eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
22.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
12هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
قسمت۲ اتفاقا بلافاصله بعد خوب شدنم یه خواستگار میاد. برام که اونم بچه روستا بود ولی از یه روستای دیگه بود از روستای خودمون نبود.. خلاصه بابام هم بدون تحقیقات منو به عقدش در آورد با یه جشن مفصل.. من مخالف بودم ولی کسی به حرف من گوش نمی‌داد که. تا اینکه جمعه یه پاییز سال ۱۳۷۳ اومدن برای اینکه مهریه قرار بزارن و بحساب مهر برون کنن.. من یه عمو دارم آخوند هست اون سالها هم آخوند خیلی ارج و قرب داشت. با خودم گفتم بزار عموم که بیاد بهش میگم که من راضی نیستم با این آدم ازدواج کنم.. تا اینکه روز جمعه بابام کل فامیلش را دعوت کرده بود اومدن و فامیلای داماد هم اومدن، مامانم شبش کلی میوه شست و تدارک دید. به آبجی کوچیکم اون روز فکر کنم ۴ سالش بود گفتم آبجی برو تو گوش عمو بگو من کارش دارم بیاد تو آشپزخونه. اونم رفت گفت و عموم اومد داداشم هم اومد.. منو داداشم به عموم گفتیم قضیه چیه. عموم گفت چرا بابات قبول کرد یه آدم تحصیلکرده را رد کنه و یکی که کارگر کارخونه هست را قبول کنه .عموم تعجب کرده بود از اینکار بابام .. بابام را صداش کرد اومد آشپزخونه و گفت برادر این چه کاریه . اون پسر آینده داره ولی این تا آخر عمرش کارگر خواهد بود و هیچ ترقی نمیتونه بکنه. .. بابای منم لجباز بود خیلی گفت نخیر من دختر به کسی نمیدم که باباش معتاده و مادرش قالیچه میبافه خرج شکم بچهاش را میده و حتی پول ندارند انگشتر بخرن ،دختر منو نشون کنن برای پسرشون. ولی اینا تو روستا زمین دارن و املاک دارن وووو وضعشون خوبه. عموم هم گفت متاسفانه همه‌چیز را توی پول میبینی ؟؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی چه ویژگی هایی بعد ازدواج تغییر نمیکنه؟ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
شاملو تو یکی از نامه‌هاش به آیدا میگه:«من با تو، انسانی را که هرگز در زندگیِ خود نیافته بودم، پیدا کردم»و چقدر قشنگه یکی بیاد تو زندگیت که حس کنی کلِ عمرش، دنبالِ آدمی شبیه تو بوده ... @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده می‌شد. ابوالفضل مرتب
آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس می‌کرد :«ما اهل هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید. تپش‌های قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه‌ام حس می‌کردم و این قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگ‌هایم بند آمد. مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و می‌شنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری می‌خواند، سیدحسن سینه‌اش را به زمین فشار می‌داد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو می‌رفت. قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟» تمام استخوان‌های تنم می‌لرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لب‌هایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم. دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه می‌کردم و می‌شنیدم سیدحسن برای نجاتم گریه می‌کند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد. پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی‌آنکه ناله‌ای بزند، جان داد. دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی‌آمد و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. پاک سیدحسن کنار پیکرش می‌رفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره می‌زد :«حرف می‌زنی یا سر تو هم ببرم؟» دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند و من روی زمین در آغوش خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد :«جمع کن بریم، الان ارتش می‌رسه!» سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد :«این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!» با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید :«خود !» و او می‌خواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد :«این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟» و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشین‌شان می‌رفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به حس کردم اعجاز کسی آن‌ها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند. ماشین‌شان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود برده‌اند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم. کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی می‌دیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم می‌کشد. هنوز نفسی برایش مانده و می‌خواست دست من را بگیرد که پیکر بی‌جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم. سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش می‌لرزید. یک چشمش به پیکر بی‌سر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن شد که دستانم را می‌بوسید و زیر لب برایم نوحه می‌خواند. هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگ‌های بدنم از وحشت می‌لرزید. مصیبت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند می‌شد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند. اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمی‌کردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پای‌مان زانو زد. مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم. مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه می‌زد و من باور نمی‌کردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید. نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور می‌کرد چه دیده‌ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده می‌شد و هرلحظه ممکن بود دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمی‌دانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و می‌دیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهایی‌اش آتش گرفت... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
یک روزهایی را باید اختصاص داد به بی خیالی... نه به دغدغه ای فکر کرد نه غصه ای خورد نه نگرانِ چیزی بود. یک روزهایی را باید از تویِ تقویمِ دنیا بیرون کشید و برایِ خود زندگی کرد... @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅هر فردی ممکنه در یک سنی تصمیم به ازدواج بگیره، زندگی و آینده خودش رو با فرد دیگری شریک بشه، این تصمیم بزرگ براساس باورها و انتظارات هر فردی با فرد دیگه فرق میکنه.... 📌اینکه هر کسی چه معیارها و ملاک‌هایی رو در نظر میگیره کاملا بسته به اولویت افراد داره... ✅دخترا و پسرای جوون باید دقت داشته باشن معیارها و ملاک‌های درست رو از طریق آموزش‌ها و مشاوره‌های پیش از ازدواج یاد بگیرن تا در انتخاب طرف مقابل دچار اشتباه نشن چرا که یک انتخاب اشتباه براساس معیار غلط میتونه منجر به شکست بشه.... ✍ به نظر شما چه معیارهای درست و یا نادرست دیگه‌ای رو میتونیم به این موارد اضافه کنیم؟؟ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
چه کسی گفته زمان طلاست؟ من مزه مزه‌اش کردم... زمان عین الکل است... ثانیه ثانیه می سوزاند و می‌رود در عمق وجودت مست مست که شدی چشم هایت را باز میکنی و میبینی عمرت گذشته و تو ماندی و خماری از دست رفتن یه عمر... @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو اگه مراقب خودت نباشی، مادر و همسر و فرزند خوبی هم نمی‌تونی باشی. پیشنهاد می کنم: 🔹برای کارها از اطرافیانت کمک بخواه 🔹درباره‌ی احساسات و هیجانات با اطرافیان حرف بزن و گاهی برای کودکت با زبان ساده توضیح بده که تو چه شرایطی هستی. 🔹پیاده‌روی یا یوگا کن و اگر می‌تونی حتما یک ورزش رو بطور مستمر انجام بده. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅نامزدی یکی از مراحل مهم زندگیه که دو نفر فرصت دارن همدیگرو بهتر بشناسن، ارزش‌ها و اهداف زندگی مشترک‌شون رو با هم سازگار کنن و برای آینده مشترک آماده بشن. 📌 این دوره میتونه یکی از شیرین‌ترین و حساس‌ترین دوره‌های زندگی زوجین باشه. ✅شیرین از این جهت که فرصتیه برای آمادگی برای زندگی مشترک و یادگیری درباره همدیگه و حساس از این جهت که دختر و پسر باید حواسشون باشه کار رو تموم شده ندونن و با این حساب که هنوز با طرف مقابل تو آشنایی هستن این مرحله رو به آرامی و قدم به قدم پیش ببرن.... ✍به نظرتون چه چارچوب‌هایی باید تو دوره نامزدی رعایت بشه🌸🌱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
آرزوهات رو فقط به خدای ابراهیم بگو، خواسته تو از گلستان کردن آتش که سخت تر نیست..🤍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
اما شیخ این مکتب چه زیبا فرموده‌: که اگر خدا، خیرِ کسی را بخواهد؛ محبت حسین‌بن‌علی‌علیه‌السلام را در قلبش می‌اندازد..🌱 @vlog_ir
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
قسمت۳ بابام هم که دید جوابی نداره به عموم بده به من توپید و گفت کور خوندی بزارم زن اون الدنگ بشی و یه کشیده محکم زد تو گوشم.. منم زدم زیر گریه و گفتم اصلا برید هر کاری دوست دارید بکنید.. جالب اینکه خانواده خواستگاره فکر کرده بودند که من بخاطر کم بودن مهریه دارم گریه میکنم یعنی اینقدر اعتماد به نفس داشتن که یک درصدم احتمال ندادن که من مخالف ازدواج باشم. مهریه من شد سه دانگ خونه توی روستا و سه دانگ زمین توی روستا و ۴۵ عدد سکه.. که اونروز مبلغ کل میشد دو میلیون که این مهریه من مثل توپ صدا کرد توی فامیل. توی روستای خودمون هنوز کسی به این مبلغ مهریه نگرفته بود. منم که کل پسرای روستا منو میخواستن همشون بادشون مثل بادبادک خوابید با خبر ازدواجم. من تعریف از خودم نباشه دختر زیبایی بودم که هر کجا میرفتم امکان اینکه خواستگاری پیدا نکنم نبود. همه استایل و قد و سفید پوستم همه نرمال بود.. از فردای روز مهر برون رفتیم آزمایش خون و خرید بازار. اونروزا برای خرید بازار چند نفرو میبردن دنبال خودشون. از طرف ما خالم بود و منو مامان و بابام و یه خانم فامیل که دوست مامانم بود و کمی مسن بود. از طرف داماد هم پدر و مادرش بودن که پیر بودن اونا با بردارش و خانمش و دوتا خواهراش بودن.. برای حلقه خریدن داستانی داشتیم من یه حلقه انتخاب کردم ۵۰ هزار تومن که فوق العاده گرون بود ولی خالم و مامانم گفتن کمی مراعات کنم. منم که مثل بره بودم وقتی مامانم حرفی میزد جرات نمیکردم نه بگم بخاطر همین یه حلقه سبک‌تر برداشتم ۲۲ هزار تومن و داماد حلقه برداشت ۳۴ هزار تومن . https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتار زشت اونم تو مهمونی😑‼️ . . تاحالا شده مهمون بخواد بیاد خونتون اما نه زنگی بزنه نه هماهنگی ای انجام بده ؟؟🤷🏻‍♀️ شده مهمون بیاد و هی راجب چیدمان خونه ت اظهار نظر کنه ؟🤔 یا اینکه بره توی سینک ظرفشوییت دست و روشو بشوره و وضو بگیره 😕 اونی که میره تو آشپزخونه و یهو در یخچالت و باز میکنه چطور 😩 آخه یکی نیست بگه دوست عزیز شاید سر بریده تو یخچالمون داشته باشیمممم❌❌❌ . یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
بهترین روش و تایم نگهداری برنج پخته، در یخچال و فریزر برای جلوگیری از مسمومیت 🤔 😄سعی کنید برنج پخته شده را بیشتر از 2 ساعت در دمای محیط قرار ندهید، چرا که امکان تغییر در بافت و بو وجود دارد و چنین برنجی احتمال بروز مسمومیت را افزایش می‌دهد. 💙برنجی که به خوبی پخته شده و در ظروف دربدار یا کیسه های کاملاً بسته نگهداری شده به مدت 4-3 روز در یخچال قابل نگهداری است. 💛برای افزایش ماندگاری برنج می‌توانید پس از سرد کردن آن را در ظروف دربدار یا کیسه های مخصوص فریزر ریخته و حداکثر تا 4-3 ماه فریز کنید. پس از این مدت حتما برنج های مانده در فریزر را دور بریزید 💙اگر برنجی را از فریزر و یخچال خارج و گرم کردید باقیمانده آن را دور بریزید و هرگز مجددا از آن استفاده نکنید @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اینجوری بچه رو از پوشک بگیرین🔺 👈 بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ، ۲ تا ۴ سالگی است. 🌟 نکته مهم این است که معمولا دختر‌ها راحت‌تر از پسرها از پوشک گرفته می‌شوند، راه می‌افتند، زبان باز می‌کنند و... . پس پسر دارها نگران نباشند. ✴️ اولین مسئله از پوشک گرفتن بچه ها این است که زمان انتخابی هرگز دو تا نشود. ❌ یعنی یک دفعه تصمیم نگیریم که فرآیند از پوشک گرفتن را شروع کنیم و بچه را باز بگذاریم، بعد مثلا یادمان بیفتد که قرار بود به سفری برویم و دوباره بچه را پوشک کنیم! یکبار زمان مناسب را انتخاب کنیم، بسم الله بگوییم و با ذهنیت اینکه قرار است همه خانه نجس شود، کار را شروع کنیم. برای اینکار زمانی انتخاب کنیم که می‌دانیم ۱۰ - ۱۵ روز خانه هستیم و مهمانی و سفر و ... نمی‌رویم. اگر همه چیز رعایت شود این دوران خیلی راحت طی می‌شود. ✴️ دومین مسئله این است که از تهدید و تنبیه و تحقیر بچه در این فرآیند به شدت خودداری کنیم. - صحبت‌های «دکتر سعید عزیزی» یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌🦋راه های ساده برای بهبود انرژی🦋 ⬅️سالم خوری ⬅پیاده روی ⬅️چرت زدن ⬅خوردن صبحانه ⬅️خندیدن حتی مصنوعی ⬅نوشیدن آب بیشتر ⬅️مصرف نان کامل و فیبر ⬅میان وعده سالم @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اینجوری بچه رو از پوشک بگیرین🔺 👈 بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ، ۲ تا ۴ سالگی است. 🌟 نکته مهم این است که معمولا دختر‌ها راحت‌تر از پسرها از پوشک گرفته می‌شوند، راه می‌افتند، زبان باز می‌کنند و... . پس پسر دارها نگران نباشند. ✴️ اولین مسئله از پوشک گرفتن بچه ها این است که زمان انتخابی هرگز دو تا نشود. ❌ یعنی یک دفعه تصمیم نگیریم که فرآیند از پوشک گرفتن را شروع کنیم و بچه را باز بگذاریم، بعد مثلا یادمان بیفتد که قرار بود به سفری برویم و دوباره بچه را پوشک کنیم! یکبار زمان مناسب را انتخاب کنیم، بسم الله بگوییم و با ذهنیت اینکه قرار است همه خانه نجس شود، کار را شروع کنیم. برای اینکار زمانی انتخاب کنیم که می‌دانیم ۱۰ - ۱۵ روز خانه هستیم و مهمانی و سفر و ... نمی‌رویم. اگر همه چیز رعایت شود این دوران خیلی راحت طی می‌شود. ✴️ دومین مسئله این است که از تهدید و تنبیه و تحقیر بچه در این فرآیند به شدت خودداری کنیم. - صحبت‌های «دکتر سعید عزیزی» یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌🌸رزماری و تقویت مو🌸 🌹رزماری یک گیاه قدرتمند برای تقویت و رشد مو هست. استفاده از این گیاه نه تنها از ریزش مو ها جلوگیری میکنه، بلکه باعث رشد قابل توجه مو میشه. همچنین سموم نشسته روی پوست سر رو از بین میبره. نوشیدن چای رزماری میتونه تا حدی این تاثیرات رو داشته باشه، ولی بهترین روش برای استفاده حداکثر از خواص این گیاه برای تقویت و رشد مو استفاده از روغن رزماری هست که با ماساژ دادنش روی پوست سر میتونید از خواصش بهره ببرید.💞 @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اینجوری بچه رو از پوشک بگیرین🔺 👈 بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ، ۲ تا ۴ سالگی است. 🌟 نکته مهم این است که معمولا دختر‌ها راحت‌تر از پسرها از پوشک گرفته می‌شوند، راه می‌افتند، زبان باز می‌کنند و... . پس پسر دارها نگران نباشند. ✴️ اولین مسئله از پوشک گرفتن بچه ها این است که زمان انتخابی هرگز دو تا نشود. ❌ یعنی یک دفعه تصمیم نگیریم که فرآیند از پوشک گرفتن را شروع کنیم و بچه را باز بگذاریم، بعد مثلا یادمان بیفتد که قرار بود به سفری برویم و دوباره بچه را پوشک کنیم! یکبار زمان مناسب را انتخاب کنیم، بسم الله بگوییم و با ذهنیت اینکه قرار است همه خانه نجس شود، کار را شروع کنیم. برای اینکار زمانی انتخاب کنیم که می‌دانیم ۱۰ - ۱۵ روز خانه هستیم و مهمانی و سفر و ... نمی‌رویم. اگر همه چیز رعایت شود این دوران خیلی راحت طی می‌شود. ✴️ دومین مسئله این است که از تهدید و تنبیه و تحقیر بچه در این فرآیند به شدت خودداری کنیم. - صحبت‌های «دکتر سعید عزیزی» یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌💫شاید از نظر شما رنگِ‌زرد به دلیل‌هیجان و انرژی‌زیادی‌که دارد برای‌لباس‌جالب نباشد، اما با یک مرتبــــه امتحان‌متوجه می‌شوید تصورتان‌اشتباه‌است زرد کاملاً انرژی‌بخش‌است، امتحان‌کنید💫 @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اینجوری بچه رو از پوشک بگیرین🔺 👈 بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ، ۲ تا ۴ سالگی است. 🌟 نکته مهم این است که معمولا دختر‌ها راحت‌تر از پسرها از پوشک گرفته می‌شوند، راه می‌افتند، زبان باز می‌کنند و... . پس پسر دارها نگران نباشند. ✴️ اولین مسئله از پوشک گرفتن بچه ها این است که زمان انتخابی هرگز دو تا نشود. ❌ یعنی یک دفعه تصمیم نگیریم که فرآیند از پوشک گرفتن را شروع کنیم و بچه را باز بگذاریم، بعد مثلا یادمان بیفتد که قرار بود به سفری برویم و دوباره بچه را پوشک کنیم! یکبار زمان مناسب را انتخاب کنیم، بسم الله بگوییم و با ذهنیت اینکه قرار است همه خانه نجس شود، کار را شروع کنیم. برای اینکار زمانی انتخاب کنیم که می‌دانیم ۱۰ - ۱۵ روز خانه هستیم و مهمانی و سفر و ... نمی‌رویم. اگر همه چیز رعایت شود این دوران خیلی راحت طی می‌شود. ✴️ دومین مسئله این است که از تهدید و تنبیه و تحقیر بچه در این فرآیند به شدت خودداری کنیم. - صحبت‌های «دکتر سعید عزیزی» یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-وَلَا یَحزُنکَ قَولُهُم اِنَّ العِزَّةَ لِله جَمیعًا هُوَ السَّمیعُ العَلِیمُ.. +نگذار حرف‌هایشان ناراحتت کند که عزت دست خداست و خدا به همه چیز آگاه است..🤍🌱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-امیرالمومنین‌علیه‌السلام: چه بسا! از جایی که به آن امیدی نیست، به انسان خیر میرسد..✨ @vlog_ir
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
قسمت۴ من تعریف از خودم نباشه دختر زیبایی بودم که هر کجا میرفتم امکان اینکه خواستگاری پیدا نکنم نبود. همه استایل و قد و سفید پوستم همه نرمال بود.. از فردای روز مهر برون رفتیم آزمایش خون و خرید بازار. اونروزا برای خرید بازار چند نفرو میبردن دنبال خودشون. از طرف ما خالم بود و منو مامان و بابام و یه خانم فامیل که دوست مامانم بود و کمی مسن بود. از طرف داماد هم پدر و مادرش بودن که پیر بودن اونا با بردارش و خانمش و دوتا خواهراش بودن.. برای حلقه خریدن داستانی داشتیم من یه حلقه انتخاب کردم ۵۰ هزار تومن که فوق العاده گرون بود ولی خالم و مامانم گفتن کمی مراعات کنم. منم که مثل بره بودم وقتی مامانم حرفی میزد جرات نمیکردم نه بگم بخاطر همین یه حلقه سبک‌تر برداشتم ۲۲ هزار تومن و داماد حلقه برداشت ۳۴ هزار تومن . یه سرویس طلا برداشتم خیلی توپر و بزرگ (البته من از لج اینکارا میکردم. داشتم لج اینکه بابام نزاشت زن پسر مورد علاقم بشم را تلافی میکردم) یهو دیدم مادر داماد تا منو تنها گیر آورد تو بازار گفت سرویس طلات سنگین شد و شمام باید برای داماد یه شمایل طلای بزرگ بخرید براش. منم بچع بودم واقعا ،دویدم پیش بابام و گفتم بابا مادرش اینطوری بهم گفت.‌ بابام هم گفت عیبی نداره بگه . مگه هر چی اونا میگن باید همون بشه.. و نخرید و دل من خنک شد. تا اینکه رفتیم برای لوازم آرایش خریدن من سشوار میخواستم زن داداشش ( جاریم) از حسودی نزاشت بخرم و بسیار حسودی می‌کرد جاریم بهم چون خیلی خیلیییییی بهش سر بودم. ولی جاریم برای داماد همه چی خرید . وقتی اومدیم خونه هم لوازم عروس هم لوازم داماد را آوردیم خونه ما . بابام سر صبر باز کرد و گفت داماد کرم برای چی میخواد؟ کرم و ادکلن و پاشنه کش و پرز گیر و ماشین صورت تراش را از روی لوازم داماد کنار گذاشت و زنگ زد خونه برادر داماد و گفت گوشی بده به خود داماد و بهش گفت فردا میای اینا را میبری خودت پس میدی و پولش را برای من میاری.... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
🟡درست زندگی کردن و لذت بردن از زندگی یه هنره که افراد کمی این هنر رو بلدن، افرادی که جز حسرت خوردن برای گذشته و انتظار کشیدن برای آینده کار دیگه‌ای بلد نیستن! کی میخوان از زندگی لذت ببرن؟ زندگی در لحظه اکنون زیباست. 📌هر چیزی رو میخریم که با اونها راحت زندگی کنیم اما حواسمون پرت میشه و اونقدر میخریم و میچینیم که دیگه نگهبان و خدمتکار اشیایی که خریدیم میشیم. ✅به جای اینکه امکاناتی که داریم رو به خدمت بگیریم ، تمام وقتمان رو برای نگهداری و تمیز کردن و ... اونها صرف میکنیم. ✳️ در لحظه زندگی کنید و تا تمام نشده، زندگی رو مصرفش کنید... یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir