-همین چند کلمه خودش کلی روضه است ...
-خانُم باشی ...
بعد ...
شب ، بی پناه ، بدون بابا ، بدون برادر ، وسط دشمن ، وسط یه عده نا نجیب ...
راز شمع🕯
تا حالا دقت کرده اید که در مراسم عرفانی و روحانی و هر جای مقدسی چرا شمع روشن میکنند؟ چرا روی کیک تولد شمع میذارن و لحظه فوت کردن شمع میگن آرزو کن؟ چرا شام غریبان شمع روشن میکنیم؟ راز شمع چیه؟
عالم خلقت اگه تجزیه بشود به 4عنصر میرسیم: آب، باد، خاک، آتش!! در دل این 4عنصر شعور الهی وجود داره...
اگه موقع دعا کردن جایی باشیم که این4عنصر وجود داشته باشه استجابت دعا بشدت اتفاق میفته... شمع همه این 4عنصر را یک جا با هم داره!!
🕯موم شمع: خاک
🕯شعله شمع: آتش
🕯دود شعله: باد
🕯موم ذوب شده: آب
وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه میکنیم به شعور الهی متصل تر میشیم و دعا براحتی به عالم بالا میره اگه با قوانین خیر هماهنگ باشه به استجابت میرسه و این راز زیبای شمعه... برای همین در محراب ها و مکان های مقدس و زمان های مقدس، برای دعا کردن شمع روشن میکنند و حتی روی کیک تولد شمع میگذارن و لحظه ی فوت کردنش میگن آرزو کن...!!!
#دکتر_الهی_قمشه_ای
امشب شام غریبان حسین(ع) است. اگر شمعی روشن کردید فرستنده این متن را هم فراموش نکنید. التماس دعا🖤🙏
سه غم دارم ندارد چاره ای یار
غریبی و اسارت و غم یار
غریبی و اسارت چاره دارد
امان از غم یار و غم یار
ای عرشیان خاکِ عزا بر سر بریزید
ای ساکنان آسمان ها پر بریزید
ای کاش اهلت را فرو می بردی ای خاک
خون گریه می کردی و خون می خوردی ای خاک
روز بزرگ محشر کبر است امروز
یا روز عالم سوز عاشوراست امروز
جنگ میان حق و باطل گشته آغاز
قومی به چاه نیستی، قومی به پرواز
این جنگ تا صبح قیامت پایدار است
بر خلق عالم حق و باطل آشکار است
این نکته در فریاد خون هر شهیدی است
ای اهل عالم کی حسینی، کی یزیدی است؟
گردون بدان وسعت ز گردش مانده امروز
خورشید خون از چشم خود افشانده امروز
امروز جسم میهمان نیزه داران
هم سنگ باران می شود هم تیرباران
امروز دل از شعله مالامال گردد
قرآن به زیر دست و پا پامال گردد
امروز حق آل پیغمبر ادا شد
رأس حسین او به ده ضربت جدا شد
انگار می بینم که در آغوش گودال
صیاد خوشحال است و صیدش رفته از حال
انگار می بینم قمر در خون نشسته
گودال پر گردیده از نیزه شکسته
انگار می بینم که ماه انجمن ها
افتاده در دریای خون تنهای تنها
انگار می بینم به پیش چشم بلبل
نیش هزاران خار را در قلب یک گل
انگار می بینم همه عالم سیاه است
انگار می بینم خدا در قتلگاه است
انگار می بینم که یک گردون ستاره
می تابد از اندام جسمی پاره پاره
انگار می بینم زمین دریای خون شد
خورشید بر کف قاتل از مقتل برون شد
انگار می بینم جراحات تنش را
زهرا تماشا می کند جان دادنش را
انگار می بینم چو مرغ بی پر و بال
یک اسب بی صاحب برون آید ز گودال
انگار می بینم که زمینش واژگون است
انگار می بینم که یالش غرق خون است
انگار می بینم سری بالای نیزه است
انگار می بینم که زهرا پای نیزه است
انگار می بینم که طفلی داغدیده
از ترس زیر بوته ی خار آرمیده
انگار می بینم برای گوشواره
چون قلب زهرا گوش ها گردیده پاره
انگار می بینم حرم آتش گرفته
دامان طفلی محترم آتش گرفته
انگار می بینم فضا لبریز دود است
پنهان به زیر خارها یاس کبود است
انگار می بینم که زیر تازیانه
بر دسته گل های خدا مانده نشانه
انگار می بینم که در اطراف گودال
از ضرب کعب نی زمین خوردند اطفال
انگار می بینم که پشت خیمه مادر
انداخته خود را به روی قبر اصغر
انگار می بینم که با افغان و ناله
در قلب صحرا گم شده طفلی سه ساله
انگار می بینم که همچون شاخه ی یاس
افتاده زیر پا چو قرآن، دست عباس
انگار می بینم تنی در خون نشسته
اعضاش پاره استخوان هایش شکسته
انگار می بینم ز پیغمبر بریدند
هجده جوان هاشمی را سربریدند
انگار می بینم به خون خفتند یاران
کردند دشت کربلا را لاله باران
انگار می بینم غل و زنجیر کین را
بر ناقه زخم پای زین العابدین را
انگار می بینم در آن صحرا یکی نیست
پرسد گناه این زنان و دختران چیست
در چنگ شاهین مانده مرغی بی پر و بال
نامردها! کشتید زینب را به گودال
ای از سقیفه کرده بیرون دست کینه
ای از مدینه بغض زهرایت به سینه
سیلی بزن بر صورت طفل سه ساله
آخر مگر او از فدک دارد قباله
پیوسته میثم! شعله ات از دل برآید
تا منتقم از پرده ی غیبت در آید