فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_مذهبی
قبول داری این فلسفه رو؟ :)
برای خودم دلگرمی قشنگی بود✨
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
هیچوقت نذارید کسی به شما به عنوان یه گزینه نگاه کنه. یا همین الان «آره» یا برای همیشه «نه»
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چشمهای غمگینِ تو،
نتیجهی تمام حرفهای نزده و
رنجهای پنهانیات است.
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری
دفترچه یادداشت پدر و دختری
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و...
_ مامان با نگرانی گفت : ببین فریبا سعید هر چی گفت تو هیچی نمیگی منم بهش میگم زنگ زدم سالار بیاد دنبالت ..
سعید با دیدن من تهدید وار به مامان گفت :
_این دختره تو خونه ما چه غلطی میکنه ؟
بلند شدم با صدای آرومی بهش سلام کردم که گفت : یکی بره به سالار بگه بیاد که زنش از آبادی پایین پیدا شده ..
مامان گفت : به فرحناز گفتم بره به نوری جان بگه ..
سعید اومد نشست کنار حوض دست و صورتش رو شست و قبل از اینکه بلند بشه گفت :
_آقام میدونه دختر دست گلش برگشته ؟
_ مامان جکاب داد : نه ..
بلند شد اومد طرفم و گفت ؛ این ده پونزده روز کدوم گوری بودی ؟
جراًتشو نداشتم سرمو بلند کنم آروم گفتم :
_خونه یه پیرزنی از روستای بغلی بودم
ابروهاشو انداخت بالا و گفت : چرا اومدی خونه ما مگه خودت شوهر نداری ؟
با التماس نگاهش کردم و گفتم :
_داداش شاید تو بیشتر از همه بتونی منو درک کنی اون سالار منو فقط برای خرحمالیاش میخواد خودم با چشای خودم دیدم بهم خیانت کرد من نمیتونم باهاش زندگی ...
ادامه حرف شد صدای داد سعید : تو به چه حقی پاتو گذاشتی خونه ما دختری که شوهر کرد وظیفه همه چیزش با شوهرشه نه ما ..
فرحناز از اتاق اومد بیرون و گفت :
_نوری جان با سالار دارن میان اینجا
سعید گفت : اونا که عرضه نداشتن نباید برای پسرشون زن میگرفتن ..
مامان رفت طرف سعید و گفت : آروم باش پسرم ...
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ
اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست...
@vlog_ir
#به_وقت_عاشقی
سلام بر مردی که
جواب سلامش را نمی دادند؛
السلام علیک یا امیرالمومنین...💔
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-عمریست که از ظهور او جا ماندیم...
-در غربت سرد خویش تنها ماندیم..❤️🩹
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از ویژگیهایی که نشون میده سر
چه سفرهای بزرگ شدی، قدرشناسیه...
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری
دوست دختراتون باشید ....
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
﮼ازت ممنونم که تکیهگاهِ امن برای قلب خستهی منی ؛ تو قشنگترین و باارزشترین داراییِ منی🥹!"
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود
🦋 یه حرف شنیدنی
زنی که از ما .موران خدا شد😎
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
أنتَ سعادتي و کلّ أسباب حُزني : «تو شادیِ منی و همه دلایلِ غمِ من❤️»
@vlog_ir
21.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشپزی
جوجه ناردونی یه غذای مجلسی خیلیی خوشمزه برای فصلای سرد مخصوصا یلداس😍
اگه امتحان کنی عاشقش میشی
میزان ترش و شیرینشم دست خودته اگه دیدی ترشه میتونی آخر سر کمی شکر یا شیره انگور اضافه کنی تا ملس بشه😍
مواد لازم:
سینه مرغ یا مغز ران
نمک و فلفل و زردچوبه وزعفران و آب لیموترش برای مزه دار کردن جوجه
سیخ چوبی یا سیخ فلزی(چوبی رو بذارین خیس بخوره تا نسوزه)
پیاز رنده شده یه دونه
سیر له شده دو حبه
رب گوجه یه قاشق
رب انار دو قاشق(به ذائقه خودتون بستگی داره)
آب انار یه لیوان
زعفران برای اواخر پخت
دونه های انار کمی
اول جوجه رو مزه دار کنین بذارین کنار بعد از چند ساعت به سیخ بکشین و هردوطرفشو سرخ کنین و از تابه بردارین
حالا پیازو تفت بدین بعد سیر و نمک وزردچوبه اضافه کنین بعد رب گوجه رو تفت بدین و جوجه حا رو بچینین و بهش رب انار و آب انار اضافه کنین و بذارین بپزه و غلیظ بشه آخر سر دونه های انار و زعفران اضافه کنین و بچشین اگه ترش بود کمی شکر یا شیره انگور اضافه کنین و بذارین یه ربعم با حرارت کم جا بیفته
مطمئنم عاشقش میشین😍
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
خواستم بگم اگه تو نبودی ، تو این غمها گم میشدم ؛ مرسی که کنارمی😇🫀
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
آیا ترس از طلاق یا خیانت شما را از ازدواج باز میدارد؟ این احساسات طبیعی هستند و نشاندهنده اهمیت انتخاب شماست. به جای نگرانی، روی مهارتآموزی و یادگیری تمرکز کنید. با شرکت در کارگاهها و مشاوره، خود را برای یک ازدواج سالم و شاد آماده کنید. به ترسهایتان به عنوان فرصتی برای رشد نگاه کنید و قدمهای مثبت بردارید.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
به قول جناب مولانا:
«اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم.»
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زمونه مردم زیاد از آدم های صادق خوششون نمیاد و واقعا چقد فاضل نظری قشنگ میگه:
مردم به هر که آینه شد، سنگ میزنند
از طعنههای عالم و آدم غمت مباد
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من برایِ آنکه چیزی از خود به تو بفهمانم،
جز چشمهایم، چیزی ندارم.
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و...
_ باید یه چیزی میگفتم اینجا خونه منم بود منم دختر این خونه بودم همه ی جراًتم رو جمع کردم و گفتم : سعید نمیخواستم اینو بگم اما اینجا خونه منم هست پس سعی نکن با داد و بیداد منو از اینجا بیرون کنی همینقدر که تو توی این خونه بزرگ شدی منم بزرگ شدم ..
سعید میخواست بیاد طرفم که مامان به زور جلوشو گرفت ..
_ با صدای بلند داد میزد : دختره ی سرخود پیش خودت چی فکر کردی ، این زبون درازی رو کدوم بی وجدانی بهت یاد داده؟
همون موقع صدای در بلند شد ..
_ فرحناز رفت سمت در و من رو به سعید گفتم :
خواهش میکنم منو درک کن اون سالار ...
نذاشت ادامه بدم و گفت : خواهشی در کار نیست شوهرته وظیفه داره جلو زنشو بگیره ، منم هزار بار بهت گفتم بجای اینکه همش دنبال آتو گرفتن از شوهر بدبختت باشی مثل آدم بشین سره خونه و زندگیت ، این آبادی نباید از دست تو آرامش داشته باشه ؟ تو فقط اجازه داری به عنوان مهمون بیای اینجا اونم وقتی که شوهرت اجازت داده باشه !
سالار و نوری جان با توپ پر اومدن داخل نوری جان نرسیده اومد طرفم و تف انداخت توی صورتم و گفت : از کی تو سر خود شدی که بیخبر بذاری بری و ده و پونزده روز بچتو به امون خدا ول کنی و خونه شوهرت نباشی ؟
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
اونجا که وحشی بافقی میگه:
شهرت عشق کند زمزمه حسن بلند
شد ز یوسف، سخن عشق زلیخا مشهور
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و...
نوری جان نرسیده اومد طرفم و تف انداخت توی صورتم و گفت : از کی تو سر خود شدی که بیخبر بذاری بری و ده و پونزده روز بچتو به امون خدا ول کنی و خونه شوهرت نباشی ؟
با گریه رو به سالار گفتم : خدا لعنتت کنه سالار که زندگیمو به آتیش کشیدی ..
بازمو محکم گرفت و کشید طرف خودش و گفت : کدوم گوری بودی این مدت ؟
چیزی نگفتم ... که سعید رو به سالار غرید
وقتی عرضه نداری جلو زنتو بگیری میشه این..
همون موقع آقام اومد و سالار و نوری جان رو برد داخل تا باهاشون حرف بزنه ..
اشکام بی اختیار میریخت ، گوشه ی حیاط نشسته بودم ، سعیدم طول و عرض حیاط رو متر میکرد ..
بعد از چند دقیقه بلاخره اومدن بیرون و نوری جان رو به من گفت : اگه دلت میخواد پاشو بریم..
سعید رو به سالار گفت : یکم زنتو نگهدار ..
سالار نگاهی به من کرد و با خدافظی رفت بیرون منم بدون هیچ حرفی رفتم بیرون خیلی دل خوشی از خونوادم نداشتم که بخوام باهاشون خدافظی کنم ..
سالار توی راه هیچی بهم نمیگفت ، فقط نوری جان غر غر میکرد ، وقتی رسیدیم سالار رو به من گفت : برو تو اتاق
راه اتاق نحس همیشگی در پیش گرفتم ، از این میترسیدم که سالار دوباره همون آدم قبل باشه گوشه اتاق زانوی غم بغل کرده بودم و از این سرنوشتی که دچارم شده بود فقط حسرت میخوردم ..
کمی بعد صدای در اتاق اومد ، سالار بود اومد تو اتاق درو بست ، اومد طرفم و بهم گفت : چیه چرا اینجوری نگام میکنی مثل اینکه یه چیزیم طلب کار شدم ؟
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff