‹🎼🎍›
•.
یکی دور روز بعد ماموریت پیش آمد ،وقتی داشتیم به منطقه می رفتیم جیره غذایی جنگی واگر آماده بود ناهار ویا شام را هم با خودمان می بردیم.
توی مسیری داشتیم می رفتیم که باز بچه های سوری را دیدیم که با حرکات دستهای خودشان از ما تشکر می کردند وبعضی هم دنبال خوردنی بودند،محمد حسین به راننده گفت بایست،راننده ایستاد ومحمد حسین اول سهم خود را داد به آنها، وباز دلش نیامد وسهم ما راهم داد،یکی از بچه ها گفت داری چکار می کنی خودمان گرسنه می مانیم.
محمد حسین گفت :«طاقت ندارم ،اینها رااینطوری گرسنه ببینم،یاد علیرضا پسرم افتادم».💔✨
راوی؛هم رزم شهید
•°
🎼🎍¦⇢ #شھید محمد بشیرے
#سردار_دلها
از ما سراغِ منزلِ آسودگی مجو
چون باد، عمرِ ما به تکاپو گذشته است
داغ ابدی دیماه...
_شادی روح شهدا صلوات🌹
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
قاسم شدی که روی زمین قسمتت کنند
این تکههای تن، سند افتخار توست...
_شادی روح شهدا صلوات🖤
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
پشت در، یا دل بغداد چه فرقی دارد؟
هرکسی ذوب علی شد تنش میسوزد...
_شادی روح شهدا صلوات🌹
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
#مادر🖤