هو الحکیم
🔔 زنگ خاطره
🔹 پوتینهای پر از #گِل، تلنگری برای مسئولین امروز!
در طول جنگ تحميلی، مدتی مسئوليت پشتيبانی و تداركات (مارون ۱) دزفول را به عهده داشتم. چند باری تيمسار بابايی را در لباس بسيجی در جاهای مختلف ديده بودم و میشناختم.
صبح يكی از روزها كه برای ادای فريضه نماز بيدار شدم، متوجه شخصی شدم كه در جلو در آسايشگاه، در حالی كه گوشهای از پتوی كف آسايشگاه را بر روی خودش كشيده به خواب رفته است. با خود گفتم اين بنده خدا چرا اينجا خوابيده؟
بيشتر كه دقت كردم متوجه شدم آن شخص تيمسار بابايی است و چون دير وقت آمده نخواسته ما را بيدار كند.
از آسايشگاه كه بيرون رفتم پوتينهای تيمسار بابايي توجه من را جلب كرد. پوتينها با توجه به فرسودگی بيش از حد، مملوّ از گل و لای بود و مشخص بود تيمسار شب گذشته برای بازديد مواضع پدافندی رفته است. پوتينها را از زمين برداشتم و نگاهی به آن انداختم، با كمال تعجب دريافتم كه علاوه بر فرسودگی، كف پوتينها نيز سوراخ است!
با خود انديشيدم، حتماً تيمسار با آن حجب و حيايی كه دارند نخواستهاند تقاضای پوتين نو كنند، لذا يك جفت پوتين نو از انبار آوردم و به جای پوتينهای كهنه گذاشتم. تيمسار پس از بجا آوردن نماز و خوردن مقداری صبحانه قصد رفتن داشتند.
از آسايشگاه كه بيرون رفتند برای پيدا كردن پوتينهای خودشان سرگردان بودند و آن را پيدا نمیكردند. جلو رفتم و به ايشان عرض كردم:
ـ احتمالاً پوتينهای شما را اشتباهی بردهاند، شما اين پوتينها را به جای آنها بپوشيد.
ولی ايشان مصرّ بودند كه پوتينهای خودشان را پيدا كنند.
وقتی بنده اصرار ايشان را ديدم مجبور شدم پوتينهای كهنه را برايشان بياورم. تيمسار پس از اينكه پوتينهای خودشان را پوشيدند با لبخندی گفتند:
ـ حاجی! با اين پوتينها احساس راحتی بيشتری میكنم. از لطف شما ممنونم.
🔺راوی: بسيجی «حاج آقا صادقپور»
🔸 منبع: defapress.ir
پ.ن: #گُل نباشد، خــار میروید.....
🔹🔹🔹
@war59_67
👈ما را به دوستان خود معرفی کنید👉