eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
22.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
12هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! هیچکس نمی‌تونه جاتو توی قلب من بگیره، چون کسی مثل تو نیست...💚 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-تَتَحَبَّبُ إِلَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنُوبِ.. +تو با نعمت‌ها به ما مهر می‌ورزی و ما با گناهان با تو مقابله می‌کنیم..💔 @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا خونه تا حسابتو برسم! عاقبت غم‌انگیز دور دور...😱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
«کاش می‌آمدی. این‌ روزها احتیاج دارم قلب انسان دیگری کنار قلب من بتپد.» @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها رو برای نماز صبح بیدار کنم؟ -خیر! 👤مهمان: حجت الاسلام شهاب مرادی (کارشناس محبوب جوانان) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
به‌جای سرزنش من به او نگاه کنید دلیل سربه‌هوا گشتن زمین ماه است @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸رابطه جالب قلقلک دادن خود و درمان بیماری از زبان احمد فاتح متخصص طب سنتی یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
رنگ لبخندِ تو بر هیچ لبی نیست که نیست... @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(بگو الحمدلله🤲🏻🌼)) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
«أحبني و قل! لا أريدك أن تحبني بصمت. نعم لا اريد الحب في قبر الصمت...» دوستم داشته باش و بگو! نمی‌خواهم بی‌صدا دوستم داشته باشی. من آری به عشق را در گوری از سکوت نمی‌خواهم... @vlog_ir
20.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌اشتباهی که باعث نابودی رابطه ات میشه❌ این رفتار نه تنها باعث نمیشه همسرت ازت طرفداری کنه و تورو ترجیح بده! بلکه سبب میشه ازت فراری بشه و تورو مقصر بدونه!☹️ 📌پس به هیچ عنوان از خانواده اش بدگویی نکن وگله و شکایت هایِ دائمی رو کنار بذار. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
پدرم می‌فرمودند: خانم! فرزندمان به سلامتی عاشق شده… و مادرم آهسته آهسته به نجوا می‌گفتند: اسپند دود می‌کنم... عشق در خانه‌ی ما شگون دارد. @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
براي منازلتون با ذكر يارزاق ارامش وبركت خلق كنيد💚 هرکس پیش از نماز صبح رو به قبله کند و در چهار رکن خانه خود ده مرتبه بگوید «یا الرزاق» روزی او زیاد می‌شود و هرگز محتاج خلق نگردد. فیض کاشانی آورده است:هرکس در اولین ساعت هر روز ۳۰۸ مرتبه ذکر «یا الرزاق» را بگوید روزی او زیاد می‌گردد. درهرمحلي كه ساكن هستيد وزندگي ميكنيد چهارجهت اصلي رومشخص كنيد(ازوسايلي مثل قبله نما وقطب نماهم ميشه استفاده كرد)داخل گوشي ها هم اكثرا برنامه جهت ياب رو داره درهرجهت بايستيد وبه حالت ايستاده صدمرتبه ذكر يارزاق رو تكراركنيد دركل چهارصدمرتبه هفته اي يكبار اين عمل روتكراركنيد وبه ديگران هم توصيه كنيد انجام بدن تازمانيكه دراون محل زندگي ميكنيد پريشاني وعسرت واردنخواهدشد به يمن اين اسم الهي💚 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
+وَ كَم أصلحَ العباس ما أَفسدَ الدَهرُ.. -دردها را بیشتر عباس درمان میکند..♥️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-میگفت.. عملی که برای خداست ارزش و بها دارد، ارزشمند بوده و متاعی است که در بازار قیامت طالب و راغب دارد.. @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
از چشمان‌شان به پای حال خرابم خنده می‌بارید و تنها حضور حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دست دلم را گرفت
تازه می‌فهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من می‌گشت. اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای می‌تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم می‌گشت مبادا زخمی خورده باشم. گوشه پیشانی‌اش شکسته و کنار صورت و گونه‌اش پُر از شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر می‌زند و او تنها با قطرات اشک، گونه‌های روشن و خونی‌اش را می‌بوسید. دیگر خونی به رگ‌های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال سنگین می‌شد و دوباره پلک‌هایش را می‌گشود تا صورتم را ببیند و با همان چشم‌ها مثل همیشه به رویم می‌خندید. اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری می‌کرد، صورتش به سپیدی ماه می‌زد و لب‌های خشکش برای حرفی می‌لرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد. انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه می‌زدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند. شانه‌های مصطفی از گریه می‌لرزید و داغ دل من با گریه خنک نمی‌شد که با هر دو دستم پیراهن ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را می‌بوسیدم و هر چه می‌بوسیدم عطشم بیشتر می‌شد که لب‌هایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت. مصطفی تقلّا می‌کرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانه‌ام را می‌کشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو می‌رفتم. جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارج‌مان کنند. مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا می‌کرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و به‌خدا قلبم روی سینه‌اش جا ماند که دیگر در سینه‌ام تپشی حس نمی‌کردم. در حفاظ نیروهای مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بی‌جان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیده‌اند. نمی‌دانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل می‌کرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و به راه افتادیم. دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را می‌کشیدند. جسد چند در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان‌های اطراف شنیده می‌شد. یک دست مصطفی به پتوی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدم‌هایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش می‌کشید. سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای در و دیوار کوچه‌ها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب پیدا شد و چلچراغ اشک‌مان را در هم شکست. تا رسیدن به آغوش (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفس‌مان تقریباً می‌دویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری‌ها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عده‌ای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری‌ها بود. گوشه صحن زیر یکی از کنگره‌ها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود. در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستاره‌های اشک می‌درخشید و حس می‌کردم هنوز روی پیراهن خونی‌ام دنبال زخمی می‌گردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!» نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچه‌ها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.» و همینجا در برابر ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.» من تکان‌های قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگی‌اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا می‌کرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.» چشمانش از گریه رنگ شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمی‌شد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آن‌ها را هم نداشت که آشفته دور خودش می‌چرخید... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
آدم‌ها ساعت شنی نیستند که سرو تهشان کنی دوباره از اول شروع شوند آدم‌ها گاهی تمام میشوند، گاهی فقط با یک حرف... @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با آدمی ازدواج کن که... یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
اونجا که هادی معراجی میگه: گرچه در چشم خلایق خسته و کم طاقتیم خلوتی داریم و حالی خوش که با آن راحتیم..! @vlog_ir
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
قسمت۱۴ یه شب همسرم با خواهر بزرگش که اونم روستا بود بحثش شد و من مجبور بودم طرف همسرم بگیرم که اگه نمیگرفتم بعدا عواقب داشت کارم . خواهر شوهرم هم نامردی نکرده بود و فرداش رفته بودن شهرستان خونه بابام با شوهرش رفته بودن.. آنقدر از منو همسرم بد گفته بودن که مامانم فرداش زنگ زد مخابرات روستا که آبجیم را بفرستم شهر خونشون. منم مجبور شدم و فرستادمش . وااااای وقتی شب همسرم اومد و فهمید مادرم و بابام طرف خواهرش را گرفتن و زنگ زدن که آبجیم را بفرستم بره چه قشقرقی به پا کرد و مثل همیشه نتیجه اش شد کتک خوردن من بیچاره ولی اونشب بد زد ها. اول با بیل افتاد به جونم. بعدش بیل را پرت کرد بیرون و اومد از دور میدان گرفت و با یه پاش محکم کوبید توی سرم از اون طرفم سرم خورد محکم توی دیوار . خداشاهده سرم خورد توی دیوار و برگشت عین توپ والیبال که میزنیم توی دیوار دوباره برمیگرده توی دستمون. همونجوری سرم خورد تو دیوار و برگشت. خودش انقدر ترسید که فورا عقب کشید. منم گیج رفتم و افتادم روی بالشت . ولی هنوزم موضع خودشو حفظ کرده بود و مثلا قهر بود باهام. ولی رفته بود همسایه ام را فرستاده بود بیاد ببینه من چیزیم شده یا نه . تا همسایه ام اومد زدم زیر گریه و گفتم پس کی این قالیچه پایین میاد که شده قاتل جونم.. اونم بغلم کرد و گفت چیزیش نمونده و از فردا من دخترم میفرستم کمکت که زودتر پایینش بیاری. گفتم چرا انقدر من پوست کلفت هستم که هفته ای دو سه بار کتک مرگ بار میخورم و هیچیم نمیشه همسایمون گفت بخاطر بچت خدا طاقتت میده ولی قالیچه را تموم کن و از اینجا برو اینجا نمون که من دارم میبینم مادرشوهرت بیشتر داره یاد شوهرت میده و تو سرش میخونه چون تو باهاش قهری لجش گرفته از فرداش همسایه دخترش را فرستاد کمکم و تا قالیچه بعد یک هفته تموم شد.. مامانم هم که آبجیم رفته بود شهر و گفته بود که من تمام وقت با همسرم قهر بودیم و حرف نمیزدیم یا اگه حرف میزدیم با حالت دعوا بود. مادرم و همون آبجیم رفته بودن پیش یکی از همسایه های مادر شوهرم که اونم تو شهر خونه داشت و از قضا نزدیک خونه مادرم هم بود.. https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه سوالهایی در خواستگاری بپرسیم؟ چه سوالهایی مفید هستن؟ با ما همراه باشین. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشق فقط بزرگ علوی که برای محبوبش مینویسه:‏ «در خیابان‌هایی که هرگز آمد و شد نداشتی در ساعاتی که می‌دانستم مشغولِ کار هستی در خانه‌هایی که اصلا صاحبانِ آن‌ها را نمی‌شناختم همیشه منتظرت بودم.» @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم ها بگن چی میخوان...؟🤨 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فریدون مشیری دلتنگی رو خیلی قشنگ توصیف کرده و میگه: «تو نیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه‌ی من.» @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁 حالا هی بگید نمیشه ازدواج کرد از سلمان یاد بگیرید،الکی مشکل اقتصادی رو بهونه میکنید بگیر نیستین شماها😅😅 صرفا جهت طنز😄😉 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
اونجا که مهدی اخوان ثالث: هی فلانی؛ زندگی شايد همين باشد يک فريبِ ساده و کوچک آن هم از دست عزيزی که تو دنيا را جز برای او و جز با او نمی خواهی من گمانم زندگی بايد همين باشد:)♥︎ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اومدم با ٣تا ترفند معجزه آسای دیگه🥰👌🏻 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir