#قاضی_باایمان_مصری_و_زن_بی_ایمانش❗️
یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند:
15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح که مثل همیشه میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم؛جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم ناگهان متوجه حضور یک مرد غریبه شدم.
دنیا روی سرم آوار شد و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم.
تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.
آن مرد هم رفت بیرون و باتمسخر به عقل من میخندید که هیچ کاری نکردم.
او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم #ناگهان_دیدم👇
eitaa.com/joinchat/1918304256Cc99eb2aa0b