eitaa logo
مُرتاح
2.1هزار دنبال‌کننده
801 عکس
173 ویدیو
5 فایل
کهکشان آبیِ مات💙 مجذوب نجف | سخت‌جون | تاخرخره‌امیدوار ماه‌طلب | مکتب‌نشین‌خمینی‌و‌یاران | تکنولوژیسم کتاب‌خور‌ِ قهار | کهکشان‌جو| در غمِ غزه ثبت روزها از نگاه من در‌ مسیر‌ِ هدف نوشته‌های: #حدیث_سادات_مهدوی https://daigo.ir/secret/63273253
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهِ امشب اما خبر از ساقیِ بی دست دارد.
پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده پدر چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا
[ زیبا💙. ].mp3
663.4K
در وصف واژه‌ی غریب.
آقای کوثری که سال‌ها در قم روضه‌خوان خاص امام بود نقل می‌کرد: پس از‌‎ ‎‌شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی وارد نجف شدم، رفقا گفتند: خوب به موقع آمدی امام‌‎ ‎‌را دریاب که هرچه ما کردیم در مصیبت حاج آقا مصطفی گریه کند از عهده برنیامدیم، ‎‌مگر تو کاری بکنی. خدمت امام عرض کردم: اجازه می دهید ذکر مصیبتی بکنم؟‌‎ ‎‌اجازه فرمودند. هرچه نام مرحوم آقا مصطفی را بردم تا با آهنگ حزین امام را منقلب‌‎ ‎‌کنم، که در عزای پسر اشک بریزند، ولی امام تغییر حالی پیدا نکردند و هم‌چنان ساکت‌‎ ‎‌و آرام بودند ولی همین که نام حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام را بردم هنگامه شد. امام چنان‌‎ ‎‌گریستند که قابل وصف نیست. - قال و مقال -
ما تو ده شب کم کم عزاداری می‌کنیم و کم کم این غم هارو حل می‌کنیم اما حضرت زینب همشو تو یه روز به عینه دید . .
ماه در حُسن به رُخسارِ تو خویشاوند است.
مشک؛ ماه؛ عباس.mp3
15.51M
که تو هستی ز قمر خوبتر آری آری.
هدایت شده از مکروبه !
لهوف می‌خوانم و می‌رسم به شب عاشورا، صدایِ درهم تنیده‌یِ طبل‌‌های جنگی و شیهه‌ی اسب‌های بی‌لجامِ افسارگسیخته فروکش می‌کند و جایش را صوتِ آرامش‌بخش و حزینِ مناجات اصحاب حسین علیه السلام پر می‌کند. انگار صدایِ مناجات یارانِ حسین از خیمه‌هایشان بلند می‌شود و می‌پیچد توی تاریخ و تکرار می‌شود و تکرار... میثم مطیعیِ ذهنم زمزمه می‌کند: آید زِ خیمه، آوایِ قرآن این نغمه‌یِ زیبایِ یاران حسین است... زهرا سادات" | |
شب دست به دامان صبح شدیم که طلوع نکند، که خط افق را روشن نکند، که سرِ حسین بالای نیزه نرود، که بدنش زیر سُمِ اسبان هرکدام گوشه‌ای نَرود. اما دنیا به کام نبود و نیست. صبح شد. گنجشک ها روزه‌ی سکوت گرفتند و جیک نمی‌زدند، مژه بر هم گذاشتم و با دل گوش کردم زمزمه‌یشان بود السلام علیک یا اباعبدلله و الارواح التی حلَّت به فنائک. نهر آبِ روبه‌رویِ خانه‌ی نقلیِ ییلاقیِ حاجی‌ننه مثل همیشه شیهه نمی‌کشید و با شور خودش را به سنگ ها و صخره‌ها نمی‌زد. آرام بود، درواقع فقط عرق شرم می‌ریخت. آنقدر آرام لب از هم باز می‌کرد و می‌بست که گویی فقط لب تکان می‌خورد و صدایی بیرون نمی‌آمد. برای تسکینش دست در آب گذاشتم. پچ پچش به تنم رسوخ کرد؛ علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و نهار. دست از آب کشیدم سر به آسمان بلند کردم، ابر ها تکه تکه بودند. [هر سو نِگرَم تِکه ای از پیکرِ توست اَجزای تنت از چه پراکنده شده] خورشید مستقیم می‌تابید و سنگ ها سرخ شدند. باد برگ های سرو را بیدار کرد. چشمانشانِ سرخِ‌شان نوید از گریه‌ی طویلی می‌داد. ولا جعله و الاخر العهد منی لِزیارتکم. سنجاقکی دستِ دلم گرفت و برد میانِ تنه‌ی دو درختِ قدیمیِ. صدای چکاچکِ شمشیر ها قطع شد. کسی پشت به من رو به رویِ لشکریِ عظیم و بزرگ ایستاده بود. با یک دست کمرش را گرفته بود و دست دیگر شمشیرش را. خاکِ زیرِ پایش خونین بود. تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و تنها شده بود. با گلویِ خشکش خطاب به آنان فرمود: واى بر شما! چرا با من مى‌جنگيد؟! آيا سنّتى را تغيير داده ام؟ آيا شريعتى را دگرگون ساخته‌ام؟! آيا جرمى مرتكب شده ام؟ و يا حقّى را ترک كرده ام؟! با صدایِ زمخت و مسخ شده‌ای عربده زدند، حسین: إِنا نَقتُلُكَ بُغضاً لابِيكَ! تو را به خاطر كينه اى كه از پدرت به دل داريم، می‌کُشیم! اشک از چشمانش جاری شد و بر مظلومیت پدرش گریست. درخت لرزه بر اندامش افتاد. پرده برافتاد. آسمان نعره براورد و رعد و برقی زد، گویی موجوداتِ رویِ زمین منتظرِ اذن بودند. دست ادب بر سینه گذاشتم و همراهی‌ِشان کردم: السلام و علی الحسین و علی علی‌ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. اولین قطره‌ی باران افتاد. صدای اذان آمد. ظهر شد! که لسان‌الغیب حافظ گفته اند: رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ‌ص.
مُرتاح
ای که دانی سرّ ما را مو بمو