فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_مذهبی
عشق در یک نگاه به روایت تصویر🥲❤️
واقعی ترین و عاشقانه ترین سکانسی که دیدم🌱
فقط اون خجالت کشیدنش :)
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
خواندهام از چشمهایش دوستم دارد ولی؛
از دلش تا میرسد بر لب مهارش میکند...
@vlog_ir
من نگاهش میکٖنم ، او هم نگاهم میکند
او برای دل بُریــــدن ، من برای دلبـــــری
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه پل پشت سرم هست خرابش بنما!
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم...
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
«عکسشو باز نکن!»
تاحالا شنیدی بگن فلانی بدعکسه؟
خیلی وقتها عکسی که میبینی با خود شخص خیلی متفاوته
ممکنه از عکسش خوشت نیاد ولی خودشو ببینی و به دلت بشینه!!
خب اگه عکسشو نبینیم از کجا بفهمیم شخص مورد علاقمونه یا نه؟؟
تا آخر ببین،تو ویدیو گفتیم👆
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
در آرزویِ تو عُمر بُردم شَب و روز
عُمرم همه رفت و آرزویِ تو نرفت...
@vlog_ir
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من...
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_عاشقی
خدایا!
هیچکس نمیتونه جاتو توی قلب من
بگیره،
چون کسی مثل تو نیست...💚
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-تَتَحَبَّبُ إِلَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ
بِالذُّنُوبِ..
+تو با نعمتها به ما مهر میورزی و ما با
گناهان با تو مقابله میکنیم..💔
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«کاش میآمدی. این روزها احتیاج دارم قلب انسان دیگری کنار قلب من بتپد.»
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانواده #فرزند_پروری
بچه ها رو برای نماز صبح بیدار کنم؟ -خیر!
👤مهمان: حجت الاسلام شهاب مرادی (کارشناس محبوب جوانان)
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
بهجای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سربههوا گشتن زمین ماه است
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«أحبني و قل!
لا أريدك أن تحبني بصمت.
نعم لا اريد الحب في قبر الصمت...»
دوستم داشته باش و بگو!
نمیخواهم بیصدا دوستم داشته باشی.
من آری به عشق را
در گوری از سکوت نمیخواهم...
@vlog_ir
20.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانواده_همسر #همسرانه #زندگی_مشترک
❌اشتباهی که باعث نابودی رابطه ات میشه❌
این رفتار نه تنها باعث نمیشه همسرت ازت طرفداری کنه و تورو ترجیح بده!
بلکه سبب میشه ازت فراری بشه و تورو مقصر بدونه!☹️
📌پس به هیچ عنوان از خانواده اش بدگویی نکن
وگله و شکایت هایِ دائمی رو کنار بذار.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
پدرم میفرمودند:
خانم! فرزندمان به سلامتی عاشق شده…
و مادرم آهسته آهسته به نجوا میگفتند:
اسپند دود میکنم... عشق در خانهی ما شگون دارد.
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاجات #ذکر #دعا
براي منازلتون با ذكر يارزاق ارامش وبركت خلق كنيد💚
هرکس پیش از نماز صبح رو به قبله کند و در چهار رکن خانه خود ده مرتبه بگوید «یا الرزاق» روزی او زیاد میشود و هرگز محتاج خلق نگردد.
فیض کاشانی آورده است:هرکس در اولین ساعت هر روز ۳۰۸ مرتبه ذکر «یا الرزاق» را بگوید روزی او زیاد میگردد.
درهرمحلي كه ساكن هستيد وزندگي ميكنيد
چهارجهت اصلي رومشخص كنيد(ازوسايلي مثل قبله نما وقطب نماهم ميشه استفاده كرد)داخل گوشي ها هم اكثرا برنامه جهت ياب رو داره
درهرجهت بايستيد وبه حالت ايستاده صدمرتبه ذكر يارزاق رو تكراركنيد
دركل چهارصدمرتبه
هفته اي يكبار اين عمل روتكراركنيد وبه ديگران هم توصيه كنيد انجام بدن
تازمانيكه دراون محل زندگي ميكنيد پريشاني وعسرت واردنخواهدشد به يمن اين اسم الهي💚
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
#به_وقت_عاشقی
+وَ كَم أصلحَ العباس ما أَفسدَ الدَهرُ..
-دردها را بیشتر عباس درمان میکند..♥️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
-میگفت..
عملی که برای خداست ارزش و بها دارد،
ارزشمند بوده و متاعی است
که در بازار قیامت طالب و راغب دارد..
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
از چشمانشان به پای حال خرابم خنده میبارید و تنها حضور حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دست دلم را گرفت
تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت.
اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای #ناموسش میتپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم.
گوشه پیشانیاش شکسته و کنار صورت و گونهاش پُر از #خون شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونههای روشن و خونیاش را میبوسید.
دیگر خونی به رگهای برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال #شهادت سنگین میشد و دوباره پلکهایش را میگشود تا صورتم را ببیند و با همان چشمها مثل همیشه به رویم میخندید.
اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لبهای خشکش برای حرفی میلرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد.
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
شانههای مصطفی از گریه میلرزید و داغ دل من با گریه خنک نمیشد که با هر دو دستم پیراهن #خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لبهایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت.
مصطفی تقلّا میکرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانهام را میکشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو میرفتم.
جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند.
مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا میکرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و بهخدا قلبم روی سینهاش جا ماند که دیگر در سینهام تپشی حس نمیکردم.
در حفاظ نیروهای #مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بیجان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیدهاند.
نمیدانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل میکرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و #غریبانه به راه افتادیم.
دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را میکشیدند. جسد چند #تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابانهای اطراف شنیده میشد.
یک دست مصطفی به پتوی #خونی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدمهایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش میکشید.
سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای #زینبیه در و دیوار کوچهها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب #حرم پیدا شد و چلچراغ اشکمان را در هم شکست.
تا رسیدن به آغوش #حضرت_زینب (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیریها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عدهای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیریها بود.
گوشه صحن زیر یکی از کنگرهها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود.
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونیام دنبال زخمی میگردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!»
نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچهها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.»
و همینجا در برابر #عشق ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.»
من تکانهای قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگیاش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.»
چشمانش از گریه رنگ #خون شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمیشد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
آدمها ساعت شنی نیستند که سرو تهشان کنی دوباره از اول شروع شوند آدمها گاهی تمام میشوند، گاهی فقط با یک حرف...
@vlog_ir
اونجا که هادی معراجی میگه:
گرچه در چشم خلایق خسته و کم طاقتیم
خلوتی داریم و حالی خوش که با آن راحتیم..!
@vlog_ir