صبحانه ارده و شیره بخورید
🍃ازبین برنده زخم های چرکی
تسکین دهنده درد
درمانگر اختلالات کبد و کلیه ای
ازبین برنده استخوان درد و درد مفاصل
وگرم کننده بدن در فصل سرماست.
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رشد سریع مو
🍃شنبلیله رو چرخ کرده ، آب آنو صاف و شب هنگام به سر بمالین این عمل روهفتهای چند مرتبه تکرار کنین فایده ی اون
⭕️شوره
⭕️چربی
⭕️خارش
⭕️موخوره
⭕️کم مویی
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آداب_معاشرت
تاحالا شده مهمونتون از این کارا...
انجام بده اما ندونید چیکار کنید؟
من که باشم همون موقع میگم عزیزم فکر می کنم لباس بیرون کمی آلودگی با خودش داشته باشه، بیایید من بهتون لباس مناسب منزل بدم که هم راحت باشید هم آلودگی ها انتقال پیدا نکنن👌👌👌😎🥰
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
کدو حلوایی
🍃کدو حلوایی سینه را نرم،دفع اخلاط و سرفه را آسان میسازد
🍃اگرپس از سرماخوردگی همچنان سرفه میکنید،سینهتان خس خس میکند
🍃کدوی پخته بخوريد چون باعث نرم شدن مجاری هوا وتنفس ميشود
@vlog_ir
وقتی به خودم اومد دوستم هوووم شده بود❌🔞
شش ماه بعد بالاخره خبر دادند که نسترن رو دست.گیر کردند برای شناسایی مادر خودش و پدر شوهر مادر شوهرش رفته بودند و تایید کرده بودند که آره اونه اما این نسترن کجا و اون نسترن کجا !!!!!
میگفتند آنقدر تغییر کرده بود که انگاری گدای سر چهار راه بوده و انگار نه انگار که زن همچین آدم پولداری بوده میگفتند اعتیاد داشته و آنقدر زیاد مصرف میکرده که اینجوری شده باورش برام خیلی خیلی سخت بود که یه زن تو شش ماه بخواد اینجوری خودش رو نابود کنه ......
وقتی گرفته بودنش تو شرایط خیلی بدی بوده که مشخص شد بچه اش رو روز قبل از دست داده و سقط کرده بوده چون خون ریزی شدیدی داشته برای همین بی رنگ و بی جون بوده آزمایش هاش مشکوک به بیماری ایدز بوده و برای همین همه ازش میترسیدن( خانواده خودش منظور هست)مادر شوهر پدر شوهرش گفته بودند که ما قصاص میخوایم و به هیچ عنوان نمیخوایم ببخشیم و همون جوری که جون بچمون رو گرفته جونش رو میگیریم...
مادر بدبختش اومد التماس و گریه زاری که یهو مادر شوهرش گفت : زنده بمونه که چی حاج خانوم این دختر میشه برات ؟؟؟؟؟؟ از این برات بچه درمیاد ؟!!!میخوای چکارش کنی اینو زنده بمونه که آبرو ریزی کنه و همین یه کم آبرویی که داری و ببره و روت نشه تو کوچه و خیابون سرت رو بلند کنی ؟!!!!
اون بدبخت هم حق داشت مادر بود و نمیتونست تحمل کنه که ببینه بچه اش رو میبرن اون بالا با وجود اینکه حق با اینا بود.......
دیگه خود نسترن هم میدونست چی در انتظارش هست و اقرار کرده بود به کارایی که کرده بود و توضیح داده بود که چه جوری و چرا شوهر بدبختش رو کشته بود......
دلیل خاصی نداشته یعنی نه بحثی داشتند نه دعوایی کرده بودند میگفت همین جوری بدون دلیل کارش رو انجام داده و اعصابش رو خورد میکرده ازش پرسیده بودند که اون زمان هم چیزی مصرف میکرده یا نه که گفته بود نه......
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
بی تو
حتی باران هم
بوی تشنگی می دهد
گـاهــــی لال مـــی شود آدم …
حـرف دارد ؛ ولـــی …
کلمه نـدارد … !!!
@vlog_ir
#به_وقت_عاشقی
نه هر مخاطبُ هر حرفُ هر حدیث
خوش است..
که جُز تو با دِگرم نیست ذوقِ
گفت و شنود..
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-میگفت..
ياد خدا را فراموش نکنيد و مرتب
بسم الله بگوييد و با ياد خدا،
ذکر خدا خيلي از مطالب حل مي شود..🤍
-شهیدابراهیمهمت-
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"زندگی تلخ فریبا"
عاشقانه ای برای زندگی
"زندگی تلخ فریبا"
لج منو داره ! فرحنازم میخندید و میگفت : بنده خدا فکر میکنه چون سنت پایینه سر و زبون نداری خبر نداره چقدر زبون دراز و لجبازی !
خانواده سالار همون روز اعلام کردن که نمیخوان مدت زمان مراسم نامزدی و عقد طولانی بشه و میخواستن سریع کارا رو تموم کنن و ما رو بفرستن خونه ی بخت ، بابامم که به قول خودش شانس در خونشو زده بود و سالار پسر درس خونده و کاری بود مخالفتی با این موضوع نکرد .
یک هفته از روز خواستگاری گذشته بود تنها چیزی که باعث شده بود به سالار دل خوش کنم تیپ و قیافش بود ، سالار پسر شیطونی بود همیشه دنبال یه فرصت میگشت که منو تنها گیر بیاره و بهم دست بزنه چیزی که تو این یک هفته خوب فهمیده بودم
- سالار خیلی به قیافه و تیپ زن اهمیت میداد ، اصلا از اون دسته مردایی نبود که بخواد به زنش سخت گیری کنه چه لباسی بپوشه یا آرایش نکنه ، اتفاقاً به زنایی که اهل آرایش و به خودشون رسیدن
نبودن میگفت اُمل ! خداروشکر منم قیافه ی بدی نداشتم ، شهینم به همین که از نظر ظاهر من خیلی ازش سر بودم حسادت میکرد و همیشه دنبال حرف و حدیث و غیبت کردن پشت سرم بود .
یک ماهی که نامزد بودیم مثل برق و باد گذشت و ما یه مراسم گرفتیم و کل فامیل رو دعوت کردیم ، من تو این یک ماه فکر میکردم قراره خونه جدا اجاره کنیم اما بعد از عقد متوجه شدم قراره بریم خونه مامان سالار و تو یه اتاق زندگی کنیم ، وقتایی که حرف از خونه ی جدا میشد شهین اخماشو در هم میکشید و میگفت:
- فریبا سنی نداره چیز زیادی هم از زندگی زناشویی سرش نمیشه و نمیتونه به تنهایی یه زندگی رو اداره کنه ! اینجور مواقع دلم میخواست خفه اش کنم این زن عقده و بدجنسی تو وجودش رخنه کرده بود ...
مامان و فرحناز کلی وسایل جدید واسم دوختن ، و یه جهیزیه مختصرم برام تهیه کردن ...
شب عروسیم با گریه از خانوادم جدا شدم درسته از سالار بدم نمیومد ولی عاشقشم نبودم ..
کل مسیر که سوار یه پیکان سفید رنگ و تزئین شده بودیم سکوت کرده بودم ..
با صحنه ای که رو برو شدم چشمام چهار تا شد واقعاً نمیدونستم باید چی بگم ، ریز نگاهی به سالار کردم ولی انگار نه انگار یه حیاط کوچیک که وسطش یه حوض و گوشه ی حیاط سرویس بود با دو تا اتاق کوچیک و یه آشپز خونه که به زور میشد توش زندگی کرد ، اونشب چیزی نگفتم و تو دلم گفتم : اگه من فریبام عمرا بذارم سالار مدت زیادی اینجا بمونه ..
اون روزا رسم بود دو سه تا از بزرگای فامیل رو همراه عروس بفرستن تا با ... برگردن ، من چیزی از مسائل زناشویی سرم نمیشد اما سالار برعکس من انگار با هزار تا زن و دختر ...
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff