eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
21.8هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
12.3هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواظب انرژی هایی که ارسال میکنی باش بانوجان یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
«ما در انتظار حرفی ماندیم، که هیچ‌وقت زده نشد.» ‌ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی هم هست که باتو حرف نمیزند ، اما بسیار بیشتر از آنکه تصور کنی به تو فکر میکند ..🍃 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
«هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه‌ی مردم مزایای تو رو نداشته‌اند.» @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبول دارید؟؟؟ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
نوشته بود: «گیر کردیم بین ساعتی که نمیگذره و عمری که زود میگذره.» @vlog_ir
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایشالا لیاقت این رو داشته باشی که عشقِ پاک رو توی زندگیت تجربه کنی که آرام بخش ترین حسِ دنیاست...🌱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
و بالاخره شدی همون غریبه‌ای همه‌ی رازهاشو میدونم @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق یعنی می‌خوایش؛ اما نمی‌دونی چرا…‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و... با كلافگی گفتم : باشه نوری جان دستت درد نكنه الان ميام ، با اینکه شكمم گرسنه بود و حال و حوصله ی اينكه پاشم برم نهار بخورم رو نداشتم اما بخاطر اينكه غر های نوری جان به جونم نباشه رفتم و بعد از غذا همه وسايلو جمع كردم و كمكش دستي به سر و روی خونه كشيدم .. بعد از ظهر سالار وقتي پاشو از در خونه داخل گذاشت به محض ديدن من تعجب كرد و گفت : _تو كي اومدي ؟ _جواب دادم : همين سر صبح .. _گفت : مگه نرفته بودی که بمونی ؟ _رفتم ولی ديدم اونجا بدتر از آلونك توعه .. سالار دور و برشو پاييد و وقتي ديد نوری جان نيست قدمی سمتم برداشت و موهامو از توی صورتم كناز زد و گفت : وقتي تو هستی اين آلونك برام كاخ همايونيه ... دستشو پس زدم و گفتم : گوشم پره از اين حرفها .. _ خندید و گفت : بحث شد خونه آقات با كسی ؟ _ اخمامو در هم کشیدم و گفتم : نه برای چی ؟ _گفت : آخه اعصاب نداری ، داری حرصتو سر من خالي ميكنی.. دلم ميخواست داد بزنم و بگم حرص اصلی و درد اول و آخر من تویی و خيانتات و اين آلونك نه متری كه هر شب دارم توش نفس كم ميارم ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و... سالار منتظر جواب موند اما وقتی نگاه خيره منو كه طلبكارانه براندازش ميكردم ديد ، زیر لب غری زد و رفت سمت آشپزخونه ، منم رفتم توی اتاق و آرش كه مشغول بازی بود تماشا كردم... شب موقع خواب مثله هميشه سالار اومد پیشم به من و گفت : اذيت نكن ديگه گفتم : ها سالار چيه ؟فكر كردی حرفام يه روز تاريخ انقضا دارن ؟ با كف دست زدم تخت سينه اش و خودمو ازش فاصله دادم و گفتم : تا منو از این آلونك نبردی نزدیکم نیا خسته شدم از این شرایط منم والا بلا وقتی منو از اينجا بردی هر شب هر وقت خواستی در خدمتم غير از اين بفرما آرشو بغل كن و بخواب سالار سكوت كرد و فاصله گرفت منم اونقدر فكر كردم تا خوابم برد ‌.. صبح با صداي نوری جان كه ميگفت : شب مهمون دارم خواب بسه بيدار شدم با غرولند از اتاق زدم بیرون و گفتم : _نوری جان اگه بخت با من يار بود و تو اين خونه جفت تو زندگی نميكردم سر صبحی غراتو به جون كی ميزدی ؟ يكريز به كي دستور ميدادي ؟ يه خواب راحتو از كی حروم ميكردی؟ نوری جان نگاه پر از اكراهی بهم کرد و منم رفتم دستشويي .. تمام روز كمك حالش بودم و شستم و سابيدم غذا پختم ، نميخواستم از اون شهين عفريته كم بيارم ،اونقدر كار كردم كه فكر كردم كمرم خشك شده و بعيد ميدونستم كه بتونم سر پا بشم آماده شدم و منتظر موندم تا شهين خانوم تشريف فرما بشه ، سالارم همش نگاهم میکرد ، بنده خدا اين چند وقته خيلی حسرت كشيده بود ، اما دلم به حالش نميسوخت... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
آیا ما سزاوار بودیم تمام خیابان را در باران برویم و در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟ @vlog_ir