🌧 خداحافظ آسمان رجب ...
آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛
که خودمان هم، سابقه خرابمان، فراموشمان شد!
🌟آنقدر دامنت را برای پروازمان باز کردی؛
که زخمی بالانی چو ما نیز، جرأت بال زدن یافتیم!
🔆دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود ....
و ما دوباره دلمان برای نوای "یا من أرجوا"
برای "سبحان الله و أتوب إلیه"
و برای عاشقانهترین ترانه "لااله الا الله" تنگ میشود!
🌟آمدی، تطهیرمان کردی، تا در نیمه شعبان، برای زیباترین جشنِ زمین، آماده شویم....
🔆تا زیر سایه تنها باقیمانده خدا، آشتی کنانی راه بیندازیم و در ضیافت رمضان، غریبگی نکنیم!
🌧دست مریزاد بر آسمان تـو ؛
که ندیده خرید ... و چشم بسته بارید.
🌟خداحافظ ماهِ استغفار 🌜
برای دیدنِ دوباره ات، باز منتظر می مانیم!
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
- ناشناس.mp3
6.34M
🎤🎤 حاج میثم مطیعی
💠 وداع با ماه رجب ماه دعا و مناجات
💖✨
الهی امروز🌺
بهترين ثانيه ها
شيرين ترين دقايق
دلچسب ترين🌺
ساعت ها
دوست داشتني ترين
لحظه ها راپيش رو🌺
داشته باشید
#چهارشنبه تون شاد و بینظیر✨💖
╔═.🌿.════╗
🌹
╚════.🌿.═╝
#انرژی_مثبت
(: درصـد ڪـمۍ از انسـانہا نـود سـال زنـدگی مۍڪـنند ؛ مابـقی آنچـنان بـا یڪنواخـتــ بـودن زنـدگۍ خـو گرفـتہاند ڪـہ یـڪ سـال را نـود بـار تڪـرار مۍڪـنند!!!
#انگیزشے
بسم الله الرحمن الرحیم
📋 شما می رویانید یا خدا؟؛
آیه یک پرسش ساده مطرح می کند. در هنگام کشاورزی شما گیاه را می رویانید یا خدا؟
در واقع انسان دانه اى را مى افشاند و كنار مى رود، اين خداوند است كه در درون دانـه يـك سلول زنده بسيار كوچك آفريده كه وقتى در محيط مساعد قرار گرفت در آغاز از مواد غذائى آماده در خود دانه استفاده مى كند، جوانه مى زند، و ريشه مى دواند؛
سپس از مواد غذائى زمين كمك مى گيرد، و دستگاه هاى عظيم موجود در درون گياه بـه كـار مـى افـتد و ساقه و شاخه و خوشه را مى سازد.
دانشمندان مى گويند تشكيلاتى كه در ساختمان يك گياه به كار رفته از تشكيلات موجود در يك شهر عظيم صنعتى با كارخانه هاى متعددش شگفت انگيزتر و به مراتب پيچيده تر است.
در همین فرایند ابتدائی و متداول که انسان ها انجام می دهند (کشت و کار) و به آن وابسته اند، یک قدرت نمایی بزرگ از خداوند نهفته است که اثباتی بر تحقق پذیر بودن معاد است.
🔷 آیه روز
أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (واقعه / آیات ۶۳ و ۶۴)
🔶 ترجمه
آيا هيچ درباره آنچه كشت ميكنيد انديشيده ايد؟ * آيا شما آن را می رويانيد، يا ما می رويانيم ؟
#معاد، #توحید، #کشاورزی، #گیاه، #رویش
🌼 هر روز یک آیه 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسیار_مجرب
💐نماز حاجت امام جواد علیه السلام در روز چهارشنبه
التماس دعا
#اللهم عجل لولیک الفرج
💎﷽
۲۸ رجب، خارج شدن غریبانه و مظلومانه امام حسین سلام الله علیه و کاروان همراه از مدینه
ای ساربان آهسته ران کز دیده دریا می رود
از شهر زهرا نیمه شب فرزند زهرا می رود
منزل به منزل کاروان گردیده در صحرا روان
با ناله و آه و فغان تنهای تنها می رود
قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل
با دیدهٔ دریائی اش دنبال سقّا می رود
اصغر زدامان رباب پر می زند بر دوش باب
با شوق پیکان بلا همراه بابا می رود
ای آسمان اختر فشان بنگر برای بذل جان
ماه بنی هاشم روان با ماه لیلا می رود
زینب شده محمل نشین با ناله های آتشین
منزل به منزل کو به کو صحرا به صحرا می رود
اللهم عجل لولیک الفرج
🖊 #آیت_الله_قاضی ره:
اگر در مسیر معنوی، بیحال شدید، توقف نکنید. باید دست و پا بزنید تا حال پیدا کنید.
با تلاوت قرآن، با مناجات، با این مکان و آن مکان، بالأخره باید از این بیحالی خارج شوید. و الّا یواش یواش شیطان شما را میبرد.
⚠️ #گناه
🔔 گناهی که شیطان هم از آن بیزار است!
✅ امام جعفر صادق علیه السلام:
اگر کسی، سخنی را بد ضد مومنی نقل کند و قصدش از آن، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعیاش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج میکند و تحت سرپرستی شیطان قرار میدهد، ولی شیطان هم او را نمیپزیرد!
🌷شهیدی از گردان مسلم👇
سید مهدی در سال 50 به دنیا آمد. زمانی که انقلاب پیروز شد به بسیج مسجد الرحمن رفت و در آنجا فعالیت می کرد. 11 سالش بود یادم میآید یک روز بلند شد و پتویش را زیر بغلش گرفت. گفتم «چرا پتو رو زیر بغلت گرفتی؟» گفت «می خواهم به جبهه بفرستمش». گفتم «پس خودت چی» گفت «رزمندگانی که در جبهه هستند و در سرما دارند برای در سختی برای ما میجنگند، آن وقت من باید راحت باشم؟» ما به او پول دادیم و یک پتو خرید و خیلی خوشحال شد. ۱۴ ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم برومجبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند. دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به او پس می داد را به صندوق جنگ می ریخت و به جبهه کمک می کرد. صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرید چون اگر ما رضایت می دادیم و نمیدادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و میرفت،ما هم رضایت دادیم. شب آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد.گفت اگر رضایت نمیدادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کردم.
🌷اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم. من اینجا عاشق شدم». دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمی گردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
🌷شهید سید مهدی، عشق خیلی زیادی به حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت زینب سلام الله علیها امام حسین علیه السلام داشت. ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود. قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا میخوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد و خیلی دوست داشت شهید شود.
🌷۵ روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید . آخرین بار بهم گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن».وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیر خواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش را خواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده . وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر همه فکر کردند که من گزیه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم.
🌷ماجرای جنایت منافقین با سیّد شهید ۱۷ ساله👈 سید مهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند. زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
راوی:صدیقه خراسانی مادر شهید سید مهدی رضوی یکی از شهدای, گردان مسلم از لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
منبع: تسنیم