#به_وقت_عاشقی
-وَ تَوَکَّل عَلَی الحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ
وَ سَبِّح بِحَمدِهِ..
+و تو بر خدایِ زندهیِ ابدی که هرگز
نمیرد توکل کن
و به ستایش ذاتِ او وی را تسبیح گو..🤍
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-میگفت..
انشاءاللّٰه صابر باشید،
هر وقت در تنگنا قرار گرفتید
خدا کمکتان میکند
خدا غفور است
بزرگ است، صانع است
بیشتر از خودمان ما را دوست دارد
منتهی دوست دارد که ما
دعا کنیم تا خودمان بهره ببریم..
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از ج
سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.
جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخمها برایش کهنه نمیشد که دوباره چشمانش آتش گرفت.
هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدنمان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانهاش نشاند.
خودم نمیدانستم اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوریام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»
صورتم را در شانهاش فرو میکردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشکهایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.
رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته میشد.
میتوانستم تصور کنم #تکفیریهایی که حرم را با مدافعانش محاصره کردهاند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریدهاش را نبینم.
تا سحر گوشم به لالایی گلولهها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بیدریغ میبارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.
نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیشقدم شدم :«من نمیترسم مصطفی!»
از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لبهایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»
از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»
هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانهشان درد میکرد، هنوز وحشت #شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»
محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»
و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو!»
در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.
لبهایش آهسته تکان میخورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) میسپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و میترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.
در برابر نگاهم میرفت و دامن #عشقش به پای صبوریام میپیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
میدانستم رفتن #امام_حسین (علیهالسلام) را به چشم دیده و با هقهق گریه به همان لحظه قسمش میدادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.
مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان میخواستند در را باز کنند و باور نمیکردم تسلیم تکفیریها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
دلِ خود چون به سرِ زلف تو دیدم گفتم
ای خوش آن دم که پریشان به پریشان برسد..
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
🔰 اگر مادرش اینطوریه، با دخترش ازدواج نکن
🔻 دختر پسرهایی که میخواهید ازدواج کنید آیا مهربانی و ابراز مهربانی را بلد هستید؟
میگم چرا او اینجوری است؟ میگوید نگاه به ریختش نکن، یک قلب مهربانی دارد، ظاهر نمیکند.
به او میگویم تو چرا اینجوری هستی؟ چرا مهربونی نمیکنی؟
میگوید من بلد نیستم حاج آقا، من مهربانیم رو جور دیگری ابراز میکنم.
🔹️ به خاطر همین من به خیلی از خانمها و آقایان میگویم با کسی ازدواج کنید که در خانوادهشان مهربانی موج بزند. اگر مادرش غُد بود، از آن خانه نه پسر و نه دختر بگیر. اگر پدرش آدم مغروری بود، از آن خانه هم دختر و پسر نگیر.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
ترفند برجسته کردن لب
کپسول ویتامین E:
یک کپسول ویتامین E را برداشته و با یک سوزن آن را سوراخ کنید و یا به هر روش دیگری کپسول را باز کرده و محتویات درون آن را روی لبها و اطراف دهان بمالید. این کار را شب قبل از خواب انجام داده و بگذارید تا صبح ویتامین E بر روی لبهایتان بماند. صبح وقتی لبها را بشویید متوجه خواهید شد که لبهای شما به طرز جالبی برآمده و برجسته به نظر خواهند رسید.
@vlog_ir
#سرگذشت_زندگی_اعضا
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
قسمت۱۶
توی حیاط بابام گوشه حیاط خونش یه سوئیت کوچیک دو طبقه درست کرده بود. آخه گفته بودم خونه بابام فوق العاده بزرگ بود. این سوئیت دانشجویی بود. یه طبقه دوتا دانشجو پسر بودن طبقه پایینش هم یه آقایی بود که مسئول یه کارخانه فرش ماشینی بود از شمال اومده بود مجردی اونجا بود آخر هفته ها میرفت شهر خودشون پیش خانوادش.
مامانم شام درست کرد و به اون آقا هم گفت اومد و بعد شام زندگی منو براش گفت و گفت اینم دامادم هست و کار براش جور کن تو شرکت خودتون. اون بنده خدا هم توی رودروایسی گفت باشه چه کاری بلده. مامانم رو کرد به همسرم که خودت بگو چکاری بلدی.اونم گفت بوبین پیچی بلده. بوبین راحتترین کار توی شرکت فرش هست.. اونم گفت باشه از فردا بیا شرکت معرفیت کنم و از اون یکی هفته هم بیای کارت شروع کنی.
من خیلی خوشحال بودم که یه کار پیدا کرده. همسرم فرداش که میره شرکت به اون آقا میگه میشه به جای اول اون هفته اول ماه بیام سرکار.. کلا چون آدم تنبلی بود یه روزم براش یه روز بود که زمان بخره و دیرتر بره سرکار. اونم قبول میکنه..
تو این فاصله هم هر روز میومد دنبال من که بریم خونه پیدا کنیم برای اجاره و بریم سر زندگیمون.. البته تمام اینکارا دور از چشم آقا جونم بود. مامانم فقط در جریان بود. یه آشناهای خود همسرم یه زیر زمین داشتن کمی جاش دور افتاده بود..ولی چون قبول کرده بود بدون پول پیش خونه بهمون بده و فقط ماهی ده هزار تومن کرایه بگیره منم قبول کردم بریم اونجا. تا وسایلمون را بردیم و همسرم رفت سرکار . یه موتور هم همسرم قسطی خرید. ولی بعد مدت ۷ الی ۸ ماه که کار کرد بهش گفته بودن باید کمک بافنده بری وایسی. اونم چون کمک بافنده سختتر از بوبین پیچی بود اصلا نرفت و حاضر شد دوباره بیکار بشه ولی نره کمک بافنده بشه و دوباره دربدری ما و بیکاری و بی پولی ما شروع شد.. وقتی صاحب خونه فهمید گفت بیا دنبال من روزا داریم یه حسینیه میسازیم کمک کن و حقوق هم بگیر مثل بقیه.. صاحب خونمون یه حاجی و حاج خانم بودن خیلی مسلمون و خوب بودن.. اونجام همسرم دو روز رفت و دیگه نرفت. چون اصل کارش درست نبود و تنبل بود.. جالب اینجا بود که مادرش و خودش هم خودشون را ارباب اون روستا میدونستن و چقدر خودشون را بالا حساب میکردن
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری #قسمت۱
چکار کنم بچهم نمازخون بشه؟
#ادامه_دارد
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
این 5️⃣تا ترفند خانه داری رو محاله که بلد بوده باشی🌿⭐️
❤️اگه غذاتون شور شده یک یا دو ق غ نوشابه بریزید یا یه سیب زمینی و دو تکه
کنید و بندازید داخل غذا
❤️اگه غذاتون ترش شده یه تکه نبات یا مقداری شکر بریزید یا دو ق م جوش شیرین
💚اگه غذاتون تلخ شده مخلوط زعفران دم کرده و شکر بریزید
💜اگه گوشتتون دیر پزه یه قاشق استیل بندازید داخل خورشت
💙اگه برنج تون زیادی رو حرارت مونده و شفته شده یه مقدار آبلیمو اضافه کنید ،برنج و آبکش کنید کمی حرارت زیاد
باشه و حتما روغن داغ بریزد روی برنج
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری #قسمت۲
چکار کنم بچهم نمازخون بشه؟
#ادامه_دارد
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
حسین زحمتکش یه شعر داره که میگه :
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست
درد دارد خوردن زخم از نمک پرورده ای !🌱💛
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری #قسمت۳وآخر
چکار کنم بچهم نمازخون بشه؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
افزایش رشد ابرو
با استفاده از یک توپ پنبهای مقداری از روغن کرچک را بر روی ابروها بمالید و به مدت ۲ تا ۳ دقیقه آن را با انگشت روی ابرو ماساژ دهید-
بهتر است این کار را قبل از خواب انجام دهید تا روغن مدت بیشتری روی ابروها باقی بماند-
سپس آن را با آب گرم شستوشو دهید.
با استفاده مداوم از این روغن شاهد رشد سریع ابرو در یک هفته باشید.-
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی
«پیراشکی لقمه ای بدون فر و همزن 🍩🥯🥐»
مواد لازم برای 🍩🥯خوشمزه 🤌:
تخم مرغ دو عدد
ماست یک لیوان
بکینگ پودر دو قاشق چایخوری
وانیل نصف قاشق چایخوری
پودر نارگیل ۴ قاشق غذاخوری
آرد یک لیوان
شکر یک لیوان🍫🍓
.
«این پیراشکی تو ۲۰ دقیقه آماده میشه و خیلی خیلی خوش طعم و جذاب حتما امتحانش کنید و این پست برای پیراشکی دوست ها بفرستید 🍫🍓🍩»
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
خیلی طول کشید ولی بالاخره فهمیدم که:
تو هر چقدر محبت کنی،
آدمِ نمک نشناس نمیفهمه...
هر چقدر مراقب باشی،
آدم خیانتکار کار خودشو میکنه...
هر چقدر عاشق باشی و برای نگه داشتنش تلاش کنی،
کسی که بخواد بره میره...
پس خودتو برای هیچ کدوم اینا خسته نکن...
بحثِ ذاته...ذات
@vlog_ir
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خلاقیت #ایده
با یه ۶ ضلعی دفتر خاطرات برای خودت درست کن
این کار با کاغذ هستش دیدم ایده خوبیه برای داشتن دفتر خاطرات یا کادویی بدی ، به جای کاغذ از پارچه دلخواهت که ماندگاری شم بیشتره میشه درست کرد . اندازه ضلع هاشو هر اندازه که خواستی بزن ، این اندازه ضلعش ۹ سانت
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
من هم روزگاری فکر میکردم عشق همه چیز را حل میکند. بعدها فهمیدم عشق به احترام بند است.احترام به شعور، به شخصیت، به محبت، به زمان و به علاقهمندیهای کسی که دوستش داری.عشق بدون احترام شاید ایجاد شود، اما دوام نمیآورد...🌱💛
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانه_داری #ترفند
شک نکن😲😲😲😲
که این ترفندا کلی کاربردی😍😍😍
.
.
✅یخ گوشت سریع با این روش باز میشه
✅برای اولویه از آب مرغ گمی بریزین چون این آب خوش طعم میشه
✅برای تخم مرغ اون و تو پلاستیک بندازین
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
خوب است که در شرایط سخت،
حرفی زده نشود؛ نه سیاه، نه سفید.
کلام، نقره است و سکوت، طلا ...🌱💛
@vlog_ir
من چقدر به خودم ظلم کردم!
جاهایی که اجازهی ورود آدمهای سمی رو به زندگیام دادم!
جاهایی که دلم شکست،
غمگین شدم ولی بغضم رو قورت دادم و سکوت کردم.
جاهایی که کسی را دوست داشتم ولی
دوست داشته نشدم
و برای موندن آدمها اصرار کردم!
من چقدر به خودم ظلم کردم
خدای من! چقدر...!
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی خودمان را به اندازه کافی دوست داشته باشیم، میتوانیم به راحتی به درخواست غیرمنطقی دیگران بگوییم نه ؛ آنوقت دیوانهوار سعی نخواهیم کرد همه را راضی نگه داریم.
@vlog_ir
#سیاست_زنانه
زنان محبوب و جذاب، به خودشان احساس خوبی دارند. «گرانت» معتقد است در مرحله ی اول، زنان باید احساسات منفی را که به خودشان دارند بشناسند.
👈احساسات منفی در عمق ضمیر ناخودآگاه یک زن، دفن و موجب می شود که او، احساس کند نمی تواند رابطه ی خوبی با همسر و جنس مخالف داشته باشد.
👈رایج ترین احساسات منفی درباره ی خود عبارت اند از: احساس بی ارزشی ،محبوب نبودن و عجیب و زشت بودن که زنان با داشتن این احساسات منفی درباره ی خود، یک دیوار دفاعی در اطراف خویش ایجاد میکنند که به همسرشان اجازه نمی دهد به آن ها نزدیک شود و به این ترتیب، از ایجاد یک رابطه ی صمیمی تا حدودی خود را محروم می کنند
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
چه زیبا نوشته بود؛
هر چشمی به اندازه ای که تورا دوست دارد زیبا می بیند؛
پس آدمیو انتخاب کن که وقتی با چشم اون به خودت نگاه میکنی خودتو بیشتر دوست داشته باشی…🌱💛
@vlog_ir
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نزار قباني یه نصیحت پدرانه ی
فوق العاده میکنه و میگه:
«تا زمانی که از عمق دوست داشتن طرف مقابلت مطمئن نشدی، عمیقانه دوست نداشته باش! چرا که عمق عشق امروز، همان عمق زخم فردای توست...» و چقدر درسته!
@vlog_ir
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا