eitaa logo
شـهــود♡
36 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام: عبدالحسین نام خانوادگی: برونسی نام پدر: حسین علی تاریخ تولد: ۱۳۲۱/۶/۳ محل تولد: تربت حیدریه_روستای گلبوی کدکن تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ محل شهادت‹هورالعظیم عملیات: بدر شهید عبدالحسین برونسی در سوم شهریورماه ۱۳۲۱ در روستای گلبوی کدکن از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد. پدرش حسین‌علی و مادرش فضه نام داشت. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند. وی پس از چند بار تغییر شغل به علت شبهه ناک بودن کار و کم فروشی صاحبان مغازه، نهایتاً به شغل بنایی روی می‌آورد و تا هنگام پیوستن به سپاه این شغل را ادامه داد. او همچنین از فعالان سیاسی مخالف حکومت پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده، به طوری که دندان‌هایش را می‌شکنند و نهایتاً حکم اعدامش صادر گردید اما با وقوع انقلاب اجرا نشد در سال ۱۳۴۷ با معصومه سبک‌خیز ازدواج و صاحب پنج پسر و سه دختر شد. فرمانده تیپ ۱۸ جواد‌الائمه (ع) بود. ایشان در خلال جنگ ایران و عراق از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب می‌شد و فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه را برعهده داشت. بیست و سوم اسفندماه ۱۳۶۳، در هورالعظیم به شهادت رسید. پیکرش در منطقه بر جای ماند. بعد از ۲۵ سال پیکرش شناسایی و در بهشت‌رضا مشهد به خاک سپرده شد. دارد...
شـهــود♡
نام: عبدالحسین نام خانوادگی: برونسی نام پدر: حسین علی تاریخ تولد: ۱۳۲۱/۶/۳ محل تولد: تربت حیدریه_روس
همسرشهید بعد دو ماه که آمد گفت مرخصی گرفتم تا خانه را بازسازی کنم. دیوار را که خراب کرد از سپاه دنبالش آمدند و فهمیدم که باز باید برود این بار دیگر عصبانی شدم گفتم میخواهی مرا با چند بچه قد و نیم قد تنها بگذاری توی این خانه ی بی در و پیکر و بروی؟ خندید و گفت: خودت رو ناراحت نکن بهت قول می‌دم که حتی یک گربه روی پشت بام این خونه نیاد. نتوانست آرامم كند و به همين علت با قیافه در هم رفت. اما با مهربانی گفت: من از همون اول بچگی ، و از همون جوانی که تو روستا بودم هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم ، نه از دیوار کسی بالا رفتم ، و نه به زن و ناموس کسی نگاه کردم . الان هم میگم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون ، اصلا کسی طرفت نگاه هم نمی کنه ، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای توی این خونه مزاحم شما نمیشه چون من مزاحم کسی نشدم. مطمئن و خاطر جمع حرف میزد. حرفهایش آبی بود روی آتش. ساکش را بست و رفت. و من انگار سر سوزنی هم نگرانی نداشتم. بعد از بازگشتش، بچه ها را يکی یکی بغل کرد و بوسید و هنوز ننشسته بود که یک «خوب» کشیده و معنی داری گفت و پرسید : توی این چند وقته دزدی ، چیزی اومد یا نه ؟ گفتم: نه و همسرشان ادامه دادند که اثر حرفتان انقدر زیاد بود که با خیال راحت زندگی کردیم و یک ذره دلم تکان نخورد... خدا رحمتش کند هنوز که هنوز است اثر آن حرفش توی دل من و بچه ها مانده و به قول خودش ، هیچ جنبنده ای مزاحم ما نشده است..
شهید انشایی دیدبان ارتش بود و موقعیت نیروهای عراق رو به توپخانه گزارش میکرد و عراقی ها بمباران می‌شدند. نیروهای عراقی محل دیدبانی انشایی را محاصره کردند و قصد اسیر کردنش رو داشتند. ولی این شهید موقع استقرار خودش رو به یگان توپخانه ارتش ارسال کرد، توپخانه ارتش که متوجه شده بود این موقعیت خود دیدبان هستش، مجددا بیسیم زد و درخواست اصلاح موقعیت رو کرد. ولی شهید انشایی در جواب گفت، موقعیت درست است و بمباران کنید. به امام و مادرم بگویید: شیاکوه لرزید ولی انشایی نلرزید. *شیاکوه محل دیدبانی بود. روح شهدا شاد 🥀🥀
download (1)_2023_03_12_15_16_03_877_2023_03_12_15_16_58_413.mp3
556.3K
مپرس شادی من حاصل کدام غم است... _ فاضل‌ نظری باصدای شاعر
بیـراهه‌مۍ‌روم،تـومراسربه‌راھ‌‌ڪن دورۍتوسٺ‌عـامل‌بیچــارگۍخلــق ♥️
من از دیار حبیبم غریب افتادم بیا بیا گل نرگس برس به فریادم در این زمانه ی غربت تو تکیه گاه منی ز لطف و مرحمت خویش کن تو امدادم تمام زندگی من تصدق سر توست وجود خویش همه نذر نام تو دادم همیشه گریه ام از دوری شما بوده ولی به یاد سحرگاه وصل دلشادم خوشم اگرکه حقیرم حقیر خوبانم اسیر موی تو هستم ز غیر آزادم کمال عاشقی عارفانه حیرانی است بدین اصول قدم در ره تو بنهادم اگر مرا ز سرخویش وا کنی چه کنم؟ شبیه یک کفی از خاک رفته بر بادم بدین طریق بود عاقبت به خیری من تو در میان قنوت سحر کنی یادم قسم به اشک غریب مدینه و حرمش من از دیارم حبیبم غریب افتادم به خاک خونی کوچه قسم عزیز الله دگر بیا ز سفر ای ذخیره ی الله
🍃🌸 💌 می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود ! با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !! هفته ی بعد ، شب آخر ، جوراب‌های همرزمانش را می‌شست ، همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟! گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا اینکه پاک میشه!! فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش ‌نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید. 🥀🕊پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت.... مدافع حرم 🌷