
تورفتگی بود که حسن برایش
دوش گذاشته بود و شده بود
حمام. زیر پله هم ،
سکوی آجری بود که چراغ سه
فتیله ای خوراک پزمان را در
آنجا گذاشته بودیم رویش.
شد آشپزخانه!
🔶راوی:همسر شهید
حسن آبشناسان
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
🌺دوستت دارم...🌺
💠گاهی انسان دوست دارد
یک دروغ را باور کند، به
خودم میگفتم حمیدسالم
است وباز میگردد، وقتی
پیکرش را آورده بودند با
خودم زمزمه میکردم که
این حمید نیست و تابوت
خالی است،صورتش را که
لمس کردم سردی جسمش
جانم راگرفت، تنش خیلی
سرد بود، هرگز آن سردی
صورتش را فراموش
نمی کنم، به گوشش گفتم
که مرا ببخش اگر آن شب
بخاطر من لحظهای تردید
کردی، آن ۱۵ دقیقهای که
باهم بودیم رانمیدانستم
چه کنم فقط در آغوش
گرفته بودمش و میگفتم
دوستت دارم.
🔹راوی: همسر شهید
حمید سیاهکالی
✅ @vaslekhooban
3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه
#شهید_مدافع_حرم
💠تنها جمله ای که همسـر
شهیدحمید سیاهکالی
توانست به شوهرعزیزش
در معراج شهدا بگوید:
شهـادتت مبارک عزیزم...!
#سال_روز_شهادت
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
🔰یادت باشه...
🔰یادم هست...
💠ساعات آخرِ بدرقه،همسرم
گفت:
دوری ازتو برایم سخت است،
من آنجا در کنار دوستانم و
پشت تلفن نمی توانم بگویم
دوستت دارم،نمیتوانم بگویم
دلم برایت تنگ شده،چه کنم؟
یادهمسر یکی ازشهدا افتادم،
به حمید گفتم:
هر زمان دلت تنگ شد بگو
یادت باشه ومن هم خواهم
گفت یادم هست...
این طرح را پسندید و با
خوشحالی هنگام پایین رفتن
از پله های خانه بلند بلند
می گفت:
«یادت باشه، یادت باشه»
ومن هم با لبخند درحالی که
اشک می ریختم و آخرین
لحظات بودن بامعشوقم را
در ذهن حک می کردم پاسخ
می دادم:
«یادم هس ت...
یادم هس ت...»
و حمیدم رفت...
♦️به روایت: همسر شهید
حمید سیاهکالی
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
#ازدواج_به_سبک_شهدا
🌸لوبیا پلو شام عروسی🌸
🔷حاج قاسم در مراسم عقد حسین حاضر شد و با صراحت اعلام کرد شرط های حسین به جاست هیچ کس حق ندارد او را از لشکر دور کند با این شرط ها عروسی حسین مبارک است. شرط های حسین این ها بود: پاسدارم، اهل جهاد و شهادتم. تا جنگ تمام نشود دست جبهه برنمی دارم.
🔷 مهریه عروس: چهارده سکه بهار آزادی به نیت ۱۴ معصوم(ع) و یک دوره کامل کتاب های شهید آیت الله دستغیب.
🔷حاج قاسم اعلام کرد، فردا شب عروسی حسین است.نان و نمکی از سپاه می آورند، با هم می خوریم.به حاجی گفتم: ما کس و کار داریم، باید در شأن و قواره این دختر براش مراسم بگیریم. گفت :
مهمان ها ناراضی نمیروند...
شام لوبیا پلو با شربت بود. فرمانده لشکر هم همسفره مدعوین بود.
🔷مهمانان ویژه عروسی: اکبر شجره، علی یزدانی علیرضا مظهری صفات، حسین یوسف الهی. (که بعدها به شهادت رسیدند)عروس و داماد به همراه این مهمانان دعای توسل خواندند. بعد هم ،ماه عسل: سفر دو روزه به قم، زیارت حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران...
🔹شرح عکس:شهید حسین صادقی، نشسته جلوی حاج قاسم.
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
#دستخط_ناب
❤️عشق جاودانه...❤️
🌷سرلشکر علیرضا اشرف گنجویی، در طول مدتی که در جبهه حضور داشت، چندین نامه دلتنگی با همسرش «ملیحه ابراهیمی» رد و بدل کرده است که یکی از این نامهها، در ۵ شهریور ماه سال ۱۳۶۳ نوشته شده است. که بخشی از این نامه را مرور میکنیم:
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹
🍃سلام علیکم:
💠«خداوندا! اگر تمامی درختان قلم و تمامی آب دریاها مرکب [شوند]، شاید بازهم توان بازگو کردن احساسات جوشیده از قلب این عاشق دلخسته را در قالب واژهها و کلمات نداشته باشند.»
مقدمتاً با سلام گرم به پیشگاه امام زمان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی که در دامان یگانه بانوی عالم بشریت، فاطمه دخت والاگُهر پیامبر تربیت یافتهاند و همچنین عرض سلام به حضور والامقام زنانی که در بستر خونین تاریخ رهرو راه فاطمه و زینب (س) بودهاند و از دامان تعلیم و تربیتشان مردانی به درجات رفیع ایمانی عروج کردند که این مردان خود ورقزننده و سازنده صفحات درخشان تاریخ انسانیت بودند. منجمله خدمت بهترین زن عالم موجود، ملیحه خانم این مادر نمونه در سنگر تعلیم و تربیت.
ملیحه جان! الان پنج روز است که از هم جدا شدیم. اما خود میدانی چقدر برایم سخت گذشته [است]. باور کن گاهی اوقات فکر میکنم اگر به رضای خداوند متعال فکر نمیکردم، چگونه میتوانستم دوری از عشق جاودانهام ملیحه را تحمل کنم. امیدوارم خداوند به ما توفیق عمل برای یاری دینش عنایت فرماید.
🔹نفر وسط شهید علیرضا
اشرف گنجویی
✅ @vaslekhooban
#عاشقانه
#سال_روز_شهادت
🌼جشن عروسی ما🌼
🌺نیمه شعبان سال ۶۰ باهم ازدواج کردیم. خیلی ساده. روزی که برای خرید عروسی رفیتم، روزه مستحبی گرفته بود. عروسی هم که گرفتیم عکس امام(ره)را زد جلوی ماشین. گفته بود هیچکس حق ندارد بوق بزند. شام عروسی پلو و قورمه سبزی و سالاد بود. چند نفر از بچه های سپاه هم حضور داشتند و دعای توسل خواندند.
🔷یک ماه بعد به جبهه رفت؛ بعدها که از او پرسیدم چرا بلافاصله بعد ازدواج جبهه رفتی؟ گفت: ترسیدم علاقه به همسر آنقدر زیاد شود که {وظیفه الهی}را فراموش کنم.
🌷شهادت:دهم اردیبهشت ۶۵
جزیزه مجنون
✅ @vaslekhooban