eitaa logo
👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
929 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
357 ویدیو
4 فایل
💥 هو الرزاق 💥 جهت رزرو تبلیغ فقط و فقط 🔴به ایدی زیر مراجعه کنید 👇 خانم ترکی مدیر گسترده ونوس @z_t1369 کانال واریز👇 @venus_variz
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم حافظه ش رو توی تصادف از دست داده بود و حالا بی خبر از گذشته داشت میکرد اما میترسید قبلا کسی تو زندگیش باشه😱😱❌ بعد مراسم با خانواده نامزدش میره شمال، توی یه قهوه خونه سنتی بودن که نسیم متوجه میشه صاحب اونجا خیلی نگاش میکنه! نیم ساعت بعد دوتا پسر که خون جلوی چشمشون رو گرفته بود 😡 وارد قهوه خونه میشن یکی ش برادرش بود و 😰😰😰... https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce 🚫 !!!🚫👆👆
❌نسیم ش رو توی تصادف از دست داده بود و حالا بی خبر از گذشته داشت میکرد اما میترسید قبلا کسی تو زندگیش باشه😱😱 بعد مراسم با خانواده نامزدش میره شمال، توی یه قهوه خونه سنتی بودن که نسیم متوجه میشه صاحب اونجا خیلی نگاش میکنه! نیم ساعت بعد دوتا پسر که خون جلوی چشمشون رو گرفته بود 😡 وارد قهوه خونه میشن یکی ش برادرش بود و 😰😰😰... https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce 🚫 !!!🚫👆👆¹⁸
نسیم حافظه ش رو توی تصادف از دست داده بود و حالا بی خبر از گذشته داشت میکرد اما میترسید قبلا کسی تو زندگیش باشه😱😱❌ بعد مراسم با خانواده نامزدش میره شمال، توی یه قهوه خونه سنتی بودن که نسیم متوجه میشه صاحب اونجا خیلی نگاش میکنه! نیم ساعت بعد دوتا پسر که جلوی چشمشون رو گرفته بود 😡 وارد قهوه خونه میشن. یکی ش برادرش بود و 😰😰... https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce 🚫 !!!🚫👆🤫
🔥 📵 داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعمومه (سامان) و داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌: بیا بریم تا برات بخرم ولی به یه شرط! 😱 از خوشحالی میخواستم بال در بیارم _چه ؟ 😰. یه نگاه بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...😱 😰❌ https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
🔥 📵 داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعمومه (سامان) و داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌: بیا بریم تا برات بخرم ولی به یه شرط! 😱 از خوشحالی میخواستم بال در بیارم _چه ؟ 😰. یه نگاه بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...😱 😰❌ https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
🔥 📵 داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعمومه (سامان) و داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌: بیا بریم تا برات بخرم ولی به یه شرط! 😱 از خوشحالی میخواستم بال در بیارم _چه ؟ 😰. یه نگاه بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...😱 😰❌ https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
🔥 📵
داشتم
از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعموم داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌: بیا بریم تا برات بخرم ولی به یه شرط! 😱 از خوشحالی میخواستم بال در بیارم گفتم چه ؟ یه نگاه بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...📵 https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
🔥 📵
داشتم
از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر بودم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعموم داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌: بیا بریم تا برات بخرم ولی به یه شرط! 😱 از خوشحالی میخواستم بال در بیارم گفتم چه ؟ یه نگاه بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...📵 https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
‌ ‌ ‌ ‌‌❌❌❌♨️ســـــبحـــــان الله♨️❌❌❌ 🔴10 مورد از ترین بچه های دنیا که همه رو زده کردند کاملا 😨😳 💢🎥جهت مشاهده رو کلیک کن👇 https://eitaa.com/joinchat/1317995273Cd69e5b0952 https://eitaa.com/joinchat/1317995273Cd69e5b0952 🚫ورود اکیدا ممنوع 👆
تو راه برگشت از مدرسه بودم که سرمو بالا آوردم دیدم پسرعموم داره با نیش باز نگام میکنه.😰گفت ‌: بیا بریم تا برات بخرم. یه نگاه بهم انداخت و...📵 https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce
داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که... چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعموم داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌بیا بریم تا برات بخرم ولی به یه شرط! از خوشحالی میخواستم بال در بیارم گفتم چه ؟ 😰. یه نگاه بهم انداخت و گفت به شرط اینکه...😱 😰❌ https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce