🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
چند وقت پیش یکی از دوستانم که قبلاً از چادریای سفت و سخت بود به قولی،
رو تو یه مجلس مهمونی دیدم
که بدون چادر از بیرون وارد مجلس شد!!!
وقتی با هم رو در رو شدیم
خودش فهمید از چادر نپوشیدنش جا خوردم
گیره ی روسریش رو زیر گلوش سفت کرد
گفت ببین
الان حجاب من با تو چه فرقی داره؟
من هم با حجابم
فقط تو چادر داری
من محجبه بدون چادرم!
پر بیراه نمی گفت
روسری بلندی پوشیده بود
با یک مانتو بلند و نسبتا گشاد
ساق دست و ...
گذشت چند ماه بعد، مجلس ختم یکی از اقوام تو بهشت زهرا دیدمش دوباره
دی ماه بود وهوا سرد
بدون اغراق میگم
دیگه از گیره روسری خبری نبود
از ساق دست خبری نبود
پالتوی نسبتا بلندی پوشیده بود
کلاه خز دار رو کشیده بود روی سرش،حتما بخاطر سرما
اصلا سرسنگین نبود...
اندفه از نگاه خیره و پر از تعجب من هول نشد
هول نشد که دیگه حرفی از حجابش و... نگفت
نمیدونم شاید هم اصلا متوجه تعجب من نشد.
عید شد
خونه ی خاله ی مامانم که میشد مادربزرگ این دوستم، دور هم جمع شده بودیم
اصلا باورم نشد
اون خانمی که وارد خونه شد با اون سرو وضع، همین دوستم باشه
موهای روشنش که از جلو روسری بیرون زده بود
خیلی تو ذوق میزد
اون همه آرایش😕
آستین مانتوش کوتاه بود
موقع نماز پاشد
صورتش رو شست،وضوگرفت، نمازش رو خوند
به خواهر زادش میگفت دوس داره ناخن مصنوعی هم بزاره
اما چون موقع وضو خیلی دنگ و فنگ داره
این کارو نکرده
دوس داشتم برم جلو بهش بگم
مطمئنم دفعه ی بعد که ببینمت
ناخن مصنوعی هم گذاشتی و...
تو دلم استغفرالهی گفتم و نمازمو شروع کردم
یا الله یا رحمن یا رحیم
یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
⭕️ بی حجابی هم مثل همه ی گناهان از کم شروع میشه و به مرور زیاد میشه
قدم اول رو که برداری، دیگه شیطون ولت نمیکنه تا اینکه تا آخرش بری...
مواظب قدم های اولمون باشیم
#قدم_اول
#داستان_واقعی
📢🎙صدایِ زنان
https://eitaa.com/joinchat/1450377281Cfdad0da9a3
#داستان_واقعی
اوایل مهرماه بود
دوستم بهم زنگ زد
گفت دلش گرفته
از زمین و زمان شاکی بود
از روزای کوتاه و شبهای بلند پاییز
از معلم تک پسرش که جلوی همه ی بچه ها پسرشو ضایع کرده
از همسایه اش
از همسرش
از...
خلاصه
وسط این همه کار و مشغله م ۲۰ دقیقه از وقت نازنینم به آه و ناله ی این دوستم گذشت
به خودم امیدواری دادم
که زنگزده واسه درد ودل
ثواب داره
گوش دادم
گوش دادم
دیدم نمیشه
اگه نگم
میخواد تا شب ادامه بده
گفتم کاری نداری برا انجام دادن
گفت
نه بیکارم
بیکار بیکار
گفتم پسرت خونه نیست، گفت چرا داره تلویزیون میبینه
گفتم من کلی کار دارم، بهت زنگ میزنم سرفرصت و قطع کردم
ادامه دارد
🅾 eitaa.com/voice_womens