eitaa logo
•|وصـٰال|•
340 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
138 فایل
بسم‌اللھ'🌱 آدم میرود.. اما انگار بخش مهمی از او جایی جا میماند؛🫀 جایی لابه لای خاک های فکه،شلمچه و هویزه:) یا در خاک های نمناک طلائیه و علقمه... یا همان موج های اروند رود... ادم نمیداند چه گم کرده است! لینک ارتباطی https://daigo.ir/secret/81245902701
مشاهده در ایتا
دانلود
پسرش رو آورده بود محلِ کار. از صبح که اومد ، خودش رفت جلسه و محمد مهدی رو گذاشت پیشِ ما ... پذیراییِ جلسه که تموم شد ، مقداری موز اضافه اومد. یکی از موزها رو دادم به محمدمهدی... نمی دانم حاج احمد برای چه‌ کاری من رو احضار کرد. وقتی رفتم داخل اتاق ، محمدمهدی هم پشت سرم اومد. حاج احمد تا پسرش رو دید برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش. با صدای بلند گفت: کی به شما گفته به پسرم موز بدین؟ گفتم: حاجی این بچه از صبح تا حالا هیچی نخورده ، یه موز از سهم خودم بهش دادم... نذاشت صحبتم تموم بشه. دست کرد توی جیبش ، بهم پول داد و گفت: همین الان میری یک کیلو موز می‌خری و می‌ذاری جای یه دونه موزی‌ که پسرم خورده... منبع: کتاب احمد ، صفحه 137