#به_وقت_عاشقی
دردمندیم و دوایِ ما نگاه دلبر است
حالِ عشاق از دعایش از همیشه بهتر است♥️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-وَاجْعَلْ لِى مِنْ هَمِّى وَكَرْبِى
فَرَجاً وَ مَخْرَجاً
+خدایا برایم از اندوه و غم
گشایش و برون رفت قرار ده:)🩵
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
با خبر شهادت #سردار_سلیمانی، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیا
ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت #سوریه میسوخت که همچنان میگفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، #تروریستها وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلیها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!»
سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیریهای حلب وقتی جنازه تروریستها رو شناسایی میکردن، چندتا افسر #ترکیهای و #سعودی هم قاطیشون بودن. حتی یکیشون پیشنماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!»
از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه #عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزادهها رو بیشتر تجهیز کنه!»
و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و #اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظهای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!»
سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره #عشقش چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، #حاج_قاسم و ما سربازای #سید_علی مثل کوه پشتتون وایسادیم! اینجا فرماندهی با #حضرت_زینب (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!»
و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر #داریا هم امن نبود که رو به مصطفی بیملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!»
نگاه ما به دهانش مانده و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«انشاءالله تا چند روز دیگه وضعیت #زینبیه تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا.»
بهقدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد :«میدونم کار و زندگیتون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!»
بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به #زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی سادهای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.
روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد :«شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.»
به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت #احساسش پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پلههای ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟»
مصطفی لحظهای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید #زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!»
انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!»
لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانیاش نمیشد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو #افطار بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچرخیدم که مصطفی وارد شد.
انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا میدید که تنها نگاهم میکرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!»
کلماتش مبهم بود و خودش میدانست آتش #عشقم چطور به دامن دلش افتاده که شبنم #شرم روی پیشانیاش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«انشاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.»
و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، #فتنه سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. #ارتش_آزاد هنوز وارد شهر نشده و #تکفیریهایی که از قبل در #داریا لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
﮼⑅ اگه یه روز ازم بپرسن قشنگترین چیزی که
با گوشات شنیدی چیه میگم :
‹شنیدن اسمم با میم مالکیت با صدای تو،
خنده های قشنگت ،
دوست دارمایی که یهویی میگی ؛
ناز کشیدنات.
اصلا هرجوری حساب میکنم ؛
وجودت آرامبخش منه :)💛🦋›
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
اگر تنها به زیبایی و موقعیت اقتصادی در ازدواج اهمیت داده شود و اخلاق و ارزشهای دیگر نادیده گرفته شود، این میتواند منجر به رابطههای ناپایدار، افزایش اختلافات و افت شادی روانی و روابط خانوادگی بیثبات شود.اگر زمینه روابط فقط بر پایه مادیات ساخته شود، ممکنه به مشکلاتی مثل کمبود ارتباط عاطفی، عدم توجه به نیازهای روحی و روانی همسران، و کاهش همبستگی خانوادگی منجر بشه..
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
برای خوشبخت شدن با یک مرد
کافیست او را باور کنی،
حتی اگر دوستش هم نداشته باشی!
و برای خوشبخت شدن با یک زن
کافیست او را دوست داشته باشی.
حتی اگر باورش نداشته باشی!
@vlog_ir
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هوایی_گرم #خانه_داری
نکات مهم:
1. گل پنیرک رو از عطاری ها میتونین تهیه کنین.
🩷
2. پنیرک فقط با آب سرد رنگ بنفش و گاها برای بعضی ها رنگ آبی میده، اما با آب گرم رنگ سبز بهتون میده.
💜
3. برای این نوع یخ بهتره که از قالب های درب دار استفاده کنین.
🩷
4. یخ پنیرک در ساعات اول کم رنگ میشه اما بعد از ۲۴ ساعت ماندن در فریزر دوباره رنگ یخ برمیگرده و به صورتی و بنفش درنیاد.
💜
5. برای بخ صورتی بیشتر از ۳قطره آبلیمو نریزید چون مقدار اسیدیته بالا باعث از بین رفتن رنگ پنیرک میشه.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_عاشقی
[ اللّٰهُمَ إِجعَل فِی قُلوبِنَا سُرُوراَ.. ]
خدایا شادی را در قلب هایمان
قرار بده..🌱
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-قَالَ إِنَّما أَشکوبَثِّی وَ حُزنی إِلَی اللهِ
غمگین که میشوی،حواست باشد
خدا برای شنیدنِ غم هایت شنواتریناست..
ببین چه قشنگ میگه:
رازهایت پیشِ من جایشان امن است🤍🌱
@vlog_ir