eitaa logo
شـهــود♡
31 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
593 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرش‌میگفت: توی‌ وصیت‌ نامہ‌اش‌ برایم‌ نوشته‌بود: اگر‌ بهشت‌ نصیبم‌ شد🍃 منتظرت‌ میمانم‌ باهم‌ برویم(: "همینقدرعاشقانہ"🦋 شهید اسماعیل دقایقی🥀 🥀🕊
🔹رعایت حق‌النّاس در وصیتنامه‌اش آورده بود که در فلان مرکز، فتوکپی گرفته‌ام اما چون پول خرد نداشتم، هزینه‌ای ندادم؛ نسبت به پرداخت آخرین شارژ ساختمانی که چندماه در آن بودیم هم شک دارم.  رفتم همان مرکز و گفتم: پول این فتوکپی‌ها چقدر است؟ گفتند: این کپی‌ها جزو خدمات به مراجعین است، آنقدر هم کم است که قابل شما را ندارد، بعد هم رفتم آن ساختمان و گفتم: آخرین ماهی که ابوالفضل اینجا بوده چقدر باید شارژ پرداخت کند؟ گفتند: در دفاترمان چیزی ثبت نشده اما شارژ، فلان قیمت است، پولش را دادم، بعد هم برای رساندن پیام شهید، در هر دوجا گفتم که این وصیت شهید بوده‌ است، همه‌شان خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفتند، به انها گفتم: رعایت حق‌الناس خیلی مهم است، به همین‌ راحتی نیست که خداوند خریدار جان این شهدا می‌شود.☑️ 🌷 شهید ابوالفضل شیروانیان🌷 🥀🕊
🕊♥️ موقع پرو لباس مجلسی بهم گفت:«هنوز نامحرمیم،تا بپسندی برمیگردم.» رفت و با سینی آب هویج بستنی برگشت.برای همه خرید بود جز خودش! گفت میل ندارم. وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که روزه گرفته است. ازش پرسیدم حالا چرا امروز ؟! گفت: می خواستم گره ای تو کارمون نیافته و راحت بهت برسم.‌ به نقل از همسر شهید‌ منبع📚: کتاب سربلند(زندگینامه شهید محسن حججی)‌‌ 🥀🕊
🔰 پرنده ای که فقط از دست شهید وصالی غذا می‌خورد! خانم مریم کاظم زاده، همسر شهید اصغر وصالی: برایتان گفته بودم اصغر وصالی با شنیده‌ها و دیده‌ها فرق می‌کرد… فرمانده‌ی سخت‌گیر گردان ۳ سپاه پاسداران، در خانه‌اش یک شاهین داشت. خودش شکارش کرده بود. حیوانک فقط از دست اصغر غذا می‌خورد. اوایل فکر می‌کردم اینطور یادش داده، اما بعدها که محبت بینشان را دیدم فهمیدم حیوانک از سر عشق مانده، نه از سر نیاز. وقتی اصغر رفت، از دست هیچکس غذا نگرفت تا مُرد.🥀 🥀🕊
هیچ وقت از سوریه سوغاتی نمی‌آورد، می‌گفت: من از بازار شام خرید نمیکنم، بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند خرید کردن نداره... یه صلوات برای مدافع حرم بی‌بی، شهید روح‌الله قربانی بفرستیم.  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌💯 🥀🕊
جاویدالاثر شهید یوسف سجودی 🌸 آخرین شام را که داشتیم با هم می‌خوردیم، سر سفره از من پرسید: اگه شهید بشم، چی کار می‌کنی؟ گفتم: منم مثل بقیه همسران شهدا، مگه اونا چی کار می‌کنن؟ خدا به هممون صبر می‌ده. گفت: امکانش هست مثل فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مفقود بشم و جنازم برنگرده. خندیدم و گفتم: این جوری اجرش بیشتره، خدا یه صوابی هم واسه چشم انتظاری‌مون می‌نویسه.☑️ ✍️خاطرات مریم غنی‌زاده همسر (برگرفته از کتاب زندگی یعنی همین) 🥀🕊
🔻داستان عجیب شهید فاطمیون که حضرت زهرا(س) توصیه‌اش را کردند 🔸شهید یکی از شهدای مدافع حرم است که فروردین ۹۳ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در امام‌زاده عقیل اسلامشهر به خاک سپرده شد. 🔸روزی که قرار بود پیکر سیدمحمدتقی را در امام‌زاده عقیل بن ابالفضل العباس(ع) دفن کنند؛ هنوز ساعاتی مانده بود تا این شهید را به امامزاده بیاورند و کسی از صاحب قبر خبر نداشت که اتفاقی نادر روی داد. 🔸خانمی همراه همسر خود وارد گلزار شهدای امام‌زاده عقیل شد و از صاحب قبری که در حال آماده سازی بود سوال کرد. مسئول حاضر در گلزار شهدا پاسخ داد که یک شهید مدافع حرم را به اینجا خواهند آورد و ما این مزار را برای او آماده میکنیم. با شنیدن این سخن آن‌ها شروع به بی‌قراری و گریه نمودند. 🔸وقتی مسئولین علت بی‌قراری این زوج را جویا شدند، مرد جوان پاسخ داد: دیشب همسرم حضرت زهرا(س) را در رویا اینگونه مشاهده نمودند که می‌فرمود: "فردا شهیدی را که در راه دفاع از دخترم به شهادت رسیده، به امامزاده عقیل خواهند آورد. حتما به پیشوازش برو…!"🕊✨ 🥀🕊
🌷 🌱 همیشہ همسرداریش خاص بود؛ وقتی مےخواستیم با هم بیرون برویم، لباسهایش را مےچید و از من مےخواست تا انتخاب ڪنم؛ از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمےدید، تعادل را رعایت مےڪرد؛ بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمےشڪست؛ و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بـےاحترامی نمےڪرد...☑️ ✍ بہ روایت همسر ... 🥀🕊
می‌گفت: بچه که بودم پیرمردی در کوچه روی زمین سرد خوابیده بود و نمی‌توانستم کمکش کنم! آن شب رختخواب آزارم داد از فکر پیرمرد و روی زمین سرد خوابیدم تا شریک رنجش باشم سرما به بدنم نفوذ کرد و مریض شدم اما روحم شفا پیدا کرد، چه مریضی لذت بخشی...!☑️ 🕊شهیدمصطفی‌چمران🌱 🥀🕊
همیشه آدم با چیزهایی که خیلی دوست داره امتحان میشه شهیدصدرزاده
💌 ◽️ هادی ابتدا در پادگان قدس به نیروهای عراقی و سوری که جهت آموزش به ایران می‌آمدند، آموزش نظامی می‌داد؛ مدتی به این کار مشغول بود تا اینکه سال۹۰ به سوریه رفت و مدتی در سوریه حاضر بود. زمانی که در سوریه بود، جهت محافظت از سردار سلیمانی، چندباری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه‌ی شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی، شیفته‌ی سردار شده بود؛ سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه مند بود. ◽️با سردار سلیمانی رفت‌وآمد خانوادگی هم داشت. بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردار سلیمانی برایمان می‌آورد. هادی برای سردار سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار، اندازه چندین نیرو بود و با سردار سلیمانی بسیار مأنوس شده بود. سردار سلیمانی همیشه به هادی می‌گفته که من و هادی با هم شهید خواهیم شد. با سردار سلیمانی بسیار صمیمی بودند؛ سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقه‌مند بود و مثل پدر، دوست‌شان داشت. 🌷 ✍راوی‌پدربزرگوارشهید 🥀🕊
🌷شهید علی تجلایی🌷 شب عملیات اومد توی خاکریز شروع کرد به جنگیدن. مثل یه بسیجی ساده. قرار بود گردان سیدالشهدا بیاد کمکون اما خبری نشد. فقط بیسیم چی شون اومد و گفت:{گردان نتونست بیاد.} علی تجلایی رفت برای بررسی موقعیت خاکریز بعدی. حدودا پانزده متر با ما فاصله داشت. رسید سر خاکریز. تا یه لحظه برای دیدن منطقه بلند شد، تیر خورد توی قلبش... آروم افتاد روی خاکریز. لحظه های آخر با دست اشاره ای میکرد... انگار آب میخواست، اما هیچکس آب همراهش نبود... آخه خودش سفارش کرده بود: {قمقمه هایتان را پر نکنید، ما به دیدار کسی میرویم که تشنه لب شهید شده است...} 🦋