با غم بر دل نشسته راه افتادند...
حسن شروع به گریه کرد و گفت:
یعنی حتی شب ها هم نمیتوانیم
به مزار او سر بزنیم...؟!
حسین گفت: حتی شب ها؟
علیعلیهالسلام فرمود: حتی شب ها...
@vlog_ir
حتی سهم امیرالمؤمنین (ع)
و بچههایش در این دنیا،
گریه بر سر مزار فاطمه (س) نبود...💔
@vlog_ir
فاطمه ی من..!
گریه من از بیم است
بیم آنکه بعد از تو عمرم به درازا بکشد..💔
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و...
چارقدمو روی سرم انداختم و همونجور دست خالی كه اومده بودم ، دست خالی از خونه به سرعت زدم بيرون ..
با استری دو طرفمو نگاه كردم ، دعا ميكردم كه پيرزن رو ببينم و بهش بگم چی شده ، بهش بگم یه غریبه اومده تو خونت كه یه دفعه ياد عكس روی ديوارش افتادم که گفته بود پسرمه .. ترسيدم اون مرد از خونه بزنه بيرون ، تو كوچه ها میدویدم و خدا خدا ميكردم اتفاق بدتری برام نیفته ، حتی ديگه پولی هم نداشتم كه بتونم باهاش برگردم به روستای خودمون
اما چكار كنم ،چاره ای نداشتم ديگه
سريع يه ماشين گرفتم و بهش گفتم :
_ برو سمت آبادی پايين ، من الان پول ندارم اما رسيديم در آبادی از خونه ميگيرم ميدم بهت
راننده كه ميخواست حركت كنه ترمز كرد و گفت :
_نه خواهر شرمنده اگر بردم رسوندمت پولمو ندادن چی ؟
_ با صدای بلند تری گفتم : برو آقا تورو به مقدسات قسم برو ما كه ديگه به خاطر دو قرون پول كه سر تورو كلاه نميذاريم ، راننده بر خلاف ميلش شروع به رانندگی كرد و شروع كرد به غر زدن ..
بين راه با حال پریشونی که داشنم اشك میریختم ، دلم برای خودم و تمام بدبختیام میسوخت ، فکر کردن به اينكه هميشه به چشم يه كالا بهم نگاه ميکردن داغونم کرده بود ، اون از شوهرم كه هر وقت نياز جنسی داشت بهم هجوم ميورد و باهام ارتباط خوب ميگرفت اونم از بهادر و اينم از پسر پيرزن ...
اينقدر فكر كردم كه با ترمز ماشين به خودم اومدم ، پريشون و با نگرانی اطرافم رو نگاه كردم كه ديدم اول آبادی راننده نگه داشته ..
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
انقدر حرص حرف و حدیثهای پوچی که پشت سرتون میزنن رو نخورین
به قول شیخ بهایی:
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو، خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست...
@vlog_ir
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اونجا که فروغ فرخزاد میگه:
تا به کی باید رفت
از دیاری، به دیاری دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر میکردیم
از بهاری به بهاری دیگر ...
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا