و چه خنک لبخندی میزده فاطمه که خستگی را از جان علی پرواز میداده. فاطمه با ظرافتی زنانه و شوقی همسرانه سرتاپا گوش میشد برای شنیدن درد های علی . . آدم حرفش را به زنش نگوید، به که بگوید؟ زندگی شیرینیست نه؟ اما بگویم از امشب . . اِمشبی که من بمیرم برای درد دل های علی، چقدر خون دل خورده، چقدر اذیت شده، تاریخ نوشته زهرا را غسل داد، شما بخوانید ذرهذره عشق و عمرش را خاک میکرد، میگویند دفنش کرد؟ بخوانید روحش را همانجا دفن کرد . .، علی با جسمش به خانه آمد نه روحش. [خدایا مارو از همغمان علی قرار بده؛] #حدیث_سادات_مهدوی
ما واسه حاجت به ائمه دخیل میشیم، میدونین ائمه به چه کسی دخیل میشن؟ حضرت فاطمه ..
مُرتاح
من بندهی روضهی خونگیام.
عربا یه نوع زینت دارن که به روی بازو بسته میشه، بعضی موقع تو طلا فروشیها میبینید. وقتی میبندنش گوشت دست فرو میره و دو طرفش بالا میاد. روایت داریم که جوری به دست حضرت زهرا با شلاق ضربه زدند(تادست از در بردارند و در باز بشه) که تا موقع غسل دادنشون جای شلاق فرورفته و کبود باقی موند و دو طرفش بالا اومده بود. انگار که اون زینت رو بسته بودند.
.حضرت زهرا گفتن که منو شبانه غسل و کفن
و دفن کن تا کسی خبر دار نشه.. حضرت بعد
دفن ایشون اومدن بقیع و حدود چهل تا شبهه
قبر کندن، یعنی میکندن و پر میکردن تا نتونن
مزار حضرت رو پیدا کنند.
فردا صبح که مردم خبر دار شدند گفتن علی
اصلا لیاقت نداره دختر پیامبر و دفن کنه ما
خودمون باید این کارو میکردیم. بیل و کلنگ
گرفتن که برن بکنن و پیدا کنن جنازهحضرت
رو تا خودشون کفن و غسلشون بدن. بی احترامی بالاتر از این؟
رفتن بقیع، دیدن مولا از اون طرف داره میاد و اون لباسی که موقع رزم به تن میکرد با شمشیر بر دست اومده (عمامهزرد اگه اشتباه نکنم) گفتن عه فاطمه مگه نمرده؟ علی چرا لباس رزم پوشیده؟
-
علی اومد جلو گفت از حق خودم
گذشتم ولی از حق جان فاطمه نمیگذرم!
-
جرعت دارین دست بزنین به خاک تا، خاک اینجارو غرق به خونتون کنم. از همون موقع تا به الان هم به دستور خوده مادر مقبرشون مخفیه.
#حدیث_سادات_مهدوی
ما همه چیزمان باید اسلامی باشد. نباشد آن
طوری که اسم اسلام را رویش بگذاریم و در
واقع طاغوت باشد. #خمینی_کبیر ۱۱دی۵۸
مُرتاح
شب، این عمیقِ سرمهایِ باشکوه، این بزرگ
طولانی و ژرف، این پهنه تفکر و گریه . .
شبهای نجف را خوب به دفتر مغز ثبت
کردهام. ماه همین ماهِ قُرصکیِ پر تپه و
پهنهی خودمان است. سیاهیاش هم همان
سیاهیِ خودمان است.
فرقش این است که شبهای نجف از سایر
شب های نقاط جهان مِه غمِ غلیظ تری دارد.
علی در اینجا نفس کشیده. نخل هایش را، پروانهمیشدم و میگشتم که شاید علی زیرِ
یکی از همین نخل ها خستگیاش را چال
کرده، چه کسی میداند؟
-
زهی سعادت!
زهی سعادت که در جوارت نیستم مولا!
-
کاش میشد باریکهای از آسمان نجف
میدزدیدم، مثل یک مشت غنچهی گل نرگس.
لای کتابم خُشک میکردم و هر زمان دلم
هوایش میکرد به سراغش میرفتم.
نجف رفتید مارا هم سَر سُراغ کنید.
#حدیث_سادات_مهدوی
اکسیرِ جاودانگی، انسان بودن است💙.
اینکه شما میبینید بعد از هزار و سیصد و
هشتاد و سه سال از شهادت سفینةالنجاتِ
جهان، هنوز هم به یادش سیل اشکو غمراه
میاندازند، هنوزهمبه یادکویرِ لبهایش روزهی
عطش میگیرند، اینها همه تاثیر نوشیدنِ
همان اکسیرِ جاوادنگیست. وگر غیر این بود
صدها هزار نفر هم چندین سال قبل بودند،
پس چرا اسم و رسمشان را نمیدانیم . . ؟
همین حاج قاسمِ خودمان. اینکه شماببینید
برای تشییع پیکر ِ خوش بو و نورانی اش
جمعیت آنقدر زیاد میشود که جای خالی
هم برای موری باقی نمی ماند . اینها همه
تاثیر ِ اکسیر جاودانگیست .
فرمول اکسیر جاودانگی را میخواهید ؟
کاغذ و قلم بیاورید، سیاهه کنید . .
ولا تحسبن الذین قُتِلو فی سبیل الله . .
دقیق تر میخواهید؟ آلعمران آیهی ۱۶۸.
#حدیث_سادات_مهدوی