eitaa logo
شـهــود♡
36 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‏ببین داش من این مرحله رو خوب بلدم اصلا نگران نباش میای میگی مدتیه احساس خستگی می‌کنم و نیاز به استراحت دارم بعد با همسرت از کشور فرار می کنی! به همین راحتی 🤣🤣🤣🤣
رزمندگان مقاومت اکنون تنها در 10 کیلومتری کرانه باختری هستند..
خاطره شهید طیب حاج رضایی از مزدور (نوکر بدبخت) انگلیسی ها :  « اوایل دوران پهلوی آن موقع من رضاخان را دوست داشتم می گفتند خیلی آدم خوبیه، مقتدره با خداست، به مردم کمک می کنه من دیده بودم که رضاخان در ماه محرم میان دار دسته تکیه دولت بود خلاصه خیلی از رضاخان خوشم آمد برای همین روی بدنم تصویر سر رضاخان را خالکوبی کردم اما وقتی به قدرت رسید فهمیدم این نامرد مهره (مزدور) خارجی ها است وقتی شروع کرد چادر را از سر زن ها بگیره خیلی از لوطی های تهران با مامورها و دولت رضاخان درگیر شدند من هم چند بار با آن نامردها درگیر شدم نمی گذاشتم کسی چادر از سر زن ها بگیره بعد از آن ماجرا، رضاخان با دستگاه امام حسین (ع) هم درگیر شد وقتی که اجازه برگزاری عزاداری را نداد همان موقع گور خودش را کند » کتاب طیب ص ۲۲ هر که با آل علی (ع) در افتاد وَر افتاد والسلام سلام و صلوات نثار روح پرفتوح و ملکوتی حضرت امام روح الله (ره) و هدیه به ارواح مطهر تمام شهیدان انقلاب به خصوص شهید طیب حاج رضایی و شهید اسماعیل رضایی و شادی روح پدر و مادرشان الّلهم صل علی محمد و آل محمد و عج
شوخی_های_شهدایی رفیق شهیدمان شهید مدافع حرم جواد_محمدی یادمه که سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه ، خادم بودیم برا راهیان نور،جواد مسئول ما بود. اون روز صبح ، جواد همه را صدا کرد برا نماز صبح...با چک و لگد! به من می گفت بلند شو ابله... و رو شکمم راه میرفت... آقا بلندشدیم رفتیم وضو گرفتیم وایسادیم نماز...تا همه خوندیم، گفت:خب بخوابید ساعت دویه! ساعت ۲ نصف شب؟ نماز صبح؟ ‌ آقاخوابیدکف کانکس ومیخندید ماهم اعصابا... هیچی دیگه پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن...! یه کتک حسابی زدیم و مشت و مالش دادیم پتو را که از روش برداشتیم هنوز داشت میخندید یادش بخیر چه روزایی بود با شهدا حیف که قدر ندانستیم جواد جان کجایی که یادت بخیر انشاالله که قیامت ما را هم شفاعت کنی روحت شاد و یادت گرامی باد به برکت صلوات با این شهدا راه را میتوان یافت ☘☘
🎥پیش‌بینی در حال تحقق شهید همدانی در مورد آینده فلسطین 🔹سردار شهید حاج حسین همدانی در یک برنامه تلویزیونی در گفت‌وگو با مرحوم نادر طالب‌زاده می‌گوید: عملیاتی که ما انجام دادیم عملیات الی بیت‌المقدس بوده است؛ متأسفانه امروز مجموعه رسانه‌های ما و جاهای دیگر این کلمه «الی» را دارند برمی‌دارند. 🔹وی ادامه می دهد: عملیات الی بیت‌المقدس هنوز ادامه دارد و چند قسمت دیگر این عملیات انجام‌شده و این عملیات تا آزادسازی قدس ادامه دارد. 🔹شهید همدانی در ادامه سخنانش در این برنامه می‌گوید: در شرایطی که ما در زمان عملیات الی بیت‌المقدس ازنظر انحا در موضوع ضعف بودیم ولی گفتیم ما هدفمان متعالی است و ما نه تنها خرمشهر را آزاد می‌کنیم؛ بلکه سرزمین‌های اشغال‌شده را هم آزاد می‌کنیم و مطمئنم انشا الله جوانان این سرزمین که از نسل و وارثان دفاع مقدس هستند این اتفاق را انجام خواهند داد
محضـر یڪے از مادران شهدای گمنام بودیـم ازشـون پرسیدیـم: مـادر شمـا رو دعوت ڪــردیم ، قبـول نڪــردید گفتیـم بـا ڪاروان والدیـن شھـدا مشـرف بشیـد قبول نـڪردید دعوت نـامـھ فـرستـادیـم قبـول نـڪـــردید آخـه چــرا؟! مـادر بـا لحنـےخستـھ جـواب داد آخـہ اگـه مـن بـرم مسـافـرت و بیـاد وپشت در بمونـه مـن چیڪار ڪنم؟ ❤️😔| . ☑️حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ➖ما مدت ۸ سال از حیثیت،ناموس،دین،تمامیت ارضی،مردم،انقلاب،حکومت،نظام اسلامی و قرآن دفاع کردیم و چنین دفاعی،مقدس است. ➖🍃➖
🌷شهید علی فلاح🌷 (مگر تو آقا را ندیدی؟) نیمه های شب بود. برای یک لحظه دیدم که علی دارد با کسی حرف میزند، حواسم را جمع کردم و دیدم که میگوید: "آقاجون! مادرم نمیگذارد من بیایم جبهه چه کار کنم؟!" گریه میکرد، جواب میگرفت و جواب میداد... یک دفعه از جایش بلند شد و ایستاد؛ گفتم:چه شده؟ گفت:مامان! مگر تو آقا را ندیدی؟ گفتم:نه،جریان چیه؟ گفت:آقا گفتن"من میروم و منتظر آمدنت هستم؛ اگر به مادرت بگویی که من گفتم میگذارد بیایی" باشنیدن این حرف دلم آرام گرفت؛ گفتم:چون آقا گفتن؛ برو من دیگه حرفی ندارم... علی میگفت:"میرویم تا کربلا را آزاد کنیم." رفت و بی سر برگشت...💔 راستی چندتامون مثل علی آقای19ساله زندگیمون مورد پسند امام زمان(عج) هست؟
📕خاطرات شهدا📕 ✍🏻ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زند. گفت «پیش زن های دیگه م ام. » گفتم «چی؟» گفت «نمی دونستی چهار تا زن دارم؟» دیدم شوخی می کند. چیزی نگفتم. گفت «جدی می گم. من اول با سپاه ازدواج کردم، بعد با جبهه، بعد با شهادت، آخرش هم با تو. » 📚یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 70📚
غیرت یعنی این رزمنده همداني که 16سال بیش نداشت ودر عملیات بیت المقدس 2در منطقه ماموت عراق پنج کیلومتر پیاده با پای برهنه را طی کرد برای اینکه از عملیات جا نماند
‍ ‍ ما از آتش خاطرات خوبی نداریم 🔥💔😔😭💔🔥 همرزمان شهید هم قسم میشوند برای برگردوندن مدافع تازه داماد !! اما خیالی باطل، مگر عباس کسی بود که زمین گیر شود. به قول خودش من سکون را دوست ندارم. وقتی دید دوستانش در خط به کمک نیاز دارند، سریع آماده شد و با فرمانده به سمت خط حرکت کرد. مهمات را که رساند، دید یکی از بچه ها تیر خورده و میگه عباس را ببرید عقب. در حال برگشت دوام نمیارند که دوستانشان را تنها بگذارند، در کوچه می ایستند که از خودرو پیاده شوند، مورد اصابت موشک که در جنگ لبنان تانک های مرکاوا را از بین بردند، اینبار برای عباس استفاده می شود و عباس بین در و دیوار مانند مادرمان زهرا می سوزد و نارنجکی که در پهلویش هم بود منفجر می شود . ای جانم عباس!😭😭 چه گذشت میان تو حضرت زهرا خوشا بحالت میدانم بالای سر تو زینب کبری س با مادرش آمد... آه یا زهرا... خوشا بسعادتت عباس جان شما هم مثل حضرت مادر بین در و دیوار ... آه یا زهرا س😭😭😭 .
‍ 🕌 در محضر امام روح الله ( 537 ) 💠 نامه ی یک در بند رژیم عراق به امام خمینی(ره) و پاسخ امام (ره) 🔹 بسم الله الرحمن الرحیم‌ پدر جان، سلام؛ امیدوارم حالتان خوب باشد. راضی نمی‌شدم مزاحم اوقات شریفتان گردم، لکن دیگر قدرت تحمل دوری را نداشتم؛ لذا تصمیم به نوشتن نامه برایتان گرفتم.... پدرم باور کنید تحمل سختی راحت است، اما تحمل بر فراق یار دشوار است. پدرم من از بلاد غربت از گوشه زندان غم غبار آلود از ، با چشمانی غمزده، در انتظار رویت نامه را می‌نویسم. پدرم نامه‌ام را اجابت کن. با جواب خویش گرد و غبار غم را از چهره زردمان پاک کن، تا چشم ما با دیدن خَطَّت نور گیرد، روشن و منور گردد.... فرزندان افسرده خویش را با کلام مسیحایی‌ات جانی دوباره بخش، و دل خسته دلان در راه مانده را جلایی تازه ده. پدرم برای دریافت جواب لحظه شماری می‌کنم. فرزند کوچکت، محمد رنجبر 🔺 بسمه تعالی‌ فرزند بسیار عزیزم، از نامه دلسوزانه شما بسیار متاثر گردیدم. من ناراحتی شما را احساس می‌کنم. شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند احساس کنید. عزیزان من سید و مولای همه ما، حضرت موسی بن جعفر (ع)، بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای عزیز شما صبر کنید. خداوند را ان شاء الله تعالی نزدیک می‌نماید؛ و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‌فرماید. به همه عزیزان دربند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی‌کنم. خداوند حافظ شما باشد. صحیفه نور؛جلد 21؛ صفحه51 مورخ: 1367/09/01 https://t.me/joinchat/IPbg0knaZXaQP25BPv2biA گروه عشاق الشهدا
🍃🌸 محمد، هم به خاطر درسش و هم برای خطش ✍خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبان‌ها افتاده بود. خیلی از دختر👩 های مدرسه دوست داشتند با او دوست بشوند. دور و برش همیشه شلوغ بود. یک روز که آمد، دیدم دست‌هایش را حنا💅 بسته است! تعجب کردم. به مسخره گفتم: محمد! این دیگر چه کاری است؟!😳 گفت: «این طوری کردم که از شرّ این دختر👩 مدرسه‌ای‌ها راحت شوم؛ بگویند این پسر👱، اُمّل است و کاری به کارم نداشته باشند.»💎 دکتر محمدعلی رهنمون 📚یادگاران16، کتاب رهنمون، ص14 گروه عشاق الشهدا https://t.me/joinchat/IPbg0knaZXaQP25BPv2biA