#داستان_یک_زندگی📜
خواهر زاده ام عاشق پسرم بود اما با همسرم رابطه داشت...😱🙊🤭
زن ۳۸ساله با بیان این که همسرم مرا
بلاتکلیف رها کرده است درباره قصه زندگی
اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد
مشهد گفت: ۱۸ساله بودم که با "طاهر"
ازدواج کردم پدرم وضعیت مالی مناسبی
داشت به طوری که همه خواهران و برادرانم
را حمایت می کرد هر کدام آن ها به دنبال
سرنوشت خودشان رفتند و زندگی خوبی
دارند اما در میان خانواده و نزدیکانم زندگی
من از هر نظر خودنمایی می کرد.
علاقه من و طاهر به یکدیگر زبانزد فامیل
بود از سوی دیگر همسرم به دلیل وضعیت
مالی خوبی که داشت بهترین هدیه ها را به
مناسبت های مختلف برایم تهیه می کرد.
مدام به مسافرت می رفتیم و روزگار شیرینی
را می گذراندیم همه فامیل به زندگی من
حسرت می خوردند تا این که سال ها گذشت
و پسرم به سن جوانی رسید در این میان
خواهرزاده ام بیشتر از دیگر فامیل به منزل
ما رفت و آمد داشت من هم که احساس می
کردم "سیمین" عاشق پسرم شده است بیش
از اندازه به او محبت می کردم و تحویلش
می گرفتم.
با آن که سیمین از پسرم بزرگ تر بود اما با
خودم می اندیشیدم او دختر زبر و زرنگی
است و به راحتی می تواند اوضاع زندگی
پسرم را جمع و جور کند از طرف دیگر نیز
همسرم بیشتر از من به او محبت می کرد چرا
که من دختر نداشتم و احساس می کردم این
رفتار همسرم به خاطر آن است که حس
داشتن دختر را تجربه می کند او برای
سیمین به هر بهانه ای هدیه های گران قیمت
می خرید و او را به مسافرت می برد تا این
که حدود یک سال قبل تازه فهمیدم ارتباط
همسرم و سیمین از حد فامیل بودن فراتر
رفته است و آن ها ارتباطی نزدیک تر با
یکدیگر دارند به همین دلیل از سیمین
خواستم کمتر به منزل ما رفت و آمد کند اما
همسرم با شنیدن این ماجرا بسیار عصبانی
شد و کارمان به مشاجره کشید بعد از این
ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر
را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز
هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند اگرچه
وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع
شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از
همسرم جدا کنند ولی تلاش های آن ها بی
فایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در
آمد حالا او در قصری که من سال ها برای هر
تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می
کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می
شوم و.......شایان ذکر است این پرونده توسط
کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی
مورد رسیدگی قرار گرفت.
ღ@Your_lifeღ
#داستان_یک_زندگی📜
سهراب با عکس و فیلم های که از من داشت مرا تهدید میکرد که در اینستا منتشر میکنم و من برای حفظ آبرویم مجبور بودم به خواسته های نامشروع اش تن بدهم تا این که همسرم...
مدتی پیش مردی سرایدار از همسر ۳۷ ساله
اش به نام سوسن شکایت کرد او گفت: پس
از جدایی از همسر اولم با سوسن ازدواج
کردم با اینکه وضع مالی خوبی ندارم اما
همیشه در تلاش بودم تا زندگی مناسبی برای
همسرم فراهم کنم مدتی بود به رابطه همسرم
و یک مرد غریبه مشکوک شده بودم تا اینکه
از همسرم خواستم تا واقعیت را بگوید که او
هم گفت فردی به نام سهراب با تهیه عکس و
فیلم از من وادارم کرده که به خواسته های
نامشروعش تن بدهم پس از آن زن جوان
مورد بازجویی قرار گرفت و گفت: چند ماه
پیش برای رفتن به خانه مادرم سوار
خودروی این مرد شدم بین راه سر حرف باز
شد و با او درددل کردم. سهراب گفت که
همسر و فرزندش در شهرستان زندگی می
کنند و او در تهران تنهاست. در نهایت شماره
ام را گرفت و باهم تماس تلفنی داشتیم که
همسرم به من مشکوک شد و تصمیم گرفتم
رابطه ام را با سهراب تمام کنم. اما او قبول
نمی کرد و می گفت از من عکس و فیلم
گرفته و اگر به خواسته هایش تن ندهم
آبرویم را می برد حالا هم از سهراب شاکی
هستم.
با اظهارات سوسن، سهراب دستگیر شد اما
منکر رابطه پنهانی با سوسن شد با این حال
پرونده آنها به شعبه نهم دادگاه کیفری استان
تهران فرستاده شد و متهمان به صورت
غیرعلنی محاکمه شدند. در ابتدای این جلسه
سوسن بار دیگر اظهاراتش را تکرار کرد ولی
سهراب گفت که سوسن با میل خودش با او
وارد رابطه شده و حالا از ترس همسرش
چنین ادعایی را مطرح کرده است در پایان
جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به
مدرک های موجود در پرونده زن و مرد جوان
را از اتهام زنای به عنف تبرئه و هر دو را به
۹۹ ضربه شلاق محکوم کردند.
ღ@Your_lifeღ
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_زندگی
خواستگاریم کاملا سنتی بود...
همسر شهید وحید فرهنگی
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_زندگی
دوبار جواب رد دادم....
خاطرات همسر ش.د مرتضی عطائی
در دنیایی که پر از ناامنی و آشفتگی است، عشق و صبوری میتواند شگفتانگیزترین حکایتها را بسازد. داستانی از اختلاف سنی و عشق بیپایان که نشان میدهد چگونه میتوان با صبوری و درک متقابل، زندگی را زیباتر کرد
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_زندگی
دعوا داشتیم ولی مهربون بود...
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_زندگی
ندیده عاشقش شدم ....
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_زندگی
خجالت نمی کشیدم بگم دوسش دارم....
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_یک_زندگی
هیچ وقت به من سخت نگرفت...
.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir