بس که با نامه نوشتن کیف میکنم به سرم میزنه یه دکون وا کنم سر درشم بنویسم رقعهنویسی. بعد مردم بیان از حرفای دلی و خاطرات مستوری که با دلبرشون داشتن و منبع ترشحشون چاله چولههای قلبشون بوده بهم بگن، منم برا دلبرشون نامه بنویسم از این اوضاع احوال و طراحیش کنم. تا این نامه بشه بهترین کادوشون.
فاطمه بنتاسد/مامان امام علی میگن چندين ماه كه از حمل من مىگذشت، وقتى نزديک بدنيا آمدن علىع شد، از کنار هر سنگ و كلوخ و درختى كه عبور مىكردم، مىشنيدم كه به من مىگفتند:اى فاطمه گوارايت باد، آنچه از فضل و كرامت، كه خدايت بدان اختصاص داده، بخاطر آنكه تو حامل امام كريم هستى.
مُرتاح
زندگی را چه خیال کرده ای ؟ + اسباب کشیی که تمام نمیشود .
آخرین اسباب کشی یه جوری داره از خجالتمون در میاد که بعد ده روز هنوز معلوم نیست چی مالِ کیه و کی مالِ چیه و کاراش تموم نمیشه وله غاز.
مُرتاح
چوبهی دارِ من آغازِ شب معراج است.
پوست اولین نارنگیِ پاییز و با دستای خاکی و گچی کندم. اسیدش عینهو شبنمِ تازه رسیده بارید رو دستم. اولین قاچش رو که جدا کردم بوش مثل نسیم بهاری رفت زیرِ پوستم و طعمش زیر دهنم. رنگ و طعمش که خبر از کال بودنش میداد، هنوز مونده بود واسه پیری و کهنسالی ولی حیف که گردن به تیغ جلادی چون من داده بود. اون نارنگیام فکر میکرد که بهار عمرش انقدر کوتاه باشه؟ فکر میکنم حتی واسه زمانی که قراره رخت پاییزی بپوشه و عطرِ نارنجی به خودش بزنه هم برنامه چیده بود. اگه منم مثل نارنگیِ، کال بمیرم چی؟ دلم لهله میزنه واسه کتابام. همونایی که تازه خریدم و هنوز وقت نکردم ازشون خودم و سیراب کنم. خدا میدونه لحظه شماری میکنم واسه اینکه بگیرم دستم و از بوشون مست بشم. سر و تهه کارا و قولام چی میشه؟ قراره به فنا بره و هیچ وقت تیکِ پایان کار نگیره؟ جاروبرقی و روشن میکنم تا خاکی که رفته لایِ موهایِ فرش و جمع کنم. چه تمیزش کرده. شده مثل روز اول. پاک و بیآلایش. مثل قلب نوزادا. خروس خون تا همین الان که الاغ خونه سرپا بودم. ماه کم کم بالا اومده و بدنم داره میره رو حالت شارژ، احتمالا یه ساعت دیگه، اون خانومه که توی بلد میگه به راست و چپ بپیچید، دینگ دینگ میکنه و میگه، شارژ شما تکمیل گشته است، ساعات خوشی را برای شما آرزومندیم.
هدایت شده از مُرتاح
دوست داشتن این نیست که اون و برا خودت بزاری تو قدر مطلق، دوست داشتن یعنی بدون قدر مطلق با صفات منفی و مثبتش دوسش داشته باشی! وگرنه دوست داشتن قدر مطلقی خیلی راحته.
4_6030852610137791066.mp3
9.3M
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی.
#غمِپاچیدهشده
قبل انقلاب، این گنده های حکومت بچه هاشون و میفرستادن اون طرف واسه تحصیل، بعد اونوریا کاری میکردن با این بچه ها که نصفشون روانی شدن نصف دیگشونم که از رده خارج شدن. یه طور حیوان گونه باهاشون رفتار میشده. تو روزنامه اطلاعات، ۳۱ فروردین ۱۳۵۵ (۲۵۳۵ شاهنشاهی) یه کادر خیلی بزرگی نوشته شده (در خارج با کودکان ایرانی مانند گوساله رفتار میشود).
حالا من کاری ندارم الان میرن اونور کارشون درسته یا غلط. ولی بلاخره وقتی میرن واسه خودشون یه عزتی دارن، حداقلش اینه که مثل گوساله باهاشون رفتار نمیشه.
مناظرهها و صحبتهای امام مجتبی با دشمناشونو بخونید خیلی شدید الحن امام واقعا با خاک یکسانشون میکنن و عاجزشون میکنن، و برخورد امام حسن خیلی شدیدتر و سختتر بوده با دشمناشون نسبت به امیرالمومنین، که به خاطر شرایط سختتر امام مجتبی بوده. در این حد بوده که معاویه جلوگیری میکرده از این بحثا و میگفته شما نمیتونین از پس حسن بربیاین اینکارو نکنین و صحبتو شروع نکنید. یه جا تو این صحبتا مغیره شروع میکنه به حرف زدن. امام مجتبی بهش میگن تو کسی بودی که دست رو فاطمه زهرا بلند کردی مغیره تو دیگه حرف نزن. -ماحی-
قوی ترین و زیبا ترین زنی که من میشناسم، در پست و لیزر اینستگرامش عکس های دلبرانه پخش نمیکند، عکسِ سوئیچ ماشین و باشگاهش را نمیگذارد. زیبا ترین زنی که من میشناسم صبح به صبح مشتی از عشق و محبت به درون خانه میپاشد و ظهر به ظهر لباسِ کادرِ معلم هارا از تنش در میاورد و بساط ناهار چاق میکند و شب ها تکه های خستهی خود را از روی زمین جمع میکند. زیبا ترین زنی که میشناسم، مادرم است.
29.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امان صادقع فرمود نوه من رو در خراسان میکشن و اگر کسی او رو در غربت زیارت کنه من با دست خودم اورا میگیرم و وارد بهشت میکنم :)