من یه #دختربلوچم، توی خانواده، #زیبایی من زبون زد بود،زندگی خوبی داشتم تا قبل شروع به کارم توی شرکت، #نگاهای کسی همیشه روم بود که متوجه شدم یکی از کارمندای جوون و #خوشچهره شرکته،بهش اهمیت ندادم تا اینکه به گوشیم #پیامعاشقانه فرستاد و گفت قصد من #ازدواجه،سه ماه بعد اومد #خواستگاریم ولی پدرم پاشو تو یه کفش کرد و گفت نه،به مادرم #التماس کردم پدرمو و راضی کنه اما کاش زبونم #لال میشد و اینکار و نمیکردم که توی ۱۹سالگی این #بلا سرم نیاد....
https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35
داستان زندگیمو بیا بخون تجربه بشه برات😔👆🔥