eitaa logo
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
1.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
51 فایل
ارتباط با ادمین کانال @shahidaneh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
¬| نوجوان که بود کلاس زبان می رفت. هم از بقیه بچه ها قوی تر بود و هم شاگرد اول مدرسه... دم درب خانه تابلویی زده بود و روی آن نوشته بود: کلاس تقویتی درس زبان در مسجد امام علی (ع)؛ ساعت دو تا چهار هزینه هر ساعت ۱۰ تا صلوات؛ علی با برگزاری این کلاس خیلی از بچه های محل رو جذب مسجد کرد...♥️ [برشی از کتاب هوری ] @westaz_defa
برگزاری طرح سلاله ها در جشنواره سرود بچه های انقلاب ویژه نونهالان عزیز به مناسبت دهه فجر - توسط حوزه 5 خواهران ناحیه مقاومت بسیج سپاه ارومیه و اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در سالن اجتماعات اداره کل حفظ آثار و نشرارزشهای دفاع مقدس استان آذربایجان غربی @westaz_defa
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠درخواست در گوشی و دیدنی فرزند شهید از رهبر انقلاب😭😭😭 @westaz_defa
میگفت‌: اگھ‌میگیدالگوتون حضرتِ‌زهراست‌بآیدکارۍکنید‌ ایشان‌از‌شمآراضۍباشند‌وحجآبِ‌ شمافآطمـے‌باشد 🌱 🖤@westaz_defa🖤
جلسات جهادتبین هر هفته روز های یکشنبه و پنج شنبه از ساعت ۱۳:۳۰تا ۱۵ در اداره حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس آذربایجان غربی با حضور نخبگان و اساتید @westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای این دختر بچه داره جهانی میشه سرود زیبایی که این دختر بچه در مدح شهید حاج قاسم سلیمانی خونده واقعا شنیدن داره بر ریتم آهنگ مختارنامه @westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از زبان مادر غوّاص شهید: نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود داغ من را مادر عباس میفهمد فقط دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود @westaz_defa
📔برشی از کتاب "باران بعد از تو بند نیامد" 🚶‍♂نفس زنان زیر باران خودش را به مسجد رساند.🕌 داشت کنار حوض وضو میگرفت، پسر بچه ای مدام و با اصرار از پدرش تقاضای مداد و دفتر می‌کرد . اما پدر حرفی نمی زد و مشغول وضو گرفتن بود و متوجه حضور جواد هم نشده بود.🙇‍♂ نماز که تمام شد ،همه متوجه جواد شدند آخه چون با استعداد بود و در مسجد توانسته بود آموزش های موفقی داشته باشد،برایش جایزه ای در نظر گرفته بودند،اما تمام فکر او پیش اون پدر و پسر بود 🌹 🏆جایزه را گرفت تا متوجه شد چند تا دفتر و مداد هم داخلش هست،برگشت به سمت همان پسر اما آنها را ندید .از پنجره که نگاه کرد دید دارند حیاط مسجد را ترک می کنند، دوید و خودش را به آنها رساند واز پسر پرسید که کلاس چند است. پسر گفت:دوم جواد خوشحال شد و دفتر و مداد را در دست پدر گذاشت.📚 آری شهید جواد سبزی جاری مثل باران بود. که بی منت بر مردم می‌بارید روحش شاد @westaz_defa .