فکر کنید گلی دارید که محبتش در دلتان ریشه دوانده باشد. غروبها پساز سیراب کردنش، قربان صدقهاش بروید و آنقدر حواستان پیِاش باشد که انگار شیشهایست در بغل سنگلاخ های دریا. روزتان را با یاد او شروع کنید و شب را با یاد او خاتمه.
_
صبحی بیدار شوید و گلدان را شکسته و گل را پر پر ببینید. شما به چشم ندیدید که گل را چگونه تکهتکه میکنند اما زینب .س. به چشم خود دید که حسین .ع. را باد به هر سو میکشید.
#محرم
23.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای مردم، ابالفضل چون به آفتاب نگاه کند، پشت ابر مخفی میشود
بلندبالاست، قامتش زیباست و اگر نخل ها قامتش را ببینند خم میشوند.
هدایت شده از مُرتاح
تو کربلا واسه رفتن به میدون باید یه دور آزمون گائوکائو میدادی و کلی ضجّه میزدی تا آقا اذن میدون بده.
پرده اول: یه غلام سیاهی بود، که غلامِ ابوذر بود، بعد فوت ابوذر اومد در خونهی امیرالموئمنین موندگار شد. با امام حسنع بود، با امام حسینع بود. اصلا این داستان مصداق بارز این شعره: به هنگام پیری مرانم ز خویش/که صرف تو کردم جوانیِ خویش. پیر و خم و فرتوت، به قدری ابروهاش بلند شده بود که تو منابع نوشتن جلو چشاش و میگرفته. پیرمرد اومد از سیدالشهدا اذن میدون بگیره. امام فرمود ما که آزادت کردیم. اینا الان فکر میکنن غلام ما بودی، کاریت ندارن. سالم میمونی. ما دلمون میخواست تا وقتی کنار مایی، تو خوشی با ما باشی ما که از تو توقع نداریم. غلامِ که از قضا اسمشم نمیدونم برگشت به امام گفت: آقا ما تو خوشی ها کاسه لیسِ شما بودم حالا که کار به جنگ رسید شمارو رها کنم؟ من شمارو تنها نمیذارم. اصلا آقا، من امید دارم خونِ من با خونِ شما قاطی بشه. تو امتحانِ اول مردود شد و امام جوابش کرد. باید مثل بقیه یه جوری دل امام و میلرزوند تا حضرت زیر بار بره. مثل یتیم امام حسنع که به پای حضرت افتاد و امام کوتاه اومد. این غلامم باید یه کاری میکرد، یه چیزی میگفت. یه مغز داشت یکی دیگم طلب کرد و فکر کرد و گفت چیه من سیاهم نمیخوای کنارت باشم؟ این غلام که میدونست اصلا تو مرام اباعبدلله این چیزا نبوده و نیست. فقط میخواست کاری کنه حضرت خلع سلاح بشه. دوباره گفت چون من بدنم عطرِ بدن شمار و نداره نمیخوای جنازم کنار شما تو دارالحرب باشه؟ دل آقا رو لرزوند و امتحان و قبول شد.
پرده دوم درمورد یه غلام سیاه دیگست:
وقت رجز خونی خب معرفی میکنن خودشون رو، من فلانم بابام فلانه این غلام میگه کی میشناسه مارو اصلا. تاثیر نداره که. هرچی فکر کرد داراییهای خودش و جمع بندی کرد دید یه چیز بیشتر نداره، گفت: امیری حسن و نعم الامیر، سُرُور فُواد البشیرِ النذیر. وقتیام که به زمین افتاد، به امام سلام نکرد که آقا خطر کنه و بیاد وسط میدون. داشت جون میداد دید زیر سرش نرم شد، حضرت سرش و به دامن گرفت. چشماشو باز کرد صورت آقا رو که دید یه لبخندی زد و گفت مَن مِثلِی ؟ [ :)) ]
هدایت شده از مُرتاح
نوشتن که ناصرالدین شاه میره کربلا، اونجا با بزرگان که نشسته بودن یه روضهای خونده میشه شاه غش میکنه و میوفته. این وزیر میره پیش شاه و میگه آقا ببینین خط تقارن سیبیلتون خراب شده. شما شاه این مملکتین اگه قراره کسی هم تو این مجلس از حال بره، اون سید و آقایی هستن که جدشون امام حسینه. این رفتارتون، غرور ملوکانه رو زیر سوال میبره. شاه برمیگرده میگه ببین وزیر من شاهم! من میفهمم وقتی یه شاه از اسب بیوفته چه حالی میشه . .
شهید آوینی جایی قلم زده: اگر حقیقت را
بخواهید، روز عاشورا هنوز به شب نرسیده
است.
.
این باور قلبی من است که هر ساعت و هر روز کربلاست و ما باید انتخاب کنیم در کدام سمت میخواهیم نفس بکشیم. در کنار یزید یا در کنار حسین .ع. ؟ و بله دوستان، بیطرفی بزرگ ترین گناه است. یا با یزیدی و آب بر پسر فاتح جنگ احد میبندی و تیغ میکشی بر او. یا با حسینی .ع. و عاقبت به خیر میشوی. امروز کربلای ما در غزه است. غزه را دریابیم که هر روز و هر ساعت رقیهای بی بابا میشود و علیاصغری سر از تن جدا . .
#محرم | #امام_حسین
اونجایی که امام حسین میفرمان: وای بر شما که بر نواده پیامبر شمشیر میکشید، مگر چه کردهام با شما من؟