eitaa logo
•|وصـٰال|•
346 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
136 فایل
بسم‌اللھ'🌱 •. نمیشه توی کار نیارید! زمین باتلاقیه که باشه! برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد.. هرکاری راهی داره.. #شهیدحسن‌باقری
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی گشته بودیم ، نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود . لباس فرم سپاه به تنش بود . چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد . خوب که دقت کردم ، دیدم یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده . خاک و گل ها رو پاک کردم …. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم … روی عقیق نوشته بود : “به یاد شهدای گمنام”
🇮🇷گرگها خوب بدانند ، در این ایل غریب 🇮🇷گر پدر مرد ، تفنگ پدری هست هنوز 🇮🇷گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند 🇮🇷توی گهواره چوبی پسری هست هنوز 🇮🇷آب گر نیست نترسید ، که در قافلمه مان 🇮🇷دل دریایی و چشمان تری هست هنوز 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹
28.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خادمی شهدا تا شهادت فاصله ای نیست ...🌿❤️
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 ڪسۍ‌ڪہ‌انس‌با‌این‌خاڪ‌دارد‌ برایش‌کعبه‌‌ۍجان‌است‌اینجا...🕊 💠ثبت‌نام‌خادمین‌مناطق‌راهیان‌نوࢪ 🔰جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به شماره های زیر در پیامرسان ایتا مراجعه فرمایید 🔸09357797063 🔹09106194206 ♦️ محدودیت سنی‌از ۱۸تا۳۵سال ❌ ویژه برادران @m_monavar_sh
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوا هوا هوای دل تنگی .... نمیگذره شبای دلتنگی ...💔
از شخصـے پرسیدند: تا بهشت چقدر راه است؟ گفت: یڪ قدم گفتند: چطور؟ گفت: مثل شهیدان یڪ پایتان را ڪہ روے نفس شیطانـے بگذارید پاے دیگرتان در بهشت است :)🍃
🔸به زینب بگو دلتنگ بابا نباشد 🔹در کتاب «کوچه باران» به نقل از همسر مکرمه شهید محمد بلباسی از شهدای مدافع حرم چنین نقل شده است: 🔹آن شب (شبی که خبر شهادت محمد را آوردند) کسانی که آمدند خانه‎مان خیلی گریه کردند. اما من، مادرشوهرم و خواهرهای محمد آرام بودیم. تا صبح مهمان‎ها می‎آمدند و می‌رفتند. بچه‌ها بیدار شدند، فاطمه شروع کرد به گریه کردن، حسن به روی خودش نمی‌آورد، مهدی فهمیده بود ولی لج کرده بود و چیزی نمی‌گفت. در آن شلوغی فرصت نکردم خودم به بچه‌ها بگویم. خودشان متوجه شدند چون دیگر مهدی نمی‎گفت بابا کجاست؟ چرا نمی‌آید؟ ‌یاد زینب افتادم. محمد وقتی متوجه شد فرزند چهارم را خدا به ما عنایت کرده ‌گفت: «حس می‌کنم دختر است و اسمش را با خودش آورده، اسمش را زینب بگذاریم». حالا زینب چند روز است که به دنیا آمده است. 🔹برعکس تولد ۳ فرزند دیگرم که همه با سر و صدا تبریک می‎گفتند، بعد از دیدن زینب همه گوشه چشم‌شان‌تر می‎شود. بغلش می‌کنم و آرام وصیت‎نامه محمد را که دیگر حفظ شده‎ام در گوش‌اش زمزمه می‌کنم:«از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی‌ها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد». زینب آرام می‎خوابد و من به عکس محمد روی دیوار نگاه می‌کنم.
جان را سپردید و رفتید عقیده‌تان این بود از سر مَباد کم شودش تارِ مویِ وطن... ❤️
می‌گفت یه قسمتی از منطقه‌یِ شرهانی رو می‌خواستیم تفحص کنیم، سپاه گفته بود تا یک شهید پیدا نکنید اجازه نمی‌دیم! شش روز کار کردیم ولی خبری از هیچ شهیدی نبود، روز آخری گفتیم امام زمان شما نزارید ما دستِ خالی برگردیم، یهویی چشمم خورد به دسته گلِ شقایق، گفتم لااقل برم اونا رو بردارم. تا گل ها رو چیدم متوجه شدم رویِ پیشونیِ یک شهید در اومده بودند! کشفِ همون شهید شروعِ پیدا شدنِ سیصد تا شهید بود؛ اسم اون شهید هم بود "مهدی منتظر قائم" :) اونجا بود که فهمیدم واقعا ما صاحب داریم!💔 ...
یعنی شبی که تو نرفتی پیش ‎؛ اونا اومدن پیش تو
🖼 | رأی می دهم 🔹به نیابت از رفیق شهیدم، در انتخابات شرکت می‌کنم...