#سکوت_مطلق
#پارت_واقعی
احسان ابرویی بالا انداخت و دستای توهم رفتش و بیشتر بهم فشرد: نه اشتباه نکن، روی سرم گوش مخملی وجود نداره!
صدای گیتار کل خونه رو برداشته بود!
شرمنده و خجالت زده، سرم رو تو یقه ی نداشتم فرو بردم: اقا سوشا هم خوابش نمیبرد!
دندون قروچه ای کرد، که صدای ساییده شدن دندون هاش خوب به گوش می رسید و گوشت های تنم و می ریخت:
ببین هیلدا خانوم! خواستم بیارمت این جا تا زیر بال و پرت و بگیرم! پدر بیچاره و بی سوادتم کلی چک و سفته امضا کرده، اما قدر ندونستی! تو خونه ی خودم چشم داشتی به پسر یکی یدونه و سادم! انقدر نفوذ کردی تو
وجودش که جلوم وایسته و سرم داد بزنه، از این به بعد مثل یه کلفت می مونی تو این خونه و کار می کنی😰
اگه بفهمم یه قدم به سوشا نزدیک شدی ...👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7