26.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج)
🔵 جزء سیزدهم
🌕 علاقه پیامبر صلوات الله به پیروان حضرت مهدی ارواحنا فداه در زمان غیبت
#آیات_مهدوی
#مهدویت_در_قرآن
🔴 بعضی آیات مهدویت جزء سیزدهم
1️⃣ یوسف: 88 👈آیه جهت توسل به امام زمان علیه السلام
2⃣یوسف:110👈🏻ظهور بعداز ناامیدی
3⃣ رعد: 7 👈🏻 هادی زمان
4⃣ رعد: 13 👈🏻 تغییرات سریع در مردم در نزدیکی ظهور
5⃣ رعد: 29 👈🏻 فضیلت منتظران
6⃣ ابراهیم: 5 👈🏻 ایامالله: یومالظهور، یومالکره، یومالقیامه - اعتقاد به مهدی (ع) مصداق ایمان به غیب
7⃣ ابراهیم:28 👈🏻 پیامبر (ص) و ائمه (ع) نعمتهای خداوند هستند
┈┈••✾❀💦﷽💦❀✾••┈┈•
🌕 فضیلت و ثواب روز سیزدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم:
🌺 خداوند مانند عبادت اهل مکّه و مدینه را براى شما ثبت مى کند و به شماره هر سنگ و کلوخى که میان مکّه و مدینه است، شفاعت نصیب شما مى گرداند.
📚امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۸
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍️ دو خاطره متفاوت از گمشدن مداد سیاه در مدرسه
🔻مرد اول میگفت:
🔹چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت بیمسئولیت و بیحواس هستم.
🔸آنقدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچوقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم.
🔹روز بعد نقشهام را عملی کردم. هر روز یکیدو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم.
🔸ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم، ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم.
🔹بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم.
🔸خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفهای شدم!
🔻مرد دوم میگفت:
🔹دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم:
مداد سیاهم را گم کردم.
🔸مادرم گفت:
خب چه کار کردی بدون مداد؟
🔹گفتم:
از دوستم مداد گرفتم.
🔸مادرم گفت:
خوبه. دوستت ازت چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟
🔹گفتم:
نه. چیزی از من نخواست.
🔸مادرم گفت:
پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟
🔹گفتم:
چگونه نیکی کنم؟
🔸مادرم گفت:
دو مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم میشود، میدهی و بعد از پایان درس پس میگیری.
🔹خیلی شادمان شدم و بعد از عملیکردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم. آنقدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم.
🔸با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم. به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از من کمک میگرفتند.
🔹حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.
🆔 @Masaf