eitaa logo
مُرتاح
2.1هزار دنبال‌کننده
763 عکس
170 ویدیو
5 فایل
کهکشان آبیِ مات💙 مجذوب نجف | سخت‌جون | تاخرخره‌امیدوار ماه‌طلب | مکتب‌نشین‌خمینی‌و‌یاران | تکنولوژیسم پناهنده‌به‌کتاب‌ها | کهکشان‌جو| در غمِ غزه ثبت روزها از نگاه من در‌ مسیر‌ِ هدف نوشته‌های: #حدیث_سادات_مهدوی https://daigo.ir/secret/63273253
مشاهده در ایتا
دانلود
من از دار دنیا یک تو را داشته باشم خوشبختم، نجف عزیزم.
یا رحمة الله الواسعه ما از دوریِ نجف خیلی طفلکی شدیم‌.
در نگاه تربیت دینی، زن یک وظائفی به دوشش هست که مرد نمی‌تونه به عهده بگیر. خیلی از کارایی که ماها انجام می‌دیم، من نباشم شما می‌تونین انجام بدین. من و شمام نباشیم هستن بقیه که انجام بدن. اما تربیت انسان تو خانواده از عهده کسی بر نمیاد، از عهده مرد هم بر نمیاد. اگر می‌خواین ببینین چقدر فاصله‌ست اینجور می‌گم، شهریار میگه؛ به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب/که علم کند به عالم شهدای کربلا را؟ اما امیرالموئمنین اینو قبول نداره، به امام حسن‌ع می‌فرماید، و اما اخوک‌الحسین فهو‌ابن امک، بگو بجز از زهرا که آرد پسری ابوالعجائب/که علم کند به عالم شهدای کربلا را؟ و اما اخوک الحسین فهوابن امِک، ولا ازیدالوصاه بذلک، اسم حسین بیاد وقتی بگم پسر فاطمه‌ست چیز دیگه‌ای نباید بهش اضافه کنم، هرچی داره از این مادر داره.
انقدر همه‌چی گرونه فکر کنم دیگه وقتشه بریم تو کوه و جنگل دنبال این طلاهایی که گَبریا قایم می‌کردن بگردیم.
عکس بگیرین و بفرستین واسم🤌🏻💙
ایمان و امیرالموئمنین محور وحدت هستند.
به حال ابو هاشم جعفری غبطه می‌خورم.
مُرتاح
به حال ابو هاشم جعفری غبطه می‌خورم.
ایشون با امام رضا‌ع، امام جوادع، امام هادی، امام حسن‌عسکری‌ع، رفیق بودن. رفیق که می‌گم یعنی رفیقِ گرمابه و گلستان‌ها. دائم میگه با این امام در کِشتی نشسته بودیم کجا بریم، با اون امام در جلسه‌ای حضوری نشسته بودیم. روایات مهمی رو هم نقل کردن. حالا این‌ها به کنار نقل کردن، یک روزی پیش امام رفتم(دقیق نمیدونم امام زمان بودن یا امام عسکری، باید به کتاب کافی مراجعه کنیم) مشکل مالی و سیاسی و فشار ها زیاد بود گفتم که آقا دعایی کنن، امام فرموند که امروز ظهر اینجور که میگم نماز بخون، بعد آقای ابوهاشم جعفری می‌گه من خجالت کشیدم به امام بگم که مشکل مالی هم دارم. ظهر شد و نماز رو که خوندم دیدم در زدن صد دینار یعنی به اندازه صد مثقال طلا برام پول فرستادن، همراه اون پول امام در مکتوب نوشته بودن که: اگر از ما چیزی می‌خواید بهمون بگید، از ما خجالت نکشید. فکر کن چقدر برا امام با ارزش بودن این فرد:)
چقدر قشنگ گفته استاد ، غم ها را نمی‌توان کم کرد، باید خودت را زیاد کنی!
حرف مشترک انسان ها با نژاد و فرهنگ لغت مختلف؟ معلومه دیگه، فقط حسین‌ع! حسین‌ع زبانِ مشترک ما با دیگران‌ شده :)
مُرتاح
حرف مشترک انسان ها با نژاد و فرهنگ لغت مختلف؟ معلومه دیگه، فقط حسین‌ع! حسین‌ع زبانِ مشترک ما با دیگر
تو کربلا واسه رفتن به میدون باید یه دور آزمون گائوکائو می‌دادی و کلی ضجّه می‌زدی تا آقا اذن میدون بده. پرده اول: یه غلام سیاهی بود، که غلامِ ابوذر بود، بعد فوت ابوذر اومد در خونه‌ی امیرالموئمنین موندگار شد. با امام حسن‌ع بود، با امام حسین‌ع بود. اصلا این داستان مصداق بارز این شعره: به هنگام پیری مرانم ز خویش/که صرف تو کردم جوانیِ خویش. پیر و خم و فرتوت، به قدری ابروهاش بلند شده بود که تو منابع نوشتن جلو چشاش و می‌گرفته. پیرمرد اومد از سید‌الشهدا اذن میدون بگیره. امام فرمود ما که آزادت کردیم. اینا الان فکر می‌کنن غلام ما بودی، کاریت ندارن. سالم می‌مونی. ما دلمون می‌خواست تا وقتی کنار مایی، تو خوشی با ما باشی ما که از تو توقع نداریم. غلامِ که از قضا اسمشم نمی‌دونم برگشت به امام گفت: آقا ما تو خوشی ها کاسه لیسِ شما بودم حالا که کار به جنگ رسید شمارو رها کنم؟ من شمارو تنها نمی‌ذارم. اصلا آقا، من امید دارم خونِ من با خونِ شما قاطی بشه. تو امتحانِ اول مردود شد و امام جوابش کرد. باید مثل بقیه یه جوری دل امام و می‌لرزوند تا حضرت زیر بار بره. مثل یتیم امام حسن‌ع که به پای حضرت افتاد و امام کوتاه اومد. این غلامم باید یه کاری می‌کرد، یه چیزی می‌گفت. یه مغز داشت یکی دیگم طلب کرد و فکر کرد و گفت چیه من سیاهم نمیخوای کنارت باشم؟ این غلام که می‌دونست اصلا تو مرام اباعبدلله این چیزا نبوده و نیست. فقط می‌خواست کاری کنه حضرت خلع سلاح بشه. دوباره گفت چون من بدنم عطرِ بدن شمار و نداره نمی‌خوای جنازم کنار شما تو دارالحرب باشه؟ دل آقا رو لرزوند و امتحان و قبول شد. پرده دوم درمورد یه غلام سیاه دیگست: وقت رجز خونی خب معرفی می‌کنن خودشون رو، من فلانم بابام فلانه این غلام می‌گه کی میشناسه مارو اصلا. تاثیر نداره که. هرچی فکر کرد دارایی‌های خودش و جمع بندی کرد دید یه چیز بیشتر نداره، گفت: امیری حسن و نعم الامیر، سُرُور فُواد البشیرِ النذیر. وقتی‌ام که به زمین افتاد، به امام سلام نکرد که آقا خطر کنه و بیاد وسط میدون. داشت جون می‌داد دید زیر سرش نرم شد، حضرت سرش و به دامن گرفت. چشماشو باز کرد صورت آقا رو که دید یه لبخندی زد و گفت مَن مِثلِی ؟ [ :)) ]
هوای زیستن، یا رب چنین سنگین چرا باید؟
یارب امشب به مَهَت وعده خورشید مده که بعیداست رسد عمرگرانم به طلوع…
دچارِ آدم‌زدگی شدم.
اگه آدمای اطرافم می‌دونستن چقدر دوری گزینم نسبت به همکلامی و آشنایی با آدم های جدید، قطعا ازم تشکر می‌کردن بابت همین‌قدر صحبت کردن و رفت و آمد ها.
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام بدون حب علی محکمات میلرزد💙
عجالتاً وضعیت بسیار درهم و برهم است و بطور صریح نمی‌شود گفت که از این میان چه بیرون خواهد آمد . . !
به نظرت "سهم تو از دنیا" چیه؟ https://daigo.ir/pm/ptQOsC
نخلِ امّید به بَر می‌ رسد، اندیشه مدار.
به نظر من غم ها تمام نمی‌شوند. فقط، از غمی به غمِ دیگر منتقل می‌شوند.
بس که با نامه نوشتن کیف می‌کنم به سرم میزنه یه دکون وا کنم سر درشم بنویسم رقعه‌نویسی. بعد مردم بیان از حرفای دلی و خاطرات مستوری که با دلبرشون داشتن و منبع ترشح‌شون چاله چوله‌های قلبشون بوده بهم بگن، منم برا دلبرشون نامه بنویسم از این اوضاع احوال و طراحیش کنم. تا این نامه بشه بهترین کادوشون.
بزرگترین نبردهای روح ما سر و صدایی ندارند و فقط در گوشه‌ای از دل اتفاق می‌افتند.
کاش عمرم کفاف کنه بتونم تمام صحیفه امام رو بفهمم. فقط خوندن نه ها. بفهمم.
دلتنگم..mp3
8.25M
زبانِ عاشقان، چشم است و چشم، از دل نشان دارد.
فاطمه بنت‌اسد/مامان امام علی می‌گن چندين ماه كه از حمل من مى‌گذشت، وقتى نزديک بدنيا آمدن على‌ع شد، از کنار هر سنگ و كلوخ و درختى كه عبور مى‌كردم، مى‌شنيدم كه به من مى‌گفتند:اى فاطمه گوارايت باد، آنچه از فضل و كرامت، كه خدايت بدان اختصاص داده، بخاطر آنكه تو حامل امام كريم هستى.
مُرتاح
زندگی را چه خیال کرده ای ؟ + اسباب کشیی که تمام نمیشود .
آخرین اسباب کشی یه جوری داره از خجالتمون در میاد که بعد ده روز هنوز معلوم نیست چی مالِ کیه و کی مالِ چیه و کاراش تموم نمیشه وله غاز.