عاشـقانہ_شهـدایی
هـر چی از پشـتِ درِ آشـپزخونه خواهـش کردم فایـده نداشـت. در رو بسـتـہ بـود و میگفت: «چیـزے نیسـت الآن تـموم می شـه».
وقـتی اومـد بیـرون دیـدم آشپزخونه رو مـرتبـ کرده، کـفِ آشـپزخونه رو شـسته🤩، ظـرفها رو چـیده سرِ جاشـون، روے اجاق گاز رو تمـیز کرده و خلاصـه آشپـزخونه شـده مثل یه دسـته گل💐👌. گفـتم: «با ایـن کارها مـنو خـجالت زده میکنی». میگفت: «فقـط خواسـتم کمکی کرده باشـم».
#شهـید_صـیاد_شـیرازے❤️
#مذهبی_ها_عاشق_تـرند😍
✳️ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
📌 از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
👤 راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق #شهید_صیاد_شیرازی
📚 از کتاب #صیاد_دلها 📖 ص 70
تا جایی که ازش برمیآمد و قانون اجازه میداد، گره از کار مردم باز میکرد. خیلی هم میآمدند پیشش. هر جا هم که میرفتیم، دورهاش میکردند؛ حرفشان را میزدند و مشکلشان را میگفتند. صیاد هم با حوصله گوش میکرد. گاهی هم یادداشت میکرد. شمارهی تلفن میداد که تماس بگیرند.
#شهید_صیاد_شیرازی