وایــه 🇵🇸
+ و قسم به آنان که اقتدا به مادر کردند و گمنام شدند💔 به یادتون بودم🌱 🌿@vayeh133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خط عملیاتی یک انسان جهاد
با نفس است🤍
من از مرده بودن خودم خسته شدم زنده کن مرا...
🌿@vayeh133
4_423831491642917193.mp3
3.57M
اگه مادر رفته یادگاری هاش شده نشونه
داغ رفتنش به دل میمونه...
حالا حرف مادر دارا مادر ندارا
این باشه یکصدا
فاطمه فاطمه مادرمه مادرمه...
#کربلایی_مجید_رضا_نژاد
🌿@vayeh133
اللّهُمَّ إنّی أسأَلُک مِن قُوَّتِک لِضَعفِنا، ومِن غِناک لِفَقرِنا وفاقَتِنا، ومِن حِلمِک وعِلمِک لِجَهلِنا.
خداوندا!
از توانت، برای ناتوانیمان درخواست
می کنم، و از بی نیازی ات برای بینوایی و نیازمان، و از بردباری و دانش تو، برای نادانیمان.
«دعای حضرت فاطمه زهرا (س)»
#دعای_روزپنجشنبه
وایــه 🇵🇸
[بابالقبلهیِما این دَر بوده و هست؛ عشقِاولِما "حیدر" بوده و هست♡] 🌿@vayeh133
+ میدادم زینت ب قلم خود،جای سعدی بودم مینوشتم:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مُرده آن است که یکبار نرفته است به نجف :)
4_6026115845325851677.mp3
2.67M
دل من برات تنگ خدا میدونه...
الهیی که داغ حرم تو دل نمونه...
#کربلایی_مجید_رضا_نژاد
#اللهم_الرزقنا_کربلا
🌿@vayeh133
May 11
مارا شبی به اشتباه کربلا ببر..
این بارهم ندیده بگیراشتباه را..(:
#عزیزم_حسین♥️
🌿@vayeh133
4_5935990470629918302.mp3
6.93M
شب های جمعه مادر از خواب میپرید
میگفت همش خواب میبینم
گلم و بی تاب میبینم
خونه مادری یادت هست که
میزاشتم شب ها اب بالا سرت
این و بهم گفت مادرت
#کربلایی_رضاپیروی
🌿@vayeh133
اللّهُمَّ اجعَلنا مِمَّن کأَنَّهُ یراک إلی یومِ القِیامَةِ الَّذی فیهِ یلقاک، ولا تُمِتنا إلاّ عَلی رِضاک.
خداوندا!
ما را از کسانی قرار ده که گویی در روز قیامت که به لقای تو می آیند، تو را می بینند. ما را جز به خشنودی خود نمیران.
«دعای حضرت فاطمه زهرا (س)»
#دعای_روزجمعه
وایــه 🇵🇸
به چشم ظاهر اگر رُخصت تماشا نیست نبسته است کسی شاهراه دلها را :) _ حرم امام رضا (ع) 🌿@vayeh133
شاید نیازه یکم بیشتر به جزئیات توجه کنیم!
وایــه 🇵🇸
_ حرم حضرت معصومه (س)
حرف از جزئیات شد یاد یه سری عکسایی که گرفتم افتادم؛
بعضیاشون از جاهایی ثبت شدن که معمولا به سادگی از جلوی چشممون رد میشن و بهشون دقت نمیکنیم.
برای گرفتن عکسشم باید خیلی خودتو بِکِشی تا بتونی یه چیز صاف بگیری که معمولا با نگاه متعجب افراد همراه میشه! 😄
وایــه 🇵🇸
_ حرم عبدالعظیم حسنی
مثلا من خودم وقتی این صحنه رو تو یکی از ایوان های حرم دیدم چشمام برای لحظاتی غرق کاشی کاری های خوش رنگش شدم .
البته اینجا شب بود و نور تصویر زیاد خوب نیست.
موقع گرفتنشم یه خانمی رو ایوان نشسته بود خیلی خوب نگاه نمیکرد بهم ولی گرفتم و با یه لبخند از کنارش رد شدم 😂
ولی به نظرم بازم زیباست! 😉
وایــه 🇵🇸
_ حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)
یا مثلا این عکس :))
صحن جدید حضرت زهرا (س) تو نجف.
اطرافشم دیدنی بود 😁
پر خاک و خاشاک و سنگ و چوب و ... ( هنوز تکمیل نشده )
ولی همین الانم فکرم پیش اون یا کریمه که اونجا نشسته ....
عشق میکنه ... :))
وایــه 🇵🇸
_ حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)
دلم گرفته از این روزگار زجر آور
جهان که لطف ندارد ، بگو نجف چه خبر؟ ..
وایــه 🇵🇸
من مشتری یوسف و در دست کلافی جز رشته دل بر سر بازار ندارم... 🌿@vayeh133
ما وقتی قم میریم مسیر ورودیمون از سمت پارکینگ شرقیِ. که ورودی حرم میشه درب شماره ۸.
ماشینو که پارک میکنید ( اگه مناسبت باشه که اصلا بدون ماشین برید سنگین ترید 😁 )
یه مسافت ۱۰ دقیقه ای _ شایدم کمتر _ تا حرم رو باید پیاده برید.
از خرابه ها و دیوار های قدیمی و کاه گلی میشه فهمید قبل تر ها دور حرم چه خبر بوده که الان به خاطر گسترش حرم و این داستانا تخریب شده.
رو بعضی دیوارا چیزای قشنگی میبینی که یه آن لرزه میندازه ته دلت ...
وایــه 🇵🇸
کفشداری هم داشتن :)
یک عمر در میانِخاکِپایِزوار
در گوشهیِ کفشداریاش باشم کاش...
وایــه 🇵🇸
چقد امروز هوا ملس بود :)
تصور کنید؛
راه رفتن تو یه مسافت نسبتا طولانی در حالی که کوله رو دو بنده انداختی رو چادر.
یکمی اذیت میکنه ولی بهتر از اینه که زحمت سنگینی کتاب های درسیت فقط گردن یکی از شونه هات باشه!
ساعتیه که تک و توک افراد تو پیاده رو ها هستن و تو با خیال راحت سرتو میکنی تو کتابت و در حال پیاده روی تو رمانِ "مجید قیصری" سیر میکنی.
البته این وسط یکی دو جا سنگ و پله ها رو نمیبینی یا چادر اتفاقی میره زیر پات و کم مونده با مخ بخوری زمین ولی خب عب نداره تا وقتی کسی نبینه مشکلی نیست.
اما همین که سر بلند میکنی با یه دسته از اخوی های محترم مواجه میشی که دارن نگات میکنن!! فقط باید رد شی!! به سرعت نور!
خلاصه که سعی میکنی بیخیال نگاه ها شی و به مسیرت ادامه بدی که یهو یادت میاد داروخانه ای که باید میرفتی تا سفارش مامانتو انجام بدی رو رد کردی و خب تا داروخونه بعدی هم باید پیاده بری در حالی کفشت مناسب پیاده روی نیست و پاهات درد گرفته ولی مشکلی نیست.
سرتو میکنی تو کتاب و بین قصر جیرون و قصر جالوت چرخ میخوری و بلاخره میرسی به داروخونه که ... ای ماشاءالله!
خدا به همه سلامتی بده چه خبره؟!
آمار کرونا که پایین اومده!
داروخونه ی شلوغ دقایقی وقتت رو میگیره و دوباره یا علی؛
پیش به سوی ایستگاه تاکسی!
بین راه یه پسر بچه نسبتا سمج گیر سه پیچ میده که ازش جوراب بخری ولی تو از موجودی کیف پولت باخبری که مگس توش رفت و آمد داره!
به سختی ازش عبور میکنی.
هی! باید از عرض خیابون رد شی مواظب باش!
سرتو از داستان کوچه های شام میکشی بیرون و با احتیاط از عرض خیابون میگذری و دوباره میری تو بحر داستان!
از بعضی مغازه ها بوی غدا میاد که خب تو قاعدتا گشنته و شکم محترم که صبر و این چیزا حالیش نیست!
با نفس عزیز مبارزه میکنی و پیروز میشی،
البته اینکه پولم نداری بی تاثیر نیست!
بلاخره میرسی به ایستگاه تاکسی و میشینی تو ماشین.
یه نفر دیگه اومد ولی چون تو زودتر پیاده میشی باید بیای بیرون تا اون نفر اول سوار شه!
میشنی و نفس راحتی میکشی که نفر دوم هم میاد و باز هم محکومی به پیاده شدن!
دندونتو روی هم میسابی! آقا مگه پشت دو نفر نبود؟!
وقتی تمام و کمال سوار تاکسی میشی رسیدی به نیمه ی کتاب :))
هوا عالی،
پیاده روی عالی،
کتاب عالی،
با وجود همه ی مشکلات تو مسیر،
خستگی هات یادت میره؛
ممنون کنکور!
اومدم خونه، مهمون داریم، ناهار نداریم :)
🌿@vayeh133
وایــه 🇵🇸
چقد امروز هوا ملس بود :) تصور کنید؛ راه رفتن تو یه مسافت نسبتا طولانی در حالی که کوله رو دو بنده ان
راجب این کتابی هم که داشتم میخوندم بعدا حرف میزنیم 😉